امام على عليهالسلام در « نهج البلاغة » به زهد چند نفر از انبيا بدين قرار اشاره دارند : اگر خواهى از موسى كليم اللّه سخن بگو كه به پروردگار عرضه داشت : رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ . پروردگارا ! به آنچه از خير بر من نازل مىكنى ، نيازمندم .
به خدا قسم به وسيله اين دعا قرص نانى از خدا مىخواست ؛ زيرا خوراكش سبزى و گياه زمين بود و به علّت لاغرى و كمى گوشت بدن ، سبزى گياه از نازكى پوست درونى شكمش ، ديده مىشد . و اگر خواهى از داود سخن به ميان آر كه داراى مزامير و زبور بود و خواننده اهل بهشت است ، به دست خود از ليف خرما زنبيلها مىبافت و به همنشينان خود مىگفت :
كدامتان در فروختن اين زنبيلها به من كمك مىكنيد ، از بهاى فروش آنها خوراكش يك عدد نان جو بود . و اگر خواهى داستان زندگى عيسى بن مريم عليهالسلام را به ميان آر كه سنگ را زير سر خود بالش قرار مىداد و جامه زبر مىپوشيد و طعام خشن مىخورد و خورش او گرسنگى بود و چراغ شب او ماه بود و سايهبان او در زمستان جايى بود كه آفتاب مىتابيد يا فرو مىرفت و ميوه و سبزى خوشبوى او گياهى بود كه زمين براى چهارپايان مىرويانيد ، نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهكارى افكند و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد و نه دارايى كه او را از توجه به حق برگرداند و نه طمعى كه او را خوار كند ، مركب او دو پايش بود و خدمتكار او دو دستش . بيا و در مسئله زهد به پيامبر خود كه از همه نيكوتر و پاكيزهتر است ، اقتدا نموده ، از آن بزرگوار پيروى كن ؛ زيرا آن حضرت براى كسىكه بخواهد پيروى كند ، سزاوار پيروى كردن است و انتساب شايسته اوست براى كسىكه بخواهد به او نسبت داشته باشد و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه پيرو پيغمبر خود بوده و دنبال نشانه او برود .
لقمه دنيا را زيادتر از آنچه لازم نداشت نمىخورد ، به دنيا به هيچ عنوان دل نبسته بود ، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شكم گرسنهترين اهل دنيا بود . دنيا ، با همه محتوياتش به او پيشنهاد شد ، از قبول آن امتناع كرد ، دانست خداوند مهربان از باب مصلحت انسان ، علاقه و دل بستن به دنيا را دشمن داشته ، او هم به پيروى از مولايش علاقه به دنيا را دشمن مىداشت . و مىدانست حق تعالى دنيا را خوار دانسته او هم خوار مىدانست و آن را كوچك قرار داده ، او هم كوچك شمرد . اگر نبود در وجود ما ، مگر دوستى آنچه كه خدا و رسول دشمن داشته و بزرگ شمردن آن را كه خدا و رسول كوچك شمرده ، همين مقدار براى سركشى از خدا و مخالفت فرمان او بس بود . پيامبر صلىاللهعليهوآله ، به روى زمين طعام مىخورد و مانند بنده مىنشست و به دست خود پارگى كفشش را دوخته و جامهاش را وصله مىكرد و بر خر برهنه سوار مىشد و ديگرى را هم سوار مىكرد .
بر در خانهاش پردهاى كه در آن نقشهاى نقش شده آويخته بود ، پس به يكى از زنهايش فرمود : اين پرده را از نظر من پنهان كن ؛ زيرا وقتى به آن چشم مىاندازم دنيا و آرايشهاى آن را به ياد مىآورم ، پس از روى دل از دنيا دورى گزيده ، ياد آن را از خود دور مىساخت و دوست داشت كه آرايش آن از جلوى چشمش پنهان باشد ، تا از آن جامه زيبا فرا نگرفته باور نكند كه آنجا جاى آرميدن است و اميدوارى و درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد ، پس علاقه و بستگى به اين دنياى از دست رفتنى را از خود بيرون و از دل دور كرده و آرايشهاى آن را از جلوى چشم پنهان گردانيد و چنين است كسى كه چيزى را دشمن مىدارد و بدش مىآيد ، به آن چشم اندازد و نام آن در حضورش برده شود ! !
زهد ، مورث معنويت ، آزادگى و ايثار و خصايل ديگر انسانى و الهى است ، زاهد به حقيقت اهل معناست و از قيد تعلقات مادى و شيطانى با تمام وجود آزاد است و پيش انداختن محرومان و مستمندان و دردمندان را نسبت به خودش ، كار بسيار آسانى است .
شدت زهد پيامبر صلىاللهعليهوآله و حضرت على و خاندانش و ائمه طاهرين عليهمالسلام و پس از آنان ياران و اصحاب خالص آن بزرگواران چيزى نيست كه نياز به شرح داشته باشد.
منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان