با توجه به فلسفۀ خلقت انسان که در عبوديت و بندگي تبيين گرديده است، ميتوان گفت نماز يکي از مؤلفههاي اساسي است که مصداق بارز عبوديت در آن تجلّي عيني مييابد و کاملاً خضوع، خشوع و تواضع و فروتني در برابر معبود جلوهگر ميشود. البته اين نماز براي خود آداب و شرايطي دارد که از طريق آموزهها و تعاليم ديني و توسط انبياء الهي(ع) در هر دورهاي به شکل خاص ارائه گرديده است.
در اين پژوهش هدف اين است که بتوانيم الگوهاي مناسب و شواهد عيني در هر دوره را معرفي نموده و با مدارک و اسناد لازم، اقامۀ نماز توسط انبياء الهي(ع) را که در قرآن کريم و روايات شريفه مطرح شده است، تبيين نماييم تا روشن شود که انسان از ابتداي خلقت با توجه به علّت وجودي خويش، به اين مهم توجه داشته و به شيوههاي مختلف بندگي خويش را در برابر معبود ازلي به منصۀ ظهور رسانده است.
از جمله مواردي که در قسمتهاي مختلف اين پژوهش به آن پرداخته شده است بعد از بيان مقدمه، اهميت و ارزش نماز از منظر قرآن کريم و روايات، نماز انبياء الهي(ع) از جمله حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت موسي، حضرت عيسي، حضرت ابراهيم، حضرت اسماعيل، حضرت يحيي، حضرت زکريا، حضرت شعيب، حضرت ادريس، حضرت داود، حضرت سليمان، حضرت يونس (عليهم السلام) و در نهايت خاتم پيامبران حضرت محمد مصطفي(ص) و نماز لقمان حکيم و نماز امّت اسلامي و ساير اديان مورد بررسي قرار گرفته است که به طور عمده در اين تحقيق بر آن بودهايم که فراگير بودن نماز را به اثبات رسانيم و توجه مسلمانان و امّت اسلامي را بر اين مهم بيش از پيش معطوف داريم.
نماز، اساسىترين رشتۀ الفت و عالىترين عامل محبّت بين بندگان و حضرت حقّ است. نماز نور دل و صفاى قلب و روح جان و سلامت روان و فروغ ذات عباد صالح خداست. نماز واسطۀ محكمى است كه تمام هستى انسان را به ملكوت هستى پيوند مىدهد و به مانند آن، برنامهاى را براى ربط دادن آدمى به حقّ و حقيقت نمىتوان يافت. نماز پناه بىپناهان، سنگر جهادگران، گلستان روحافزاى عاشقان، چراغ سحر مشتاقان، نور وجود عارفان، آرامش دل بينايان، و سير كمالى آگاهان است. نماز زندهكنندۀ جان، ظهوردهندۀ حيات جاودان، راز و نياز دردمندان، روشنى راه رهروان، نور ديدۀ بيداران، سرمايۀ مستمندان، دواى درد بىدردان، نواى دل بىدلان، دليل گمراهان، اميد اميدواران، سرّ حقيقى سحرخيزان، سوز دلسوختگان، حرارت روح افسردگان، مايۀ بقاى جان، و دستگيرۀ نجات انسان از تمام مهالك است.
نماز برتر از همۀ عبادات، جامع تمام كمالات، منعكسكنندۀ كلّ واقعيّات، منبع بركات، و كليد قفل تمام مشكلات است. نماز خميرمايۀ حيات، تزكيهكنندۀ صفات، علاج زشتترين عادات، آورندۀ حسنات، تبديلكنندۀ سيّئات، باعث كرامات، منبع فيض و افادات، نگهدارندۀ انسان از حادثات، مانع سانحات، و حقيقت كائنات است. نماز عشق سالكين، عبادتى آتشين، كارى بىقرين، بهترين معين، خورشيد اهل زمين، مونس اصحاب دين، امنيت جان غمين، و رحمت واسعۀ حضرت ارحم الرّاحمين است. نماز واقعيّتى روحانى، امر واجب حضرت سبحانى، نفخۀ رحمانى، جان انسانى، و نور يزدانى است.
نماز هويّت ايمان، حقيقت جهان، طريقت جان، قدرت انسان، و مايۀ بهشت و رضوان است. نماز چشمۀ زمزم روح، ساغر معنوى صبوح، فتحالفتوح، توبۀ نصوح، حضرت حق را ممدوح، اجمال قرآن را مشروح، و در طوفان حوادث، كشتى نوح است. بدون نماز خود را اهل حقّ و حقيقت مدان و رسيدن فيض خاص الهى را به سوى خود توقّع مدار. اكسير وجود منهاى نماز بىسود است، بىخبران از نماز، بىخردانند و فراريان از اين مقام، گرفتار دام شيطانند. ثروتمندانِ بىنماز، فقيرند و تهيدستانِ با نماز از همه مستغنىتر.[1]
اهميت و اعتبار نماز
بىترديد، در ميان عبادات و مسائل معنوى و ملكوتى، نماز از ارزش و اهميّت خاصّى برخوردار است. به اندازهاى كه به نماز سفارش شده، به چيزى سفارش نشده است. نماز وصيّت حضرت حق، و انبيا و امامان (عليهم السلام)، و عارفان و عاشقان، و ناصحان و حكيمان است. كتابى از كتابهاى آسمانى حق، خالى از آيات مربوط به نماز نيست. از برنامههاى بسيار مهمّ كتابهاى عرفانى و اخلاقى و مخصوصاً كتب حديث، نماز است. معارف الهى، انسان بىنماز را انسان نمىدانند، و هر بىنمازى را مستحقّ عذاب ابد و محروم از بهشت دانسته و بلكه جداي از نماز را حيوانى پست و موجودى تهيدست و تيرهبختى بيچاره به حساب مىآورند.[2]
نماز در زندگى و حيات انسان به اندازهاى ارزش دارد كه اولياى الهى براى يك لحظه از آن غافل نبودند و از هر راهى كه ممكن بود ديگران را هم به اين عبادت ملكوتى تشويق مىكردند. نماز با اين كه به غير مكلّف واجب نيست ولى به خاطر ارزش و اهميّتى كه دارد، امامان معصوم(ع) دستور مىدادند كه فرزندتان را از شش ـ هفت سالگى به جهان نماز ببريد و آنان را به سفر در اين عرصهگاه معنوى تشويق كنيد:
معاوية ابن وهب كه از بزرگان اصحاب امام ششم(ع) است، از حضرت باقر(ع) مىپرسد: «در چه زمانى كودكان خود را متوجّه نماز كنيم؟» حضرت مىفرمايند: «در هفت و شش سالگى».[3]
محمّد ابن مسلم كه از ياران بىنظير امامان است، از حضرت باقر يا حضرت صادق (عليهما السلام) مىپرسد: «كودك در چه زمانى نماز بخواند؟» حضرت مىفرمايند: «وقتى كه نماز را بفهمد». عرضه مىدارد: «چه زمانى مىفهمد تا خواندن نماز بر او لازم باشد؟» امام(ع) مىفرمايند: «در ششسالگى».[4]
حلبى از راويان بزرگوار شيعه است از امام صادق(ع) نقل مىكند كه حضرت از پدر بزرگوارشان امام باقر(ع) روايت مىكنند كه ما فرزندانمان را در سن پنجسالگى به نماز امر مىكنيم، پس شما آنان را به وقت هفتسالگى به دنياى نماز حركت دهيد.
روايات بسيار مهمّ كتابهاى پُرارزش حديث از سبك شمردن نماز شديداً نهى مىكنند:
امام باقر(ع) مىفرمايند: «نمازت را سبك مشمار، به حقيقت كه رسول خدا(ص) به وقت مرگش فرمود: هركس نماز را سبك انگارد، از من نيست، هر كس شراب بنوشد از من نيست، والله قسم كنار كوثر بر من وارد نمىشود».[5]
امام صادق(ع) فرمودند: «آن كه نماز را سبك بشمارد (و در نتيجه از خواندن آن محروم گردد يا همراه با شرايط بجا نياورد)، به شفاعت ما نمىرسد».[6]
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روايت مىفرمايند: «از من نيست آن كه نماز را سبك بشمارد، والله سبكشمارندۀ نماز كنار كوثر بر من وارد نمىشود».[7]
امام صادق(ع) در روايتى فرمودند: «ملك الموت به هنگام قبض روح، شيطان را از آن كه بر نمازش محافظت داشته، دفع مىكند تا نتواند به مسافر باايمان جهان آخرت ضرر برساند ودر آن حالت هولناك، شهادت به توحيد و رسالت را به او تلقين مىكند».[8]
رسول خدا(ص) فرمودند: «نماز خود را ضايع مكنيد كه ضايعكنندۀ نماز با قارون و هامان محشور مىشود، و بر خداوند لازم است او را همراه منافقان به آتش وارد كند».[9]
امام باقر(ع) مىفرمايند: «رسول خدا(ص) با گروهى در مسجد نشسته بودند، مردى وارد مسجد شد و ركوع و سجود نمازش را ناتمام بجاى آورد، به نحوى كه وضع ركوع و سجودش، نماز را از حيثيّت نماز مىانداخت. رسول خدا فرمود: نوك زد مانند نوك زدن كلاغ (كنايه از اينكه نمازش را عجيب با عجله خواند آن چنان كه گويى نماز نبود)، چنان كه مرد با چنين نمازى بميرد، با دين من نمرده است».[10]
امام صادق(ع) فرمودند: «اول برنامهاى كه انسان به آن محاسبه مىشود، نماز است، اگر پذيرفته شود، بقيّۀ اعمال او نيز پذيرفته مىشود، و اگر مردود گردد، ساير اعمال او نيز مردود مىگردد».[11]
امام صادق(ع) ميفرمايند: «يك نماز واحب، از بيست حج بهتر است، و يك حج، بهتر است از خانهاى كه پُر از طلا باشد و تمام آن در راه خدا به صدقه برود».[12]
يونس ابن يعقوب مىگويد: «از حضرت صادق(ع) شنيدم كه مىفرمود: يك حج برتر است از دنيا و هر چه در آن است، و يك نماز واجب از هزار حج برتر است».[13]
از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: «به حقيقت كه ترككنندۀ نماز كافر است».
امام صادق از حضرت باقر (عليهما السلام) از جابر از رسول خدا(ص) روايت مىكند كه: «بين كفر و ايمان جز ترك نماز چيزى نيست».
محمّد ابن سنان از علل و فلسفۀ مسائل الهى از حضرت رضا(ع) در ضمن يك نامه سؤال مىكند، امام هشتم در پاسخ به مسئلۀ نماز مىنويسند:
«نماز اقرار به ربوبيّت حضرت حقّ عزّوجلّ، و نفى شريك از وجود مقدّس او، و ايستادن در پيشگاه عظمت آن جناب با ذلّت و مسكنت و خضوع و اعتراف، و طلب آمرزش نسبت به گناهان گذشته، و صورت به خاك نهادن در هر روز براي تعظيم در برابر عظمت آن وجود مبارك، و اينكه عبد به ياد حق و جداى از تجاوز به حقوق الهى و خاضع و خاكسار و راغب به رحمت واسعه و خواهان زياد شدن ايمان و وسعت رزق و مداومت بر ذكر در شب و روز است، و نيز عبد سيّد و مولا و مدبّر و خالقش را فراموش نكند تا دچار شرّ و طغيان نگردد، و نيز به وسيلۀ نماز از انواع معاصى حفظ گردد و از افتادن در درياى فساد مصون بماند».[14]
در روايت صحيح بسيار مهمّى از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمودند:
«روزى امين وحى براى اداى وحى به نزد من آمد. هنوز آنچه را كه بايد بر من بخواند تمامش را نخوانده بود كه ناگهان آوازى سخت و صدايى هولناك برآمد. وضع فرشتۀ وحى تغيير كرد، پرسيدم: اين چه آوازى بود؟ گفت: اى محمد! خداى تعالى در دوزخ چاهى قرار داده، سنگ سياهى در آن انداختند، اكنون پس از سيزدههزار سال آن سنگ به زمين آن چاه رسيد. پرسيدم: آن چاه جايگاه چه كسانى است؟ گفت: از آنِ بىنمازان و شرابخواران!»[15]
رسول خدا(ص) فرمودند: «هر كه نماز را ترك كند خداى تعالى او را به پانزده عقوبت مبتلا كند: شش عقوبت در دنيا و سه عقوبت نزديك مرگ و سه در قبر و سه در قيامت؛
اما شش عقوبت در زمان حيات:
1) بىآبرو شود؛ 2) بركت از مالش برود؛ 3) عمر و ثروتش زياد نگردد؛ 4) خيراتش قبول حق نشود؛ 5) دعايش مستجاب نگردد؛ 6) دعاى شايستگان نصيب وى نشود.
اما سه بلايى كه نزديك وفات به او مىرسد:
1) سكرات مرگ بر او شديد شود؛ 2) گرسنه از دنيا برود؛ 3) تشنگى از او رفع نشود.
اما سه عقوبتى كه در قبر به وى رسد:
1) با درد و غم قرين باشد؛ 2) در تاريكى محض بسر برد؛ 3) تا قيامت در عذاب باشد.
اما سه عقوبتى كه در قيامت به او رسد:
1) حساب بر وى دشوار شود؛ 2) خداوند دشمن وى گردد و به او نظر رحمت نيندازد و او را عذاب دردناك رسد؛ 3) از قبر همچون حيوان به قيامت وارد گردد و سپس با ذلّت و خوارى رهسپار دوزخ شود»[16]
رسول خدا(ص) فرمودند: «آن كه نماز ندارد، ايمان ندارد».[17]
و نيز رسول خدا(ص) ميفرمايند: «كسى كه هفتاد قرآن را بسوزاند و هفتاد پيامبر را به قتل رساند و هفتادمرتبه با مادر خود درآميزد و هفتاد دختر را از طريق زنا تجاوز نمايد به رحمت خداوند از كسى كه عمداً نمازش را ترك كند، نزديكتر است».[18]
رسول خدا(ص) فرمودند: «به حقيقت كه تارك نماز بوى بهشت را استشمام نكند».[19]
رواياتى كه در باب ارزش و عظمت نماز رسيده، به اندازهاى است كه اگر كسى بخواهد همۀ آنها را از معتبرترين كتابهاى حديث در يك جا جمع كند، كتاب قطورى خواهد شد، و من فكر مىكنم به همين اندازه براى دريافت ارزش اين عبادت ملكوتى براى خوانندگان اين رساله بس باشد.
در اين قسمت لازم است اين نكتۀ مهم را تذكر دهم كه عدهاى تصوّر مىكنند نماز، حقيقتى است كه در آيين محمّدى و فرهنگ اسلامى بر مردم واجب شده، در حالى كه اين تصوّر از هر جهت بدون پايه و ريشه است. نماز واقعيتى است كه از هنگام شروع زندگى به وسيلۀ حضرت آدم(ع) در كرۀ زمين از جانب حضرت حق بر هر مكلّفى واجب شد و اين امر واجب به هر يك از صدوبيستوچهار هزار پيغمبر(ع) ابلاغ گشت تا آن را به امّتهاى خود برسانند وآنان را به نماز دعوت كنند و از ترك آن بترسانند.
در قسمت بعد به مسئلۀ نماز در آيين انبيا(ع) از طريق قرآن کريم و روايات مىپردازيم تا معلوم شود اين حكم با عظمت در پيشگاه حضرت حق از چه حيثيّت و ارزشى برخوردار است.
نماز در سيرۀ انبيا(ع) و ملل گذشته
تفسير على ابن ابراهيم قمى در حدود قرن سوم هجرى، يعنى نزديك به عصر امام حسن عسكرى(ع)، به رشتۀ تحرير درآمده است.
بزرگاني از علماى امّت اسلامى و دانشمندان وارسته، امثال علامۀ طباطبايى صاحب تفسير الميزان، به اين تفسير اطمينان نموده و بسيارى از مطالب آن را در كتب فقهى و تفسيرى و اخلاقى خود نقل كردهاند.
نويسندۀ تفسير جناب على ابن ابراهيم در توضيح آيۀ شريفۀ "فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ..."[20] روايتى را از قول پدرش، از ابن ابى عمير، از ابان ابن عثمان، از امام ششم(ع) نقل مىكند كه با توجه به اينكه كتب رجالى شيعه از قبيل رجال كشى، جامع الرواة اردبيلى، قاموس الرجال شوشترى، معجم الرجال خويى، سندش را صددرصد معتبر دانستهاند، نشاندهندۀ مسئلۀ نماز در زمان حضرت آدم(ع) است، برگردان فارسى روايت تا آنجا كه لازم و نقطۀ شاهد است، از نظر عاشقان نماز مىگذرد:
آدم پس از بيرون آمدن از بهشت و هبوط به زمين، چهل روز در كوه صفا واقع در نزديك بيت حق اقامت داشت. آن روزها به خاطر دورى از مقام قرب و هبوط از مقام علّم الاسمايى و از دست دادن جوار ملكوت و هجران بهشت وصال محبوب، در حالى كه صورت به خاك داشت همچون ابر بهاران سرشك از ديده مىريخت. امين وحى از جانب حضرت معبود ـ كه جز لطف و محبّت و احسان و مرحمت به بندگان ندارد ـ بر او نازل شد و سبب نالۀ جگرسوز و دلخراش او را پرسيد. در پاسخ آن فرشته گفت: «چرا ناله نكنم و اشك از ديده نبارم؟ مگر نه اين است كه خداى عزيز مرا به خاطر بىتوجّهى به خواستۀ خود از مقام قرب رانده و از جوار رحمت خويش محرومم نموده و مسكنم را در خاك ذلّت و بر غبار مسكنت قرار داده؟»
فرشتۀ وحى بدو گفت: «به پيشگاه لطف دوست برگرد و وجود خود را به زينت توبه بياراى». آدم گفت: «چگونه توبه كنم و چه سان به سوى حق باز گردم؟»
خداوند مهربان چون ارادۀ آدم را بر جبران گذشته راسخ ديد، قبهاى از نور كه جايگاه بيت را مشخص مىكرد و تابش نورش حدود جغرافيايى حرم را معلوم مىنمود، فرو فرستاد و به امين وحى فرمان داد محلّ بيت را نشانهگذارى كند. چون به وسيلۀ آن روشنايى، محلّ بيت و حدود حرم معلوم شد و اين برنامه سامان گرفت، فرشتۀ وحى از آدم خواست آماده شود تا مراسمى را بجا آورده و دست نياز به سوى بىنياز براى بازگشت و توبه بردارد.
روز ترويه شروع برنامهاى بود كه از فرشتۀ حق تعليم مىگرفت. پدر آدميان به دستور فرشتۀ حق غسل كرد و مُحرم شد و پس از انجام آن مراسم، روز هشتم ذيالحجه به سرزمين منى رفت و دستور گرفت كه شب را در آنجا بماند.
صبح روز نهم در حالى كه تلبيه مىگفت، به عرفات آمد. آفتاب عرفات از ظهر مىگذشت. فرشتۀ الهى به او گفت: «از ادامۀ تلبيه خوددارى كن و دوباره خود را به غسل بياراى». پس از اينكه نماز عصر را بجاى آورد امين وحى به او گفت: «در اين سرزمين به پاى خيز». چون به پا خاست كلماتى را كه از خداوند براى توبه نازل شده بود، به آدم تعليم داد.
از اين روايت كه علاوه بر تفسير على ابن ابراهيم، كتابهاى ديگر اسلامى هم آن را نقل كردهاند استفاده مىشود كه حضرت آدم(ع) كه اولين انسان از نوع ما بوده، از جانب حضرت رب مأمور به نماز بوده است، ولى اينكه چگونگى و كيفيّت و شرايط و عدد ركعات و اوقات آن به چه صورت بوده، بر ما پوشيده است و دانستن آن هم چندان سودى ندارد. آنچه اهميّت دارد اين است كه آدم براى بجا آوردن نماز، مكلّف و مسئول بوده و آيين وى همراه با حكم نماز بود.
كتاب باارزش بحارالانوار، ج11، ص260 از كتاب پُراعتبار تهذيب شيخ طوسى ـ آن فقيه والا و مفسّر بزرگ و محدّث خبيرى كه علامۀ حلّى دربارۀ او فرموده است: «من مردى در علم و عمل نظير او نمىشناسم» ـ روايت مىكند كه حضرت صادق(ع) فرمودند:
«به هنگامى كه آدم از دنيا رفت و زمان نمازگزاردن بر او فرا رسيد، فرزندش هبةاللّه به امين وحى گفت: اى فرستادۀ حق! پيشقدم شو تا بر جنازۀ آدم نماز گزارده شود. فرشتۀ الهى پاسخ داد: خداوند جهان ما را بر به سجده بر پدرت امر كرد، و هم اكنون در شأن ما نيست كه بر نيكوترين فرزند وى مقدم شويم، شما بر ما پيشى گير و با پنج تكبير ـ به همان صورت كه بر امّت محمد(ص) واجب خواهد شد ـ بر جنازه نماز بخوان. از آن پس آن نماز، واجب شد بر جنازۀ فرزندان وى قبل از دفن، نماز ميّت خوانده شود».
با كمال تأسّف بسيارى از جوامع و امّتها از فرهنگ الهى دور شدند و به پرستش بُتهاى زنده و مرده دچار آمدند و به سبب نحسىِ شرك و كفر از حقايق الهيّه محروم گشتند و بدتر از هر چيز، از نماز، اين فيض عظيم الهى، بىبهره ماندند. زندگان آن جوامع بىنماز هستند و مردههايشان بدون بدرقۀ نماز يا دفن مىشوند و يا به آتش مىسوزند.
ادريس(ع) و نماز
علامۀ مجلسى از حضرت صادق(ع) روايت مىكند:
«به هنگام ورود در شهر كوفه از مسجد سهله ديدن كن و در آن جايگاه مقدّس نماز بگزار و حلّ مشكلات دينى و دنيايىات را در آن مقام از حضرت بطلب، زيرا مسجد سهله خانۀ حضرت ادريس است. انسان بزرگوارى كه در آنجا به پيشۀ خياطى مشغول بود و نمازش را در آن جايگاه اقامه مىكرد.
آرى! آن كس كه در آنجا دست نياز به سوى بىنياز بردارد، بىجواب نمىماند و در قيامت در كنار ادريس از مقام بلندى برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و اظهار نيازمندى در آن
مسجد، از ناراحتىهاى دنيايى و شرّ دشمنان، در پناه حق قرار خواهد گرفت».[21]
طبرسى بزرگوار در مجمعالبيان حضرت ادريس(ع) را از قديمىترين پيامبران خدا و جدّ پدرى نوح(ع) مىداند.[22]
عنايت كنيد كه حضرت ادريس(ع) كه قبل از نوح(ع) مىزيسته، مكان اقامۀ نمازش چندان مقدّس و مبارك است كه حضرت صادق(ع) دعاى دعاكننده را در آن مقام مستجاب مىداند.
نوح(ع) و نماز
بحارالأنوار، اين اولين كتاب بىنظير و ارزشمند، از حضرت باقر(ع) روايت مىكند:
«پرستش خداى يگانه و اخلاص به پيشگاه او و بىهمتا دانستن حق، كه خداوند فطرت مردم را بر آن قرار داده است، اصول آيين نوح بود.
پروردگار بزرگ از نوح و همۀ انبيا پيمان گرفت كه او را فرمان ببرند و از شرك دورى جويند، و نيز خداى مهربان حضرت نوح را به نماز و امر به معروف و نهى از منكر و رعايت حلال و حرام دعوت كرد».[23]
ابراهيم(ع) و نماز
ابراهيم بزرگ ـ كه از او تحت عنوان بتشكن، قهرمان توحيد، پدر انبيا، اوّاه، حليم، صالح، مخلِص، مخلّص، موحّد و بيناى ملك و ملكوت ياد مىشود ـ به فرمان حضرت حق، هاجر و فرزند شيرخوارهاش اسماعيل را از شام حركت داد و به دلالت پروردگار راه پيمود تا به جايگاه كعبه رسيد. پس آن طفل شيرخوار و مادرش را بنا به خواست خداوند در آن سرزمين بىآب و علف با مختصرى طعام و پيمانهاى از آب پياده كرد!! سپس از همسر مهربان خداحافظى كرد و ارادۀ بازگشت نمود. در اين وقت هاجر دامن ابراهيم را گرفت و عرضه داشت: «چرا مىروى و به كجا خواهى رفت؟ ما را در اين دشت هولناك و زمين بىآب و علف به كه وامىگذارى؟»
ابراهيم التماس هاجر را ناديده گرفت و با آرامشى كه خاصّ عاشقان و اولياى خداست به هاجر فرمود: «اينكه تو و اين طفل گرسنه را در اين بيابان مىگذارم، فرمان اوست».
هاجر چون اين آهنگ گرم و دلپذير را شنيد، به جاى خود بازگشت و در برابر حكم حكيمانۀ حق تسليم شد و پيش خود گفت: «اگر ماندن من با اين كودك در اين بيابان وحشتزا فرمان خداست، باك ندارم، زيرا همو حافظ و نگهبان من و كودك من است».
ابراهيم عزيز بازگشت. گو اينكه فراق فرزند كه تنها چراغ زندگى او بود قلبش را سخت مىفشرد، اما ايمان او به خداوند نيز او را از آن منطق با كمال آرامش و اطمينان دور مىساخت و در حالى كه مركب به جلو مىراند، دست به سوى حق برداشت و چنانكه قرآن مجيد مىفرمايد، عرضه داشت:
"رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ"[24]. پروردگارا! من زن و فرزند خود را در بيابانى خشك و سوزان در كنار خانۀ تو قرار دادم؛ پروردگارا! براى اين كه نماز به پاى دارند.[25]
ابراهيم بزرگوار به نقل از قرآن مجيد درخواستهاى بسيار مهمى از حضرت حق داشت. خداوند مهربان تمام دعاهاى ابراهيم را اجابت فرمود، كه از جملۀ درخواستهاى آن مرد بزرگ يكى اين بود:
"رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ"(پروردگارا! مرا به پادارندۀ نماز کن و فرزندان مرا نيز. پروردگارا! و دعاي مرا بپذير).[26]
اسماعيل(ع) و نماز
كتاب الهى دربارۀ حضرت اسماعيل(ع) مىفرمايد:
"وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً * وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً"(و در اين کتاب از اسماعيل ياد كن، همانا او خوشوعده و رسول [و] پيامبري بود * و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان ميداد و نزد پروردگارش مورد رضايت بود).[27]
اسحاق و يعقوب و انبياى از ذرّيۀ ابراهيم (عليهم السلام) و نماز
در زمينۀ امر حضرت حق به نماز، به عباد شايستهاش حضرات اسحاق و يعقوب و ساير انبياى از ذرّيۀ ابراهيم (عليهم السلام) در قرآن كريم مىخوانيم:
"وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أََئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأََوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ"(و اسحاق و يعقوب را به عنوان عطيه به او [ابراهيم] عطا كرديم و همه را شايستگان قرار داديم * و آنها را پيشوايانى کرديم که [مردم را] به فرمان ما هدايت ميكردند، و به آنها انجام كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را وحى كرديم و آنان پرستندگان ما بودند).[28]
شعيب(ع) و نماز
مردم مَديَن، مردمى فاسد و طاغى و ياغى و متجاوز به حقوق حق و خلق بودند. خداوند بزرگ حضرت شعيب(ع) را در ميان آنان مبعوث به رسالت فرمود، تا آنان را از گمراهى و ضلالت نجات دهد. تعاليم ملكوتى و آسمانى شعيب(ع) را حضرت حق بدين صورت بيان مىفرمايد:
"وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ * وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ * بَقِيَّتُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ"(و به سوى [اهل] مدين برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اى قوم من! خداوند را بپرستيد که براي شما جز او معبودى نيست، و پيمانه و ترازو را مکاهيد، من شما را در رفاه مىبينم، ولي بر شما از عذاب و از عذاب روزي فراگير بيمناکم. * و اى قوم من! پيمانه و ترازو را به انصاف تمام دهيد و از اجناس مردم نكاهيد و در زمين سر به فساد و برمداريد * مردم مدين! بىترديد آنچه خداوند در سايۀ مقرراتش بر شما حلال دانسته، به بنفع شماست اگر اهل ايمان هستيد. من قدرت بازداشتن شما را از تجاوز ندارم، وظيفۀ من تبليغ برنامههاى خداست و بس).[29]
تعاليم شعيب(ع) ضامن خير دنيا و آخرت مردم بود، ولى جامعۀ مدين در برابر شعيب و دلسوزيهاى او موضع سختى گرفتند و نخواستند هدايت حق را بپذيرند و دست از هوا و هوس و شهوت و دنياپرستى بردارند. و عجيب اينجاست كه تمام برنامهها و تعاليم آن بزرگمرد الهى را نتيجۀ نماز شعيب مىدانستند و به اين معنا علم داشتند كه نماز، باز دارندۀ نمازگزار از هر فحشا و منكرى است. آنان به شعيب(ع) گفتند:
"قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَو أََن نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ"(گفتند: اى شعيب! آيا نمازت به تو فرمان ميدهد که ما آنچه را پدرانمان مىپرستيدند رها کنيم يا در اموال خود هر طور كه بخواهيم عمل نکنيم؟ همانا تو مردي بردبار و فرزانهاي [پس چرا ما را محدود ميکني؟]).[30]
اى شعيب! به نظر ما آنچه تو را تحريك كرده كه ما را از آيين نياكانمان برگردانى و مسير خريد و فروش ما را عوض كنى، نماز توست. به راستى تعجبآور است كه با ما سر ستيزدارى در حالى كه ما تو را مرد بردبار و درستى مىدانيم.
آرى! نماز رُشددهنده و هدايتگر و بازدارندۀ از فحشا و منكرات و فساد بود، اما مردم شهوتپرست مدين نمىخواستند در چنين حصن حصينى داخل شوند و دايرۀ حيات را با اين دژ محكم و حصار مستحكم از شرّ شياطين و خطرات مصون و محفوظ بدارند.
موسى(ع) و نماز
حضرت كليمالله كه از انبياى اولوالعزم است، مورد عنايت خاص حضرت محبوب بود. ياد آن حضرت و اوصاف حميدۀ او در قرآن مجيد زياد آمده است.
او زمانى كه كه به هدايت حضرت حق، در مسير مدين و مصر، به وادى سينا و منطقۀ طور رسيد، براى اولين بار طنين دلرباى صداى معشوق را بدين گونه شنيد:
"...يَا مُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى * إِنَّنِي أَنَا اللهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي"(...اى موسى! * همانا من پروردگار تو هستم. پس هر دو كفش خود را درآور که [اينک] تو در وادى مقدّس «طوى» هستي * و من تو را برگزيدهام، پس بدانچه وحى مىشود گوش فرا دار * اين منم خداوند [يكتا] که خدايى جز من نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار).[31]
آرى! نماز كه همراه با شرايط ظاهرى و باطنى اقامه شود، ياد حضرت محبوب را در دل زنده مىسازد و حاكميت آن ياد را در اعمال و اخلاق مىگستراند و امنيتى همهجانبه در قلب ايجاد مىكند به طورى كه انسان از شرّ شياطين در مصونيّت الهى مىرود و از بركت آن امنيت، سعادت دنيا و آخرت آدمى تضمين مىشود.
چون امنيت به وسيلۀ نماز با شرايط و عبادتِ با حال، حكومتش را در عرش قلب برقرار كرد، به هنگام مرگ و سفر به آخرت، دارندۀ قلب مطمئن، مخاطب به خطاب حضرت حق مىشود و آن وقت، مردن براى انسان از عسل شيرينتر مىگردد:
"يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِى * وَادْخُلِي جَنَّتِى"(اى جان آرام يافته، به اطمينان رسيده! * به سوي پروردگارت بازگرد كه تو راضى از او، و او راضي از تو * پس به جمع بندگانم درآي * و داخل بهشت من شو).[32]
لقمان(ع) و نماز
آن بزرگمرد الهى كه بر اثر تزكيۀ نفس و جهاد فىالله، از جانب حق، وجود با بركتش چشمۀ جوشان حكمت الهى شد، در سفارشاتش به فرزند خود مىفرمايد:
"يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ"(اى پسرم! نماز برپا دار و به معروف وادار و از منكر بازدار، و بر آسيبي که به تو رسد، صبر کن، بيترديد اين [صبوري] از کارهاي استوار است [که ارادۀ قوي ميخواهد]).[33]
داود(ع) و نماز
علامۀ مجلسى دانشمند كمنظير شيعه در توضيح آياتى كه در رابطۀ با حيات بابركت داود است، رواياتى دربارۀ فضايل و محاسن و كثرت عبادات و مناجات داود، به خصوص از عشقى كه پيامبر بزرگ به نماز داشت، نقل مىكند:
«آن حضرت در خانۀ خود محرابهاى متعددى قرار داده بود تا در جاىجاى منزلش نماز اقامه كند. او اوقاتش را به چهار مرحله تقسيم كرده بود: روزى را براى حلّ مشكلات مردم، روزى را براى زن و فرزندش، روزى را براى دعا و مناجات در دل كوهها و كنار دريا، و روزى را براى اُنس با محبوب در خلوت منزل و در كنار محراب عبادت».
امام صادق(ع) مىفرمايند: «در حالى كه در محراب عبادتش مشغول نماز بود، خداوند مهربان با وى سخن مىگفت».[34]
سليمان(ع) و نماز
كتاب ارزشمند ارشاد ديلمى روايت مىكند: «لباس سليمان، لباسى بس عادى بود، در حالى كه سلطنت و حكومت و مالى كه در اختيارش بود براى احدى از گذشتگان و آيندگان مقرّر نشد.
او شبهاى خود را به نماز تمام مىكرد، در حالى كه همچون چشمۀ جوشان بهارى از ديده اشك مىريخت. آن حضرت ادارۀ امور معاشش از طريق زحمت بازوى خودش بود».
علماى اهل سنّت در تفسير آيات شريفۀ 30 تا 33 سورۀ مبارکۀ ص متمايل به اين معنا شدهاند كه سليمان در بازديد از اسبهاى آماده براى جنگ از نماز عصرش غافل شد و به وقت غروب آفتاب متوجّه از دست رفتن نماز گشت و به اين خاطر به غم و غصّۀ شديدى دچار آمد.
آنگاه خداوند قادر آفتاب را براى او برگرداند تا نماز عصرش را در ظرف معيّن وقتش بجاى آورد!
اميرالمؤمنين(ع) و حضرت باقر(ع) نظر كعب الاحبار و علماى اهل سنّت را مردود دانسته و دامن حيات باعظمت سليمان را در تمام عمر از قضا شدن يك نماز پاك مىدانند.در روايات شيعه آمده است كه نماز سليمان(ع) از اول وقت به تأخير افتاد، و به اين جهت سخت ملول شد. حضرت حق آفتاب را به وقت عصر برگرداند تا آن مرد بزرگ الهى و آن پيامبر معصوم نمازش را به وقت فضيلتش ادا نمايد.[35]
آرى! بر اساس معارف اسلامى ـ البته معارف ملكوتى و باارزشى كه شيعه نقل كرده است ـ حيات انبياى حق از هر عيب و نقصى حتّى قبل از مبعوث شدن، مبرّا بوده است و پيامبرى نبوده كه در عين آن همه زحمت و رنج روزانه، نمازى از نمازهايش قضا شده باشد.
يونس(ع) و نماز
آن عبد شايستۀ حق سالها مردم نينوا را به عبادت حق و دست شستن از شرك و كفر و گناه دعوت كرد، ولى مردم در برابر تعاليم الهى او تكبر ورزيدند و با وى به مخالفت برخاستند تا جايى كه آن حضرت را از هدايت خود نااميد ساختند، و آن جناب از حضرت ربّ جهت نابودى قوم نينوا نفرين نمود و سپس آنان را رها كرده و به جايى رفت كه مردم به او دسترسى نداشته باشند.
چون به منطقه بازگشت زندگى مردم را عادى يافت، معلوم شد جامعۀ نينوا به پيشگاه حق برگشته و عذاب را با قدرت و قوّت توبه از خود دور كردهاند.
پس، با خشم و غضب منطقه را ترك كرد و چنانكه مىدانيد از ميان امواج دريا در شكم ماهى جاى گرفت. خداوند علّت نجاتش را از آن زندان مهلك چنين بيان مىفرمايد:
"فَلَوْلاَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ"(پس اگر او [يونس] از تسبيحگويان نبود * قطعاً تا روز قيامت در شكم آن [ماهى] ميماند).[36]
در مجمعالبيان از قول مفسّر بزرگ قتاده آمده است كه منظور از تسبيح و ستايش يونس نماز بود.[37]
زكريا(ع) و نماز
قرآن مجيد در باب نماز زكريا(ع) مىفرمايد:
"هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّة طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ * فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ و هُو قائِمٌ يُصَلُى فِى الِْمحرابِ اَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَة مِنَ اللهِ و سَيِّداً و حَصوُراً و نَبِيّاً مِنَ الصّالِحينَ"(اينجا بود كه زكريا عنايات پروردگارش را بخواند و عرضه داشت: پروردگارا! از جانب خود فرزندي پاک عطايم کن که تو شنواي دعايي).[38]
زكريا در حالى كه در محراب عبادت به نماز ايستاده بود فرشتگان به او بشارت دادند كه همانا خداوند ترا به ولادت يحيى مژده مىدهد، فرزندى كه به پيامبرى عيسى گواهى خواهد داد و خود نيز در راه هدايت مردم پيشوا و پارساست و نزد پيامبرى از شايستگان است.
عيسى(ع) و نماز
داستان عيسى(ع) و مادرش مريم(س) كه داراى مقام عصمت و طهارت بود، از عجايب مسائل روزگار است.
خداوند مهربان براى نشان دادن قدرت خود، و براى عبرت ديگران و در جهت هدايت امّتها به طور مكرر به واقعۀ عظيمۀ اين پسر و مادرش در قرآن مجيد اشاره فرموده است.
از عجايب حيات عيسى(ع)، سخن گفتن او در گهواره پس از ساعاتى چند از ولادت است كه در آن گفتار، حقايق الهيّه را براى مردم بازگو كرد و به خصوص به اين معنا اشاره فرمود كه من مأمور به نمازم:
"قالَ اِنّى عَبْدُاللهِ اتانِىَ الْكِتابَ و جَعَلْنى نَبِيّاً * و جَعَلَنى مُبارَكاً اَيْنَ ما كُنْتُ و اَوْصانى بِالصَّلوةِ و الزَكوةِ ما دُمْتُ حَيَّاً * و بَرّاً بِوالِدَتى و لَمْ يَجْعَلَنى جَبّاراً شَقِيّاً * والسَّلامُ عَلىَّ يَوْمَ وُلِدْتُ و يَوْمَ اَمُوتُ و يَوْمَ اُبْعَثُ حَيّاً"([عيسى در گهواره] گفت: منم بندۀ خداوند که به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر قرار داده است * و هر جا که باشم مرا وجودي مبارك ساخته، و تا زندهام مرا به نماز و زكات سفارش کرده است. * و مرا نسبت به مادرم نيکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است. * درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم).[39]
محمد(ص) و نماز
صداي اذان براي رسول خدا(ص) چنان جاذبه داشت و نشاط ميآورد که هنگام اذان به بلال ميفرمودند: «ارحنا يا بلال! اي بلال ما را از غم و اندوه و تلخي رهايي بخش».[40] و ميفرمودند: «کسي که صداي اذان را بشنود و بيتفاوت بماند، جفا کرده است».[41]
مسائلى كه در باب نماز در آيين رسول خدا(ص) مطرح است، در هيچ فرهنگى مطرح نبوده است.
نماز در اسلام محمّدى، حقيقتى جامع و واقعيّتى كامل است كه در پرتو آن انسان به آداب الهى مؤدّب مىشود و طريق رشد و كمال و عرفان و طريقت و عشق و حقيقت را مىپيمايد.
نماز در آيين محمد(ص) بال پُرقدرتى است كه اگر با شرايط مخصوص به خودش انجام بگيرد، انسان را تا مقام قُرب و وصال محبوب ابدى و معشوق سرمدى پرواز مىدهد.
عارفان عاشق و واصلان كامل مىفرمايند: «نماز معجونى است كه حضرت شارع حكيم آن را ترتيب فرموده و به لطف عميم خود تركيب نموده است.
مشخص است كه هر جزء آن مبتنى بر حكمتى، و مقتضى سرّى و مصلحتى است، و هويدا و مبرهن است كه افضل اعمال بنىآدم، سجده كردن است. چنانكه صريح اخبار و صحيح اعتبار بر آن ناطق و شاهد است، صادق از آنكه اعضاى سبعه را در آن حال مصلّى بر خاك گذارده و مجمع النّورين كه اشرف جوارح است بر زمين مالد و به زبان نياز به درگاه كريم كارساز بندهنواز نالد.
در حديثى بسيار مهم از قول رسول خدا(ص) آمده است:
«آيۀ محكمه تفسير به توحيد و معرفة الله شده، و فريضۀ عادله به اخلاق و تزكيۀ نفس معنا گشته، و سنّت قائمه به فروع شريعت محمّدى تبيين شده است».[42]
نماز معجونى است كه اجزاء آن از اين سه علم تركيب گشته و جامهاى است كه از اين سه رشته دوخته شده و حقّهاى است كه در آن اين سه گوهر نفيس اندوخته گشته و صدفى است كه اين سه لؤلؤ ناياب را در بر دارد و منبعى است كه اين سه چشمه از آن منفجر گردد، و اين همه در رابطه با نماز اسلام محمّدى است.
اما اشتمال نماز بر توحيد، آن است كه افتتاح نماز با تكبيرة الاحرام است و مفهوم تكبير، توحيد ذات و نفى صفات است، و بلند كردن انگشتان دهگانه كه هر يك دليل و نشانهاى بر صفات جلاليّه و جماليّه است كه انسان به هنگام راه يافتن به نماز بايد متوجّه اين معانى بلند آسمانى و مفاهيم جانانۀ ملكوتى باشد.
اما اشتمال نماز تزكيۀ اخلاق به اين است كه طهارت بر دو نوع است:
طهارت ظاهر از خبائث و احداث، و طهارت باطن از ذمايم اخلاق. و چنانكه تطهير ظاهر، شرط صحّت نماز است، همچنان تطهير باطن نيز شرط قبولى اين عبادت الهيّه است.
و اشتمال نماز بر سنّت قائمه از اين جهت است كه نماز اشرف عبادات و افضل طاعات است و در فروع، هيچ عملى با آن برابرى نمىكند.
آرى! نماز اسلام محمّدى سراپا آداب الهى و مسائل تربيتى و حقايق ملكوتى و واقعيّات آسمانى است.
با چنين نمازى است كه انسان به معراج مربوط به خودش مىرسد و به درياى نور سرمدى متّصل مىگردد، چنانكه در روايات معتبره از قول معصومين(ع) آمده است:
«رسول الهى(ص) فرمود: زمانى كه عبد به نمازهاى واجب برخيزد و با قلب و گوش و چشم به سوى حضرت حق رود، پس از پايان نماز از گناهانش همچون روز ولادت از مادر بيرون رفته است».
در روايت بسيار مهم ديگر آمده است:
چون عبد به نماز برخيزد، حجاب بين او و حق برداشته مىشود و حضرت محبوب با وجه كريم با او روبرو مىگردد. ملائكه از دو طرفش تا انتهاى آسمان صف بسته و با او نماز مىگزارند و دعايش را آمين مىگويند و تمام جوارح و اعضاى بدن و هر آنچه در اطراف اوست، تسبيح ميگويند.[43]
در روايات معتبر آمده:
«نماز روشنايى انسان با ايمان است».[44]
«نماز نور است».[45]
«برترين كارها پس از ايمان نماز است».[46]
«نماز كفارۀ گناهان است».[47]
«نماز معراج امّت من است».[48]
«نماز اول وقت، خشنودى حق، و آخر وقت، آمرزش الهى است».[49]
«نشانۀ ايمان نماز است».
«نمازگزار با پروردگارش مناجات مىكند».
از رسول خدا(ص) روايت شده:
«چون عبد رو به قبله كند از براى نماز به اخلاص تمام، و نيّت كند و بگويد: «اَللهُ اَكْبَر»، بيرون آيد از گناه چنانكه از مادر زاده شده، و چون بگويد: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم» به هر تار مويى كه بر تن او باشد، خداى تعالى ثواب يكسال عبادت در ديوان اعمال او نويسد، و چون فاتحه و سوره بخواند، چنان بُوَد كه يك حج و عمره بجا آورده، و چون ركوع كند و تسبيح بگويد، چنان باشد كه به وزن خود زر سرخ صدقه باشد و همانند آن است كه تمام كتابهاى خدا را خوانده باشد، و چون بگويد: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه» خداوند مهربان به نظر رحمت به وى نگاه كند، و چون سجده كند و تسبيح گويد، حضرت حق ثواب پيامبران روزى او نمايد، و چون تشهّد گويد، خداوند او را ثواب صابران دهد، و چون سلام دهد و فارغ شود، خداى كريم درهاى بهشت را به روى او باز كند. پس، از هر درى كه بخواهد، بىحساب وارد رضوان حق مىشود».[50]
در آيات قرآن مجيد به شخص رسول اسلام(ص) امر به نماز شده كه اين امر واجب و لازم متوجه تمام مرد و زن امّت هم هست:
"و اَقِمِ الصَلوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ و زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذّاكِرينَ"(و در دو طرف روز و اوايل شب نماز برپادار، كه نيکيها، بديها را از بين مىبرد. اين تذکرى براى پندگيرندگان است).[51]
"أََقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً"(نماز را از زوال آفتاب تا نيمۀ شب برپادار، و نيز نماز صبح را، كه نماز صبح مشهود [فرشتگان] است).[52]
قرآن مجيد به رسول اكرم(ص) دستور مىدهد كه اهل بيت خود را به نماز امر كن و بر اين مسئله استقامت نما:
"وَاْمُرْ اَهْلَكَ بِالصَّلوةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْها لانَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ و الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى"(و کسان خود را به نماز فرمان ده و بر آن پافشاري کن. از تو روزى نمىخواهيم، ما به تو روزى مىدهيم، و عاقبت [خير] براي پرهيزکاري است).[53]
مسئلۀ نماز به اندازهاى مهم است كه جداگانه به زنان پيامبر(ص) در امر به نماز مىفرمايد:
"...و اَقِمْنَ الصَّلوةَ و اتَيْنَ الزَّكوةَ و اَطِعْنَ اللهَ و رَسُولَهُ..."(...و [اى زنان رسول من!] نماز به پا داريد و زكات بدهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد...).[54]
عترت و نماز
هنگام نماز، رنگ از چهرۀ علي(ع) ميپريد و ميلرزيد و ميفرمودند: «وقت نماز رسيده، وقت امانتي که خدا بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه کرد، اما آنها از قبول آن دوري کرده و ترسيدند».[55]
امام سجاد(ع) همين که در نماز، به جمله «مالک يوم الدين» ميرسيدند، آن قدر تکرار ميکردند، تا بيننده خيال ميکرد که او در آستانۀ جان دادن قرار گرفته است.[56]
امام باقر(ع) ميفرمايند: «پدرم امام سجاد در شبانه روز هزار رکعت نماز ميخواند».[57]
حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «وقتي نمازگزار به نماز ميايستد از نواحي آسمان بر زمين، رحمت بر او نازل ميگردد، و به محاصرۀ ملائکه در ميآيد و ملکي بر او ندا ميدهد، اگر اين نمازگزار آگاه شود که در نماز چيست، به چيزي التفات نخواهد داشت».[58]
امّت اسلامى و نماز
نماز از نظر اهميّت و ارزش در حدّى است كه حضرت احديت كسى را از آن استثنا نفرموده و نخواسته احدى از بندگانش از اين فيض عظيم و از اين منبع بركت كه سودش، ابدى و نفعش در دنيا و آخرت، سرمدى است، محروم بماند.
به همين خاطر همان طور كه به تمام امّتهاى قبل از بعثت رسول اسلام(ص) امر به نماز فرمود، فرد فرد مرد و زن و امّت اسلام را نيز به اين فريضۀ الهيّه و حقيقت ملكوتيه دعوت كرد و آنان را به انجام اين عمل بزرگ عبادى مأمور فرمود:
"...فَاَقيموُا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ كانَتْ عَلَى المُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً"(...پس نماز را [تمام] بخوانيد، چرا كه نماز بر مؤمنان فريضهاى لازم و حتمى است).[59]
"وَ اَقيموُا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّكوةَ وَ ارْكَعوُا مَعَ الرّاكِعينَ"(و نماز به پا داريد و زكات بدهيد و با راکعان رکوع كنيد).[60]
"وَ اَنْ اَقيمُوا الصَّلوةَ و اتَّقُوهُ و هُوَ الَّذى اِلَيْهِ تُحْشَروُنَ"(و اين كه [گفته است]: نماز به پا کنيد و از او پروا داريد، و او کسي است كه به سويش محشور مىشويد).[61]
"حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ و الصَّلوةِ الْوُسْطى و قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ"(بر نمازها به ويژه نماز ميانه [ظهر] پايبند باشيد و مطيعانه براي خدا بپا خيزيد).[62]
"...فَاَقيمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّكوةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللهِ هُو مَوْلاكُمْ..."(...پس نماز برپا داريد و زكات بدهيد و به خدا تمسّک جوييد. كه اوست مولاى شما...).[63]
"...وَ اَقيمُوا الصَلوةَ وَ اتُوا الزَّكوةَ وَ اَقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حَسَناً..."(...و نماز برپا داريد و زكات بپردازيد و به خدا قرض الحسنه بدهيد...).[64]
اين است قسمتى از اوامر حضرت محبوب نسبت به نماز كه نشان مىدهد نماز در پيشگاه او از چه ارزش و اهميتى برخوردار است.
اميد است هيچ مرد و زنى در امّت اسلام خود را از اين فيض ملكوتى محروم نسازد و در وقت مرگ با دست خالى از اين سرمايۀ ابدى به ملاقات حق نرود.
نشانههاى مؤمن
قرآن مجيد و كتابهاى اصيل حديث براى انسان مؤمن ارزش و عظمتى قائلند كه براى چيزى در آفرينش، پس از خدا و انبيا و ائمه (عليهم السلام)، به اين اندازه ارزش قائل نيستند.
مؤمن ماه آسمان حيات، خورشيد عالم معني، و نور زمين و آسمان است.
رسول خدا(ص) فرمودند: «مؤمن نزد خداوند همانند ملك مقرّب است، و به حقيقت كه مؤمن نزد خداى بزرگ از ملك مقرّب بالاتر است».[65]
در روايت آمده كه رسول خدا(ص) به كعبه نظر فرمود و اين چنين به خانۀ حق خطاب كرد: «آفرين به بيت الهى، چه عظيم است قدر و منزلت تو و حرمتى كه نزد خداى دارى! به خدا قسم مؤمن احترامى عظيمتر از تو دارد، چرا كه خداوند براى تو يك حرمت قرار داده و براى مؤمن سه حرمت: حرمت در مال و در خون و آبرو كه نبايد به او گمان بد برد».[66]
امام صادق(ع) فرمودند: «مؤمن حرمتى بزرگتر از كعبه دارد».[67]
اين چنين انسانهاى والا و با عظمتى داراى خصوصيّات و ويژگىهايى هستند كه نشاندهندۀ اعتقاد آنان به خدا و روز قيامت و بيانكنندۀ طهارت ظاهر و باطن آنهاست.
قرآن کريم و روايات به خصوصيات و نشانههاى مردم مؤمن اشاره دارند تا از جهتى چهرۀ ملكوتى آنان را به جامعۀ انسانى بشناسانند و از جهت ديگر درس و پندى براى مردم باشد تا آن نشانهها را در وجود خود تحقق بخشند.
در ميان نشانهها و خصوصيات مردم مؤمن، نماز جايگاه مخصوصى دارد و شايد بتوان گفت نماز در رأس تمام خصوصيات مردم مؤمن پس از ايمان به خدا و روز قيامت است.
نتيجه
1ـ انسان بندۀ خداست و لازمۀ ابراز بندگي، اظهار خضوع و خشوع و تواضع در برابر معبود است که نماز يکي از مصاديق و نشانههاي آن است.
2ـ دربارۀ اهميت و ارزش نماز در منابع معتبر از جمله کتب آسماني و بيانات گُهربار انبياء و اولياء و ائمۀ مصومين(ع) مطالب ارزشمندي وجود دارد که به نوعي آداب و شرايط نماز را در آنها تبيين نموده است.
3ـ نماز در آئينها و اديان مختلف به عنوان نمادي از اظهار بندگي و عبوديت معرفي شده است.
4ـ نماز به معناي واقعي انسان را به معبود ازلي خويش نزديک ميکند و از بديها و زشتيها باز ميدارد.
5ـ انبياء اولوالعزم الهي(ع) همچون حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي و حضرت محمد(ص) نماز به پا ميداشتند.
6ـ نماز از منظر قرآن کريم و روايات داراي اهميت و ارزش بسيار بالايي است.
7ـ از ويژگيهاي بارز امّت اسلامي، توجه به نماز و اهميت دادن به اين فريضۀ مهم الهي است.
8ـ نشانۀ واقعي مؤمن اهميت دادن به نماز و برپاداشتن اين فريضۀ الهي است.
فهرست منابع
1. قرآن کريم.
2. قمي. ابي الحسن علي ابن ابراهيم؛ تفسير القمي؛ تصحيح: السيد الطيب الموسوي الجزائري؛ قم: انتشارات کتابفروشي علامه؛ بيتا.
3. الطبرسي. امين الاسلام ابي علي الفضل ابن الحسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن الکريم؛10جلدي؛ چاپ اول؛ بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات؛ 1415ق.
4. الحر العاملي. محمد ابن الحسن؛ وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة؛20جلدي؛ تحقيق: عبدالرحيم الرباني الشيرازي؛ بيروت: دار الاحياء التراث العربي؛ 1403ق.
5. صدوق. ابوجعفر محمد ابن علي ابن الحسين ابن بابويه القمي؛ من لايحضره الفقيه؛ تحقيق: سيدحسن موسوي خرسان؛ ج2؛ تهران: دارالکتب الاسلاميه؛1410ق.
6. الکليني الرازي. ابوجعفر محمد ابن يعقوب ابن اسحاق؛ الاصول من الکافي؛ ترجمۀ سيدجواد مصطفوي؛ تهران: انتشارات مسجد چهارده معصوم(ع)؛ بيتا.
7. الکليني الرازي. ابوجعفر محمد ابن يعقوب ابن اسحاق؛ الروضة من الکافي؛ تصحيح و تعليق علياکبر غفاري؛ تهران: دارالکتب الاسلاميه؛ بيتا.
8. صدوق. ابوجعفر محمد ابن علي ابن الحسين ابن بابويه القمي؛ علل الشرايع؛ ج1؛ چاپ اول؛ قم: مؤسسه دارالحجة للثقافه؛ 1416ق.
9. اسرارالصلوة؛ شيخ عبدالحسين تهراني.
10. مجلسي. محمدباقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛110جلدي؛ چاپ سوم؛ بيروت: دار الاحياء التراث العربي، 1403ق.
11. مستدرک سفينة البحار.
12. دشتي. محمد؛ فرهنگ سخنان حضرت فاطمه زهرا(س)؛ چاپ دهم؛ قم: انتشارات مشهور؛ 1386ش.
13. قرائتي. محسن؛ پرتوي از اسرار نماز؛ چاپ چهاردهم؛ ص82؛ تهران: چاپ گستر؛ 1374ش.
14. محجة البيضا.
15. نهجالفصاحة.
16. حقشناس. محمدحسين؛ سيماي نماز؛ چاپ اول؛ ص126؛ قم: انتشارات جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم؛ 1373ش.
17. قرائتي. محسن؛ تفسير نماز؛ چاپ اول؛ قم: انتشارات مهر؛ 1374ش.
پينوشت
[1]ـ دشتي. محمد؛ فرهنگ سخنان حضرت فاطمه زهرا(س)؛ چاپ دهم؛ ص73؛ قم: انتشارات مشهور؛ 1386ش.
[2]ـ قرائتي. محسن؛ پرتوي از اسرار نماز؛ چاپ چهاردهم؛ ص82؛ تهران: چاپ گستر؛ 1374ش.
[3]ـ الحر العاملي. محمد ابن الحسن؛ وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة؛ 20جلدي؛ ج3؛ ص12؛ تحقيق: عبدالرحيم الرباني الشيرازي؛ بيروت: دار الاحياء التراث العربي؛ 1403ق.
[4]ـ وسائل الشيعه؛ ج3؛ ص12.
[5]ـ همان؛ ج3؛ ص15.
[6]ـ همان؛ ج3؛ ص16.
[7]ـ صدوق. ابوجعفر محمد ابن علي ابن الحسين ابن بابويه القمي؛ من لايحضره الفقيه؛ ج3؛ ص16؛ تحقيق: سيدحسن موسوي خرسان؛ ج2؛ تهران: دارالکتب الاسلاميه؛1410ق.
[8]ـ من لايحضره الفقيه؛ ج1؛ ص42.
[9]ـ وسائل الشيعه؛ ج3؛ ص19.
[10]ـ فروع کافي؛ ج1؛ ص74.
[11]ـ وسائل الشيعه؛ ج3؛ ص22.
[12]ـ فروع کافي؛ ج1.
[13]ـ وسائل الشيعه؛ ج3؛ ص26.
[14]ـ صدوق. ابوجعفر محمد ابن علي ابن الحسين ابن بابويه القمي، علل الشرايع؛ ج1، چاپ اول؛ ص114؛ قم: مؤسسة دارالحجة للثقافة، 1416ق.
[15]ـ تهراني. شيخ عبدالحسين؛ اسرارالصلوة، ص31.
[16]ـ همان، ص32.
[17]ـ همان، ص33.
[18]ـ همان، ص33.
[19]ـ قمي. ابي الحسن علي ابن ابراهيم؛ تفسير القمي؛ تصحيح: السيد الطيب الموسوي الجزائري، قم: انتشارات کتابفروشي علامه، ج1، ص44، بيتا.
[20]ـ سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 37.
[21]ـ مجلسي. محمدباقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ 110جلدي؛ ج11؛ ص280؛ چاپ سوم، بيروت: دار الاحياء التراث العربي، 1403ق.
[22]ـ الطبرسي. امين الاسلام ابي علي الفضل ابن الحسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن الکريم؛10جلدي؛ چاپ اول؛ ج6؛ ص518؛ بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات؛ 1415ق.
[23]ـ بحارالانوار؛ ج11؛ ص331.
[24]ـ سورۀ مبارکۀ ابراهيم؛ آيۀ شريفۀ 37.
[25]ـ قرائتي. محسن؛ پرتوي از اسرار نماز؛ چاپ چهاردهم؛ ص82؛ تهران: چاپ گستر؛ 1374ش.
[26]ـ سورۀ مبارکۀ ابراهيم؛ آيۀ شريفۀ 40.
[27]ـ سورۀ مبارکۀ مريم؛ آيات شريفۀ 55ـ54.
[28]ـ سورۀ مبارکۀ انبياء؛ آيات شريفۀ 73ـ72.
[29]ـ سورۀ مبارکۀ هود؛ آيات شريفۀ 86ـ84.
[30]ـ سورۀ مبارکۀ هود؛ آيۀ شريفۀ 87.
[31]ـ سورۀ مبارکۀ طه؛ آيات شريفۀ 14ـ11.
[32]ـ سورۀ مبارکۀ فجر؛ آيات شريفۀ 30ـ27.
[33]ـ سورۀ مبارکۀ لقمان؛ آيۀ شريفۀ 7.
[34]ـ بحارالانوار؛ ج14؛ ص20.
[35]ـ همان؛ صص103ـ98.
[36]ـ سورۀ مبارکۀ صافات؛ آيۀ شريفۀ 144ـ143.
[37]ـ مجمع البيان؛ ج8؛ ص459.
[38]ـ سورۀ مبارکۀ آلعمران؛ آيۀ شريفۀ 39ـ38.
[39]ـ سورۀ مبارکۀ مريم؛ آيۀ شريفۀ 33ـ30.
[40]ـ محجة البيضاء؛ ج1؛ ص377.
[41]ـ نهج الفصاحه؛ ص132.
[42]ـ اصول کافي؛ ج1؛ ص24.
[43]ـ اسرار الصلوة؛ ص24.
[44]ـ همان.
[45]ـ همان.
[46]ـ همان.
[47]ـ همان.
[48]ـ همان.
[49]ـ همان.
[50]ـ اسرار الصلوة؛ ص27.
[51]ـ سورۀ مبارکۀ هود؛ آيۀ شريفۀ 114.
[52]ـ سورۀ مبارکۀ اسراء؛ آيۀ شريفۀ 78.
[53]ـ سورۀ مبارکۀ طه؛ آيۀ شريفۀ 132.
[54]ـ سورۀ مبارکۀ احزاب؛ آيۀ شريفۀ 33.
[55]ـ تفسير صافي؛ ج2؛ ص370.
[56]ـ بحارالانوار؛ ج84؛ ص247.
[57]ـ وسائل الشيعه؛ ج1؛ ص68.
[58]ـ وسائل الشيعه؛ ج1؛ ص21 و حقشناس. محمدحسين؛ سيماي نماز؛ چاپ اول؛ ص126؛ قم: انتشارات جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم؛ 1373ش.
[59]ـ سورۀ مبارکۀ نساء؛ آيۀ شريفۀ 103.
[60]ـ سورۀ مبارکۀ بقره؛ آيۀ شريفۀ 43.
[61]ـ سورۀ مبارکۀ انعام؛ آيۀ شريفۀ 72.
[62]ـ سورۀ مبارکۀ هود؛ آيۀ شريفۀ 114.
[63]ـ سورۀ مبارکۀ حج؛ آيۀ شريفۀ 78.
[64]ـ سورۀ مبارکۀ المزمل؛ آيۀ شريفۀ 20.
[65]ـ مستدرک سفينة البحار؛ ج1؛ ص167.
[66]ـ همان؛ ص168.
[67]ـ همان.
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی