فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

عظمت و بزرگى انسان

گمان نبريد كه در دار هستى ، موجودى هم چون انسان ، داراى مايه كمال باشد . انسان گرچه در ابتداى ولادت نظير بسيارى از موجودات عادى به نظر مى رسد ؛ ولى مايه ها و استعدادهايى در اوست كه اگر با كمك هدايت الهى توسط انبيا و امامان عليهم السلام به كار گيرد و به خصوص از بدترين موانع راه كه گناه و عصيان است اگر با قدرتِ تقوا و خويشتن دارى بگذرد ، به جايى مى رسد كه دست هيچ موجودى به او نخواهد رسيد ؛ آنچه باعث از بين رفتن مايه ها و استعدادهاى الهى در انسان است ، گناه است گناه ، بياييد تمام قدرت خود را براى بر انداختن ريشه گناه و هوى و هوس از سرزمين وجود خود به كار گيريم ، اگر از بند گناه رها شويم تا مقام فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ  به پرواز خواهيم آمد !
در مقام عظمت و بزرگى انسان كه در تمام انسان ها به صورت قوه و استعداد موجود است و همه مى توانند به آن عظمت بالقوه با اتصال به هدايت ، مقام فعليت بدهند ، تاكنون سخن ها گفته شده و كتاب ها نوشته اند ؛ ولى در اين زمينه مقاله اى بسيار كوتاه ، ولى فوق العاده مهم و پرمحتوا از عارف بزرگ شيخ نجم الدين رازى در كتاب «رساله عقل و عشق» در دست است كه اين مقاله با استفاده از آيات و روايات اصيل تنظيم شده و مى توان گفت : نتيجه و عصاره تمام گفته ها و مقالات و كتب و مسائلى است كه درباره عظمت انسان به ميدان ظهور آمده است ، شيخ بزرگ در آن مقاله مى گويد :
به حقيقت بدان كه هرچيزى را يك بار زادن است ، الاّ آدمى و مرغ و آنچه ذوات ( صاحب ) بيضه اند كه اين ها را دو بار زادن است تا به كمال خود مى رسند ، هم چنان كه مرغ ، بيضه مى زايد و بيضه ، مرغ مى زايد . زادن اوّل ، بيضه است و در پوست خويش بند است كه نمى تواند در هوا پرواز كند و تا در وقتى كه در زير پر و بال مرغى كامل ، پرورش نيابد به مقام مرغى نرسد .
هم چنين وجود آدم ، بيضه صفت إِنِّى جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِيفَةً  بود ؛ زيرا بيضه در حقيقت ، خليفه مرغ است ، نگاه كن كه چه شريف مرغى بود كه پوست بيضه آن را اين عزّت داده و اين خلعت بخشيده كه : خَمَرْتُ طينَةَ آدَمَ بِيَدى أَرْبَعينَ صَباحا .
و زرده وى را گفت : وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحى  .
و هنوز اين مرغ در بيضه بود كه به همه ملائكه مقرب ، خطاب رسيد كه اگرچه شما طاووسان درگاه قدسى هستيد و بر شاخسار سدره بلبلان خوش نواى وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ.
امّا آدم ، بيضه سيمرغ قاف عزّت است و آن سيمرغ ، خليفه من و سلطان شماست ، پس در برابر گل او سجده كنيد كه أُسْجُدُوا لاِدَمَ كه در او مرغ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ  تعبيه است ، تا هنوز در بيضه است سجده او غنيمت شمريد كه چون از بيضه پرواز كند ، پرواز او در عالم : لى مَعَ اللّهِ وَقْتٌ لا يَسَعُنى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ باشد و در دست شما در آن وقت ، جز حسرت و حيرت لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لاَحْتَرَقْتُ نماند و آن وقت ورد شما اين بود :
*
آن مرغك من كه بود زرين بالش
از دست زمانه خاك بر سر باشم
تا خاك چرا نكرد بر دنبالش
*
آيا كه كجا پريد و چون شد حالش
تا خاك چرا نكرد بر دنبالش
اى ملائكه ! تا اين مرغ ، خاك بر دنبال دارد ، شما از او بهره مند شويد و تا خاك بشريّت دنبال اوست شما با او مى توانيد همنشينى إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ  كنيد ؛ چون اين خاك ، باز افشاند مقام او را فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ رفيع مى كند و آن وقت شما را پر و بال پرواز آن حضرت نباشد .
آدم تا در بيضه بشريّت بند بود ، ثقل وجود طينت بشريت قصد سفلى مى كرد ، اگرچه او را به تكليف يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ ...
در علوّ درجات بهشت جاى مى دادند ، اما او به خاطر خاصيت بشريّت ، ميل به دانه گندم هوى مى كرد و از خصوصيّت بيضگى ، تلون ... وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى  مى نمود و مستحق خطاب اهْبِطُوا مِنْهَا مى بود .
چون بيضه ، وجود او را در تصرّف پر و بالِ عنايت فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ ... گرفتند و آدم به توبه ... رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا ...
تسليم آمد ، مرغ اصْطَفَى آدَمَ  از بيضه و عصى آدم بيرون آمد و با دو شهپر ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ  در عالم وَهَدَى پرواز كرد .
پس حقيقت آن است كه هر چيز كه آدمى از خود مشاهده مى كند ، از جمله حيوانى و روحانى ، همه از نقش هاى بيضه سيمرغ انسانى است و بُعد جسمانى او به مثابه پوست بيضه است و بُعد حيوانى او به مثابه سپيده و بُعد روحانى و عقل او به مثابه زرده و چنان كه مرغ از بيضه به خودى خود بيرون نمى تواند آمد ، سيمرغ انسانى نيز از بيضه بشريّت ، بى راهنمايى انبيا و اوليا ، بيرون نتواند آمد و اين سرّى بزرگ است .
نظر هر بيضه صفت كه هنوز از قشر هستى خود خلاصى نيافته اين حقيقت را درك نمى كند و چون به نظر بيضگى نگرد ، مرغان آشيانه هويّت را هرگز نخواهند ديد كه : أَوْلِيائى تَحْتَ قَبائى لا يَعْرِفُهُمْ غَيْرى . گرفتار قشر از ايشان ، جز پوست بيضه نبيند .
از عارف بزرگى پرسيدند : در حق فلان عارف چه مى گويى ؟ گفت : هركس او را ببيند ، هدايت مى شود و متّصل به سعادت مى گردد . گفت : چه گونه است كه ابوجهل ، پيامبر صلى الله عليه و آله را ديد و متّصل به سعادت نشد و از شقاوت نجات نيافت ؟! آن عارف آگاه گفت : ابوجهل ، رسول اللّه صلى الله عليه و آله را نديد بلكه محمد يتيم عبداللّه را مى ديد ، اگر رسول اللّه صلى الله عليه و آله را مى ديد بدون شك از شقاوت مى رهيد و به سعادت مى رسيد ».
وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ  .
و آنان را مى بينى كه به سوى تو مى نگرند در حالى كه نمى بينند .
*
از ما تو هر آنچه ديده اى پايه ماست
بى مايى ما ز كار ما مايه ماست
ما دايه ديگران و او دايه ماست
*
بيرون ز دو كون اى پسر مايه ماست
 ما دايه ديگران و او دايه ماست
از مرغ ، بيضه بسيار زايد ؛ اما از صد هزار بيضه يكى را دولت قبول و تسليم افتد تا از او مرغى به وجود آيد .
لاجرم از صد هزار آدمى ، يكى را « آن هم در صورت خواست خودش و تسليم بودنش در برابر حق و دورى اش از گناه » از مقام بيضگى نظر عقلى به كمند جذبه عشق ، توفيق تسليم تصرّفات مرغان انبيا و اوليا كرامت افتد .و اى بسا بيضه كه در مقام تسليم به كوچك ترين حركتى از زير پر و بال قبول نبوّت و ولايت به در افتد و استعداد بيضگى را باطل كرده و به مرتبه مرغى نرسيده ، تا چه رسد بدان بيضه كه خود دولت تسليم نيافته و در مقام تسليم تا به صبر و سكون در تصرّف پر و بال اوامر و نواهى شريعت و طريقت قدم برنداشته ، تا در مدّت معلوم معين در زرده روحانى مرغ ، ولايت پيدا آيد و تا از دورخ ظلمانى هستى بيضگى ، خلاصى نيابد به بهشت نورانى هستى مرغى نرسد كه : وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً.
و تا در مقام هستى ، مدتى صبر ننمايد ، در تسليم تصرّفات احكام ازلى كه : ...
اصْبِرُوا وَصَابِرُوا ... وجود مرغى ، كمال نيابد كه به منقار همّت ، پوست وجود آفرينش براندازد و از خود بزايد تا در عالم ملكوت پرواز كند كه بزرگان گفته اند :
لَمْ يَلِجْ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَالْأَرضِ مَنْ لَمْ يُولَدْ مَرَّتَيْنِ .
آن كس كه دو بار زاييده نشود وارد ملكوت آسمانها و زمين نگردد .
آنان كه اين پوسته شكستند و صبر و تسليم محض در برابر احكام الهى پيشه خود كردند و با پر و بال بى خودى پرواز كردند ، رهبران عالم حقيقت شدند و اجازه دستگيرى از فرزندان آدم يافتند : وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ .
و برخى از آنان را چون [ در برابر مشكلات ، سختى ها و حادثه هاى تلخ و شيرين ] صبر كردند و همواره به آيات ما يقين داشتند ، پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [ مردم را ]هدايت مى كردند . اهل عقل ديگرند و اهل ايمان ديگر ، اهل يقين ديگرند و اهل عيان عين اليقين ديگر و اهل عين حق اليقين ديگرند ، آنان كه تمام اين مراحل را طى كرده اند و از بيضه هستى خود به كلى خلاصى يافته اند ، اين نغمه را سرايند :
إِنْسَلَخْتُ مِنْ جِلْدى كَما تَنْسَلِخُ الْحَيَّةُ مِنْ جَلْدِها فَإِذا أَنَا هُوَ .
از پوست مادى ام به در آمدم چنانچه مار از پوستش به در آيد ، در اين هنگام الهى محض ام .
و چون در فضاى هواى ، هويّت پرواز كردن گيرد اين ترنّم كند كه : مَا فِى الوُجُودِ سِوَى اللّهِ و چون در نشيمن وحدت ساكن شود اين ورد گويد كه : فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إلاَّ اللّهُ بازماندگان بيضه وجود را از شاهبازان عالم نيستى چه خبر كه در فضاى نيستى ، كدام صيد در چنگال همّت مى آورند ؟!
وقتى سر از بيضه وجود برآورى و به پر و بال بى خودى ، پرواز كنى ، در زير فراز غيرت ، مرغان او را مشاهده كنى و بدانى كه :
*
مرغان او هر آنچه از آن آشيان پرند
شهباز حضرتند دو ديده بدوخته
بر دست شاه پرورش و زقه يافته
 از تنگناى هفت وشش و پنج و چار و سه
 زان ميل هشت دانه جنّت نمى كنند
چون گلشن بهشت نيايد به چشمشان
كى سر به زير گلخن دنيا درآورند
*
بس بى خودند جمله و بى بال و بى پرند
 تا جز بروى شاه به كونين ننگرند
تا وقت صيد نيز به جز شاه نشكرند
پرواز چون كنند ز دو كون بگذرند
كز مرغزار عالم وحدت همى چرند
كى سر به زير گلخن دنيا درآورند
بند طلسم بيضه انسانيّت ، بى تصرّف مرغان انبيا و اوليا كس به عقل نتواند گشود و به سرّ گنجِ مرغ ولايت نتواند رسيد تا تسليم تصرّفات مرغان كامل اين راه نشود . بياييد حق را بشناسيد و به حق تسليم شويد ، پيش از آن كه اعتقادى فاسد ، استعداد زرده دل را به فساد آورد و با ضربه ملك الموت ، پوست بيضه انسانى شكسته شود كه مرگ واقعا عبارت از آن است كه انسان بميرد و چيزى با خود به عالم بعد نبرد . بياييم تسليم خدا شويم ، بياييم درباره خود و عاقبت خود و نسبت به عالم ديگر كه ما را چاره اى از آن نيست فكر كنيم ، قرآن بخوانيد و هدف شما در درجه اوّل از خواندن قرآن ، اين باشد كه مولاى خود و خالق خود را بشناسيد . قرآن مجيد ، خداوند را رؤوف و مهربان و كريم و دستگير و غفور و بخشاينده نسبت به بندگانش معرفى مى كند ، روى چه حساب و بر محور كدام استدلال و برهان از خداى مهربان خود كه هدفى جز نجات و سلامت و سعادت و كرامت شما ندارد دست بر مى داريد ، خدايى كه براى خير دنيا و آخرت شما صد و بيست و چهار هزار پيامبر فرستاده ، خداوندى كه براى راه يافتن شما به بهشت و نجاتتان از جهنّم ، دوازده امام قرار داده ، پروردگارى كه بالاترين و برترين نعمتش ؛ يعنى قرآن را به شما مرحمت فرموده ، توانايى كه براى حركت شما به سوى مقام قرب ، به شما عقل ، وجدان ، فطرت و قدرت عنايت فرموده ، خداوندى كه از عنايت هيچ نعمت مادى و معنوى نسبت به شما دريغ نداشته ؛ چرا او را نمى يابيد ؟ چرا او را نمى شناسيد ؟
چرا نسبت به او در مقام معرفت در نمى آييد ؟ چرا به دنبال انبيا و امامان عليهم السلام كه فرستادگان او هستند نمى رويد ؟ چرا و چرا و چرا ؟! وجود مقدس او به دشمنانش لطف دارد ، چه رسد به كسى كه بر اثر نجات از ضلالت و منوّر شدن به نور هدايت دوست ، عاشق او گردد .


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شكر ، بالاترين عبادت
خوف از كوچكى خود ، در برابر عظمت حضرت حق
هفهاف بن مهند راسبى
مفهوم شكر، مدح، حمد
عارف كيست ؟
محبت به شقى ترین مردم
شش خصلت ماندگار
از راه نماز به بهترين حقيقت رسيد
پرهاى پرندگان و حیات انسان
زهد يا رهبانيت‏

بیشترین بازدید این مجموعه

آداب معاشرت
تفسیر سوره واقعه (2) تهران (مسجد حضرت امیر (ع)) ...
گلزار محبت
محبت به شقى ترین مردم
عارف كيست ؟
بخل ورزيدن از زكات
از راه نماز به بهترين حقيقت رسيد
راه اندازی بخش تخصصی عرفان اهل بیت(ع) در کتابخانه ...
مفهوم شكر، مدح، حمد
قدردانی استاد انصاریان از خادمین سیدالشهدا علیه ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^