
امام راحل و رسیدن نفس به لقاء
- تاریخ انتشار: 13 اسفند 1387
- تعداد بازدید: 432
طلبهاى در قم در ایّامى که رهبر انقلاب طلبه بودند، دچار فشار اقتصادى بسیار شدیدى شده بود ؛ از این رو به کسى که کارهاى منزل امام را انجام مىداد، مراجعه مىنمود و به او مىگفت: تو مرا مىشناسى، به ایشان بگو به من کمک کند. این خدمتکار خانه مىگوید بنابر خواست آن طلبه به امام عرض کردم لطفا به فلان طلبه کمک کنید، اما ایشان جوابى ندادند. در راه همان طلبه را دیدم، پرسید: گفتى؟ گفتم: بله، اما دوباره خواهم گفت. دوباره گفتم، اما باز ایشان جوابى ندادند. زمانى که ایشان به مدرسه فیضیّه آمدند، طلبه به من اشاره کرد و گفت : بگو. کنار دستشان نشستم، عرض کردم فلان طلبه وضع اقتصادىاش خوب نیست، نیاز به کمک دارد. ایشان فرمودند: منزل به من گفتى، در بین راه هم گفتى، این جا هم گفتى، من هم شنیدم، سلام مرا به آن طلبه برسان و بگو در فلان جیب لباست دوازده هزار تومان پول هست، آن را مصرف کن، هر گاه تمام شد، بعد اگر نرسید از جایى به تو کمک خواهم کرد.انسان اگر نفسش به لقاء برسد، دیگر در تاریکى و سایه نخواهد بود و پردهها در حدّ خودش کنار مىروند، حداقل این مرحله این است که انسان از حرام کنارهگیرى مىکند ؛ یعنى اگر نَفْس به آن مرحله برسد که دیگر با حرام تماسى نداشته باشد، حداکثرش به این مرحله مىرسد که جلا، صفا، روشنایى و نورانیتهاى خاصى براى او ایجاد مىشود که هم حرفهاى غیر کتابى زیادى از مغزش شروع به جوشیدن مىکند و هم دید دیگرى پیدا مىکند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . یس (36) : 36.
2 . یس (36) : 36.
3 . فجر (89) : 27 ـ 28.
4 . الکافى، : 2/164، حدیث 5 ؛ بحار الانوار : 74/339، حدیث 120 ، باب 20.
5 . کهف (18) : 110.
6 . کهف (18) : 110.
7 . روم (30) : 8 .
8 . کهف (18) : 110.