نهضت سالار شهيدان حضرت امام حسين(ع) از سه ركن اصلى تشكيل شده است:
1ـ رهبر قيام;
2ـ حضرت امام زين العابدين(ع) و زينب كبرى(س);
3ـ ياران وفادار و فداكار.
در اين مقاله برآنيم تا اندكى درباره ركن سوم اين قيام, يعنى ياران فداكار امام حسين(ع) بحث كنيم.
نقش ياران وفادار
اساسا در تاريخ نهضتهاى الهى هيچ نهضتى بدون ياران وفادار و فداكار جان نگرفته است, انبيا و پيام آوران حق با اين كه مويد از ناحيه خداوند بودند, اما روى ياران
مومن حساب مى كردند: ((و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا والله يحب الصابرين;(1) و چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى
فراوانى به همراه آنان جنگيدند, آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى رسيد سست نشدند و ناتوان نگرديدند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد.))
پيامبر بزرگوار اسلام در دوره بعثت على رغم ناملايمات و سختيهاى فراوان و اصرار دوستان بر اعلان جنگ با دشمنان خدا, اجازه نبرد مسلحانه با دشمن را نداد چرا
كه جنگ نياز به ((عده)) و ((عده)) دارد و اين در مكه فراهم نبود. با هجرت حضرت به مدينه اين مهم برآورده شد. دوره سخت مكه در حقيقت دوره سازندگى بود.
حضرت در اين دوره سربازانى فداكار پروريد; سربازانى كه در جنگهاى پيامبر اكرم(ص) افتخارات فراوانى براى اسلام و مسلمين آفريدند. آن گاه كه اين زمينه ها
فراهم شد در سال دوم هجرت اولين آيات قتال صادر شد:(2) ((اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير; به آنان كه جنگ بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده شد چرا كه آنها مورد ستم قرار گرفته اند و البته
خداوند بر يارى آنها قادر است.))
امام على(ع) هم سكوت و هم پذيرش حكومت را مستند به ياران مى كند; آن بزرگوار مى فرمايد: سكوت كردم چرا كه ياران وفادار نداشتم, حكومت را پذيرفتم چون
تعداد زيادى درخواست آن را داشتند در خطبه 26 نهج البلاغه مى فرمايد: ((... فنظرت فاذا ليس لى معين الا اهل بيتى فضننت بهم عن الموت واغضيت على القذى
و شربت على الشجى و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم; پس نگاه كردم ديدم براى گرفتن حق خود ياورى ندارم جز خاندانم به مرگ آنها راضى نشدم
چشمهاى پر از خاشاك را فرو بستم و با گلويى كه گويا استخوانى در آن گير كرده بود جرعه حوادث را نوشيدم و با اين كه تحمل در برابر گرفتگى راه گلو و نوشيدن جرعه اى كه تلخ تر از حنظل است كار طاقت فرسايى بود شكيبايى كردم.))
و در خطبه سوم نهج البلاغه مى فرمايد: ((...لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلمإ الا يقاروا على كظه ظالم و لاسغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها...;
اگر نه اين بود كه جمعيت بسيارى گردا گردم را گرفته و به ياريم قيام كردند و از اين جهت حجت تمام شد و اگر نبود عهد و مسووليتى كه خداوند از علما و دانشمندان هر جامعه گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى
ستمديدگان سكوت نكنند من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى كردم...))
حضرت امام حسن مجتبى مهم ترين فلسفه صلح خويش را نداشتن يارانى مومن و وفادار و فداكار ذكر مى كند: ((لو وجدت انصارا لقاتلته ليلى و نهارى...;(3) اگر يارانى مى يافتم شب و روزم را در جهاد با معاويه مى گذراندم...))
در دوره حضرت امام صادق(ع) ياران شعارى فراوان بودند ولى ياران وفادار اندك, ساده انديشان مى پنداشتند كه اين ياران شعارى كارسازند, از اين رو به امام صادق(ع) اعتراض مى كردند كه با وجود اين همه ياور چرا نشسته ايد و قيام نمى كنيد؟
امام (ع) در پاسخشان مى فرمود: يارانى كه فدايى باشند اندكند: ((لو كان لى شيعه بعدد هذه الجدإ لما وسعنى القعود;(4) اگر به عدد اين بزغاله ها (هفده عدد) يار مى داشتم قيام مى كردم...))
و در پاسخ ((سهل خراسانى)) كه مشابه اعتراض فوق را داشت فرمود: ((... اما انا لانخرج فى زمان لانجد فيه خمسه معاضدين لنا نحن اعلم بالوقت... ;(5)
آگاه باش ما تا زمانى كه پنج يار همراه نيابيم قيام نمى كنيم ما زمان قيام را بهتر مى دانيم...))
و حضرت امام مهدى(عج) نيز به همراه 313 نفر ـ كه در حقيقت فرماندهان لشگر حضرتند ـ قيام مى نمايد و با اين قيام الهى جهان را پر از عدل و داد مى كند.
در بين امامان, تنها امامى كه از ياران خويش رضايت كامل داشته سالار شهيدان ابى عبدالله الحسين(ع) است و اين مدال افتخار آنهاست كه امام حسين(ع) فرمود: ((.. . اما بعد فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لاخيرا من اصحابى...; من يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خويش سراغ ندارم...))
ياران امام حسين(ع) با فداكارى خويش پيوند با ((آل الله)) خوردند و تا روز قيامت عاشقان و شيفتگان حق در كنار سلام و درود بر سالار شهيدان, سلام بر آنها را دارند كه: ((السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين))
تعداد ياران امام حسين(ع)
در اين باره, بين مورخان چهار نظر مطرح است:
1 ـ شش صد نفر, (پانصد سواره و صد پياده).
اين قول را مورخ مشهور مسعودى نقل كرده(6) كه بسيار بعيد است, در اين نقل, وى همراه ندارد.
2 ـ 145 نفر, (صد نفر پياده و 45 نفر سواره). اين قول را در روايتى عمار دهنى از حضرت امام باقر(ع) نقل مى كند.(7) اين روايت اين تعداد را در روز دوم محرم ذكر مى كند در حالى كه ((ابن نما)) همين تعداد را مربوط به روز عاشورا مى داند. (8)
3 ـ صد نفر, اين نقل را ((حصين بن عبدالرحمن)) از ((سعد بن عبيده)) ـ كه جزء لشكريان عمر سعد و خود شاهد ماجرا بوده است ـ نقل كرده است.(9)
4 ـ 72 نفر (32 سواره و چهل نفر پياده) مورخ بزرگ شيعه مرحوم شيخ مفيد اين نظر را برگزيده(10) و ابوحنيفه دينورى(11) و يعقوبى(12) و خوارزمى(13) نيز همين نظر را برگزيده اند. راوى اين نقل ((ضحاك بن عبدالله مشرقى)) است او از كسانى است كه جزو لشكريان امام حسين(ع) بوده و از امام(ع) اجازه خواست كه تا هنگامى كه مقاومت و جهادش ثمر دارد بماند و وقتى ديد مقاومتش بى اثر است برگردد: امام به او اجازه داد. بر اين اساس او روز عاشورا مردانه جنگيد و در ساعتهاى پايانى روز عاشورا وقتى سيدالشهدا كشته شد از معركه گريخت و جان سالم به در برد. به نظر مى رسد اين نقل به واقع نزديكتر است, هرچند نمى توان نقلهاى ديگر را به كلى رد كرد, زيرا مراحل سفر مختلف بوده چه بسا در مرحله اى تعداد ياران
حضرت بيشتر و در مرحله ديگر كمتر بوده اند. در آغاز تعدادى با اين انديشه كه امام حسين به كوفه خواهد رفت و حكومت يزيديان را نابود كرده خود حاكم مى شود و آنها هم در اين راستا به نوا مى رسند! به حضرت ملحق شدند ولى وقتى در بين راه اخبار نگران كننده از كوفه رسيد برگشتند (البته بى ترديد شب عاشورا كسى امام حسين(ع) را رها نكرده است) به اين ترتيب چه بسا در آغاز شش صد نفر بوده اند به تدريج به 145 نفر و صد نفر رسيدند و در پايان آنان كه تا آخرين لحظه ماندند و مقاومت كردند 72 تن بودند.
در تعداد ياران حضرت نبايد تنها آنها كه در كربلا به شهادت رسيدند مد نظر باشند بلكه شهيد بزرگ كوفه, سفير امام حسين(ع), حضرت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه نيز در همين مجموعه قرار دارند.
پيران كربلايى
در بين ياران حضرت چهره پنج نفر از اصحاب پيامبر بزرگ اسلام ديده مى شوند:
1ـ انس بن حارث كاهلى;
2ـ مسلم بن عوسجه اسدى;
3ـ هانى بن عروه;
4ـ حبيب بن مظاهر اسدى;
5ـ عبدالله بن يقطر, كه همسال امام حسين(ع) بود.(14)
اينان پيران روشن ضميرى بودند كه معناى زندگى را عميقا درك كردند و يافتند كه زندگى يعنى در ركاب سالار شهيدان جنگيدن و در خون خويش غوطه خوردن:
اى خوشا با فرق خونين در لقاى يار رفتن
سر جدا پيكر جدا در محفل دلدار رفتن
كودكان كربلايى
در بين ياران وفادار حضرت, چهره كودكان شهيد را نيز داريم كه برخى سند مظلوميت ابى عبدالله اند و بعضى سند رشد فكرى كربلاييان كه كودك كربلايى نيز الهام بخش تفسير درست زندگى است. اين كودكان شهيد عبارتند از:
1 ـ عبدالله بن الحسين كه بيشتر صاحبان مقاتل معتقدند: او ((على اصغر)) است, چنان كه در زيارت عاشورا آمده است: ((... و على ولدك الاصغر الذى فجعت به...)) شهيدى كه تشنه در دست پدر به شهادت رسيد و امام شخصا نعش خونين او را در قبرى كه خود با شمشيرش حفر كرده بودند دفن كرد. البته اين احتمال نيز هست كه ((عبدالله رضيع)) غير از حضرت ((على اصغر)) باشد و او همان كودكى باشد كه روز عاشورا متولد شده است; به نوشته تاريخ يعقوبى عبدالله رضيع همان است كه در روز آغاز ميلادش مورد اصابت تير دشمن قرار گرفته است(15)
در كتاب ((ذخيره الدارين)) از ((حدائق الورديه)) نقل شده است كه: ((ولد للحسين فى الحرب و امه ام اسحق و سماه عبدالله;(16) در روز جنگ عاشورا براى حسين فرزندى تولد يافت كه مادر او ((ام اسحق)) است و او را عبدالله ناميدند.))
2 ـ عبدالله بن حسن, وى هنگامى كه ديد دشمن در صدد قتل سالار شهيدان است به دفاع برخاست و بر سر دشمن فرياد زد و در پى آن به شهادت رسيد.
3 ـ قاسم بن الحسن, فرزند ديگر امام مجتبى(ع) كه در كربلا سيزده ساله و به قولى چهارده ساله بوده است. وى به همراه دو برادر ديگرش (عمر و عبدالله) در ركاب عموى بزرگوارش در كربلا حضور داشت. آن دو نيز در كربلا شهيد شدند و به قولى ((عمر)) در شمار اسرا قرار گرفت. او با قهرمانى و شجاعت وارد ميدان شد, مردانه جنگيد و تعداد زيادى از دشمنان را به خاك و خون كشيد. دويست تن از سپاه عمر سعد, قاسم را محاصره كردند, وضع به گونه اى شد كه ناگهان فرياد ((يا عماه)) قاسم به گوش امام حسين(ع) رسيد و امام بى درنگ خود را به معركه رساند ولى به گفته وقايع نگاران ((آن جناب زير سم ستوران دشمن قرار گرفت)). امام او را در حال جان دادن ديد براى حضرت اين صحنه بسيار سخت بود با اندوه خاصى فرمود:
((والله يعز على عمك ان تدعوه فلايجيبك إو يجيبك فلايعينك;(17) به خدا سوگند براى عمويت دشوار است كه او را بخوانى ولى به يارى تو نشتابد يا براى نجات تو اقدام كند ولى سودمند نباشد.))
4 ـ محمد بن ابى سعيد بن عقيل, كه بعد از شنيدن گريه و زارى زنها و بچه ها در شهادت امام وحشت زده به درب خيمه آمد و توسط جنايتكاران به شهادت رسيد.
5 ـ عمرو بن جناده انصارى كودكى كه بعد از پدر شهيدش وارد معركه شد و رجز خواند و در پيش چشم مادر به شهادت رسيد.
پاورقيها:-------------------------------------------------------
1 ) آل عمران(3) آيه146.
2 ) الميزان (چاپ بيروت) ج14, ص382 و 383.
3 ) بحارالانوار, ج44, ص147.
4 ) اصول كافى, ج2, ص242 و 243 ((باب قله عددالمومنين)).
5 ) بحارالانوار, ج47, ص123.
6 ) مروج الذهب, ج3, ص:70 ((... فعدل الى كربلإ و هو فى مقدار خمسمإه فارس من اهل بيته و نحو مائه راجل)).
7 ) تاريخ طبرى, ج5, ص:389((... و لحان اصحابه خمسه و اربعين فارسا و مائه راجل)).
8 ) مشير الاحزان, ص39.
9 ) تاريخ طبرى, ج5, ص393.
10 ) ارشاد, ص233.
11 ) الاخبار الطوال, ص256.
12 ) تاريخ يعقوبى, ج2, ص230.
13 ) مقتل الحسين خوارزمى, ج2, ص4.
14 ) ابصارالعين فى انصار الحسين, ص128.
15 ) تاريخ يعقوبى, ج2, ص218.
16 ) منتخب التواريخ, ج2, ص;218 معالى السبطين, ص127.
17 ) منتخب التواريخ, ص;264 ناسخ التواريخ, ج2, ص328.
منبع : منبع: سایت مرکز نشر اعتقادات. نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی