از امورى که بسیار بسیار محبوب حق است ، تضرع و زارى به هنگام سحر است تا جایى که خداى مهربان به آن فرمان داده :ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَهً . . ..پروردگارتان را از روى فروتنى و زارى و مخفیانه بخوانید . . .پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآل مى فرماید :« اذَا احَبَّ اللهُ تَعالى عَبْداً ابْتَلاَهُ حَتّى یَسْمَعَ تَضَرُّعَهُ » .هرگاه خداى بزرگ بنده اى را دوست بدارد ، او را مبتلا مى کند تا جایى که صداى زارى و ناله اش را بشنود .در دعاى چهل و هشتم « صحیفه سجادیه » آمده :« وَلاَ یُنْجینِى مِنکَ الاّ التَّضَرُّعِ الَیکَ ».
مرا از عذاب و انتقام تو نجات نمى دهد مگر ناله و زارى به درگاهت .به موسى (علیه السلا وحى شد :« یا مُوسى کُن اذا دَعوتَنِى خَائِفاً مُشفِقاً وَجِلاً عَفِّرْ وَجْهَکَ لِى فِى التُّرَابِ واسجُد لِى بِمَکارِمِ بَدَنِکَ ، وَاقْنُت بَیْنَ یَدَىَّ فِى القِیَامِ وَناجِنِى حِینَ تُنَاجِینِى بِخَشیَه مِن قَلب وَجِل ».اى موسى ! هرگاه مرا بخوانى ، بیمناک و دلسوزانه و با دلى پر از هراس مرا بخوان، صورتت را بر خاک بمال و با اعضاى با ارزشت براى من سجده کن و در پیشگاه من به عبادت و طاعت برخیز و با من مناجات کن با خشیتى از قلب بیمناک .
و به عیسى (علیه السلا وحى شد :« یَا عیسى ادْعُنِى دُعَاءَ الغَرِیقِ الحَزِینِ الَّذى لَیسَ لَهُ مُغیثٌ . . . یَا عِیسى اطِبْ لِى قَلبَکَ واکثِر ذِکرى فِى الخَلَواتِ واعلَم انَّ سُرورِى ان تُبَصبِصَ الىَّ وَکُن فِى ذلِکَ حیّاً وَلاَ تَکُن مَیِّتاً واسمعنى منکَ صَوتاً حَزیناً ».اى عیسى ! مرا بخوان خواندن غریق محزونى که فریاد رسى ندارد ... اى عیسى ! قلبت را براى من خوار و ذلیل کن و در خلوت ها از من بسیار یاد کن و بدان که خوشحالى من در این است که متملقانه به سویم آیى و در این امور زنده و با نشاط باش ، نه مرده و بى میل ، صداى محزون و ناله و زاریت را به پیشگاه من آر از امام صادق (علیه السلا روایت شده :« انَّ الله عَزَّوَجَلَّ کَرِهَ الحاحَ الناسِ بَعضِهِم على بعض فِى المسالَهِ واحَبَّ ذلِکَ لِنفسِهِ ، انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ ان یُساَلَ وَیُطلَبَ مَا عِندَهُ ».خداوند عزوجل پافشارى مردم را در در خواست و حاجت به یکدیگر خوش ندارد ، ولى این اصرار و پافشارى را در پیشگاه خود دوست دارد ، بى تردید خدا خوش دارد که از او بخواهند و آنچه را نزد اوست ، بطلبند .
دواى درد ما را یار داندبلى احوال دل ، دلدار داند
زچشمش پرس احوال دل ، آرى *** غم بیمار را بیمار داند
وگر از چشم او خواهى ز دل پرس *** که حال مست را هشیار داند
دواى درد عاشق درد باشد *** که مرد عشق درمان عار داند
طبیب عاشقان هم عشق باشد *** که رنج خستگان غم خوار داند
نواى زار ما بلبل شناسد *** که حال زار را هم ، زار داند
نه هر دل عشق را درخورد باشد *** نه هر کس شیوه این کار داند
ز خود بگذشته اى چون فیض باید *** که جز جانبازى اینجا عار داند