حضرت امیرالمومنین على علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغه مى نویسد :خودم با خودم چه کردم که على شدم.«انَّمَا هِىَ نَفْسى اروضُها بِالتَّقْوى» ؛ نفس را از افتادن در انواع لذت هایى که محبوبم نمى پسندید، نگه داشتم.«لِتاتِىَ آمِنَهً یَومِ الخَوفِ الاکبَرِ» ؛ تا روز قیامت که از قبرم بیرون مى آیم، دیگر وحشت زده نباشم، نگاهم به شعله جهنّم نیفتد تا ببینم صدا از جهنّم درمى آید که: على مشترى من هستى آن را نگه داشته و حفظش کردم.«وَتَثْبُتُ عَلى جوانِبِ المَزلَقِ» ؛ لغزشگاه زیاد کنار من بود، ولى سالم رد شدم.«وَلَو شِئْتُ لاهْتَدیَتُ الطَّریقَ الى مُصَفّى هَذا العَسَلِ» ؛ اگر على مى خواست از صاف ترین عسلْ براى خود غذا قرار دهد، قرار مى داد.«ولُبابِ هذا القَمْحِ» ؛ اگر مى خواستم بگویم که مغز گندم ها را دربیاورید و براى من نان درست کنید، مى کردند .«ونَسائِجَ هذا القَزِّ» ؛ اگر مى خواستم بگویم که پیله ابریشم را بردارید نخ کنید و براى من پیراهن درست کنید، مى کردند.«ولکِنْ هَیْهاتَ انْ یَغْلِبَنى هَواى» ؛ اما هرگز هواى نفس به على مسلّط نمى شود، مگر هر چه دلم خواست، به آن گوش مى دهم؟ مگر هر چه نَفْسم از من خواست، به او مى دهم؟«وَیَقُودَنى جَشَعى الى تَخَیُّرِ الاطْعِمَهِ» ؛ مگر ممکن است حرص به على دست پیدا کند و على را به هر لذّتى که دلش خواست بکشاند؟«وَکَلَهُ اللّه ُ الى نَفْسِهِ فهُوَ جائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبیلِ» ؛ بیچاره با دچار شدن به نفسش از راه خدا منحرف شد.«مشغوفٌ بِکَلامِ بِدْعَهٍ ودُعاءِ الضَلالَهٍ » ؛ دل به سخن غیر خدا بست و مردم را هم به گمراهى کشید.