مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد احمد خوانسارى، روحانى كم نظيرى بود. چند جريان از رحلت ايشان ذكر كنم؛
جريان اول: خانواده ايشان مى فرمودند: روزى در وسط هفته بود، ديدم از درون اتاقى كه روى تخت خوابيده اند، صداى صحبت مى آيد. گفتم: خدايا! كسى در اتاق نبود، يا تلفن زنگ نزد، شايد حواس ما نبوده و يكى از ارادتمندان به ايشان درب را باز كرده و نزد ايشان رفته است، مزاحم نشويم. بعد صدا قطع شد.
من اين گونه مردن ها را خودم ديده ام. بالاى سر چند نفر بودم كه گويا الان جلوى چشم من مجسم هستند كه در حال رفتن از دنيا، صحبت آنها قطع شد. ايشان مى گفت: من درب را باز كردم و ديدم هيچ كس داخل اتاق نيست. پرسيدم: آقا! با خودتان حرف مى زنيد، فرمود: نه، كسى اينجا بود. گفتم: چه كسى بود؟ فرمود: ملك الموت. خيلى راحت. گفتم: پس شما چطور زنده هستيد؟ فرمود: من از او پرسيدم كه تشريف آورده اى كه مرا ببرى؟ گفت: نه، به عيادت شما آمده ام. هفته ديگر مى آيم تا شما را ببرم.
اما برنامه دوم ايشان، خانواده اش مى گفتند: يك هفته به رحلت ايشان مانده، در آن حال بى هوشى، دعاى عديله را با زبان خودش، خود به خود مى خواند.
برنامه سوم، ايشان زمان را به گونه اى تنظيم كرده بود كه قبل از وصل به مردن، دقيقاً دوازده هزار بار «لا اله الا الله» بگويد و در آخرين ذكرش از دنيا رفت. قبل از شروع اين ختم «لا اله الا الله» به خانواده خود گفته بود: تمام ملك من، يك قاليچه است. اين را بفروشيد، پول آن را براى نماز و روزه من اجير بگيريد.
وصيت ايشان را كه باز كردند، ديدند نوشته: من از شش سالگى تا امروز، نود سال نماز خود را خوانده ام، اما به نظرم آمد كه شايد عيب داشته باشد و قبول نكنند، نود سال ديگر نيز خودم دوباره خواندم كه اگر آن را قبول نكنند، اين را قبول كنند، باز نود سال ديگر نيز خواندم كه اگر دومى را رد كردند، سومى را به من رحم كنند، باز شما اين قاليچه را كه فروختيد، با پول آن براى من اجير بگيريد كه به نيابت از من نماز و روزه بجا بياورد، شايد خدا نماز و روزه ام را بپذيرد.
منبع : پایگاه عرفان