فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

پشیمانی مرد جزیره نشین

از حضرت سجاد (علیه السلام) روایت شده : مردى خاندان خود را به کشتى سوار کرد و به دریا اندر شد ، کشتى آنها شکست و از سرنشینان کشتى جز همسر آن مرد نجات نیافت . او بر تخته پاره اى از کشتى برنشست و موجش به یکى از جزیره ها برد ، در آن جزیره مردى راهزن بود که همه ى کارهاى ناشایسته را کرده و تمام غدقن هاى خدا را شکسته بود
، چیزى ندانست جز این که آن زن بالا سرش آمد و ایستاد ، سر به سوى او برداشت و گفت : آدمى زاده هستى یا پرى ؟ گفت : آدمى زاده ام ، با او سخنى نگفت و به او درآویخت همانند شوهرى که با زن درآویزد ، چون آهنگ او کرد آن زن به خود لرزید ،
 آن راهزن گفت : چرا بر خود مى لرزى ؟ در پاسخ گفت : از این مى ترسم و با دست خود اشاره به عالم بالا کرد ، آن مرد گفت : چنین کارى کرده اى ؟ گفت : نه به عزت او سوگند . مرد راهزن گفت : تو چنین از خدا مى ترسى با این که از این هیچ نکردى ، و من اکنون تو را به زور بر آن داشتم ، به خدا که من سزاوارترم ، آرى ، من به این ترس و هراس از تو شایسته ترم ، کارى نکرده برخاست و نزد خاندان خود رفت و همتى جز توبه و بازگشت نداشت .
در این میان که مى رفت راهبى رهگذر با او برخورد و به همراه هم مى رفتند و آفتاب آنها را داغ کرد ،
راهب به آن جوان گفت : دعا کن تا خداوند با ابرى سایه بر ما اندازد ، آفتاب ما را مى سوزاند . آن جوان گفت : من براى خود در درگاه خدا حسنه اى نمى دانم که دعایى کنم و از او چیزى خواهم . راهب گفت : پس من دعا مى کنم و تو آمین بگو . گفت : بسیار خوب ، و راهب شروع به دعا کرد و جوان آمین گفت و چه زود ابرى بر آنها سایه انداخت ، و زیر سایه ى آن مقدار بسیارى
از روز راه رفتند تا راه آنها جدا شد و دو راه شد ، و آن جوان از یک راه رفت و راهب از یکى دیگر ; به ناگاه آن ابر بالاى سر آن جوان رفت . راهب گفت : تو از من بهترى ، دعا براى تو اجابت شده و براى من اجابت نشده ، داستان خود را به من بگو ; او خبر آن زن را گزارش داد . به او گفت : آنچه گناه در گذشته کرده اى برایت آمرزیده شده براى ترسى که به دلت افتاده باید بنگرى در آینده چگونه ای.

0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

كدام دردمند را درمان نكرده ام
آنان كه براى خدا دوستى كردند كجايند ؟
حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
داستان شعوانه و توبه‏
دورى از طاغوت به خاطر ترس از خدا
حکایتی از لقمه حرام‏
شايد بخل ورزيده باشد
شكر او را از فقر نجات داد
داستانى شگفت از مبارزه با نفس‏
توبه ابولبابه

بیشترین بازدید این مجموعه

توبه ابولبابه
شكر او را از فقر نجات داد
داستانى شگفت از مبارزه با نفس‏
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
داستان شعوانه و توبه‏
حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
شايد بخل ورزيده باشد
دل سپارى به اهل بيت و ازدواج‏
مهر و محبّت، مرا پايبند مسجد كرد
ترك ياد خدا

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^