فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

با شروط آن

اسحاق بن راهويه گفت : چون حضرت ابوالحسن على بن موسى الرّضا عليهماالسلام در سفر خراسان به نيشابور رسيد ، پس از آن كه اراده رفتن به سوى مأمون كرد ، محدثين جمع شدند و عرض كردند : اى پسر پيامبر ! از شهر ما تشريف مى بريد و براى استفاده ما حديثى بيان نمى فرماييد ؟ پس از اين تقاضا ، حضرت سر خود را از عمارى بيرون آورد و فرمود :
شنيدم از پدرم موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمود : شنيدم از پدرم جعفر بن محمد عليهماالسلام ، فرمود : شنيدم از پدرم محمد بن على عليهماالسلام فرمود : شنيدم از پدرم على بن الحسين عليهماالسلام فرمود : شنيدم از پدرم حسين بن على عليهماالسلام ، فرمود : شنيدم از پدرم اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام ، فرمود : شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله ، فرمود : شنيدم از جبرييل ، گفت :
شنيدم از پروردگار عز و جل فرمود : كلمه « لا إله إلاّ اللّه » دژ و حصار من است ، پس هركس داخل دژ و حصار من شود از عذاب من ايمن خواهد بود ، پس هنگامى كه مركب حضرت حركت كرد با آواز بلند فرمود : با شروط آن و من خود يكى از شروط مى باشم .

 


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مى‏خواهد قلبم از هم بشكافد
داستان جوان مطيع خدا
دعاى نيمه شب زندانى
حاجت بزرگ‏
حکایت سزاى توهين به بلال‏
چه كسى با من پيمان مى‏بندد
منفعت عظيم اهل شوق و بحث
ذو القرنين در شهرى عجيب‏
جنازه‌ای که کسی بالای سرش حاضر نشد؟!
ذره‏اى ريا

بیشترین بازدید این مجموعه

حكايت ميرغضب و نان و نمك مجرم‏
حكايت ابراهيم ادهم‏
حكايت فروش نخلستان و انفاق آن‏
حكايت گرگان و كرمان‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
داستانى آموزنده‏
حاجت بزرگ‏
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حکایت خدمت به پدر و مادر

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^