«الارشاد»: هنگامي كه جز سه تن از ياران حسين (ع) باقي نماندند، امام (ع) به دشمن، حمله برد و آنان را از خود، دور ميكرد و آن سه تن، از او حفاظت ميكردند تا آن كه آنان نيز كشته شدند. امام (ع) كه از زخمهاي تن و سرش، سنگين شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشير ميزد و آنها، از چپ و راست او ميگريختند.
حميد بن مسلم ميگويد: «به خدا سوگند، آن وقت، شكست خوردهاي را نديده بودم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند، اما اين گونه استوار و پر دل و جسور مانده باشد. پيادگان، بر او يورش ميبردند و او هم بر آنان، يورش ميبرد و چپ و راست او، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شكافته ميشدند.»
«الملهوف»: راوي ميگويد: آن گاه حسين (ع)، دشمن را به نبرد تن به تن فرا خواند و همه كساني را كه به جنگش ميآمدند، از ميان برميداشت تا آن جا كه تعداد فراواني از آنها را كشت و در اين حال، ميفرمود:
«مرگ، از ننگ، بهتر است و ننگ، از ورود به آتش».
يكي از راويان ميگويد: «به خدا سوگند، تاكنون شكستخوردهاي را نديده بودم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند؛ اما اينگونه استوار و پردل مانده باشد. پيادگان، بر او يورش ميبردند و او هم بر آنان، يورش ميبرد و آنان، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شكافته ميشدند.»
او بر آنان، حمله ميبرد و درحالي كه آنان، بالغ بر سي هزار نفر بودند، از پيش پاي او، مانند ملخهاي پراكنده، ميگريختند و او، دوباره به جاي خويش، باز ميگشت و ميگفت: «هيچ نيرو و تواني، جز از جانب خداوند والا مرتبه بزرگ، نيست».
«الفتوح»: آنگاه، حسين(ع) [دشمن] را به نبرد تن به تن، فرا خواند و همه قهرماناني را كه به جنگ او ميآمدند، ميكشت تا آن كه تعداد فراواني را از آنها كشت.
شمر بن ذيالجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ پيشاپيش دسته بزرگي، جلو آمد. حسين(ع) با همه آنها جنگيد و آنها نيز با او جنگيدند ... آن گاه حسين (ع)، مانند شير شرزه به آنها حمله برد و در پي كسي نميرفت، جز آن كه او را با ضربه شمشيرش به زمين ميانداخت. تيرها از هر سو به طرف او ميآمدند و به گلو و سينه او ميخوردند. و او ميفرمود: «اي امت بدكار! پس از محمد، چه بد كرديد در حق امت و خاندانش. هان! شما پس از من، ديگر از كشتن هيچ بندهاي از بندگان خدا، هراس نخواهيد داشت؛ بلكه چون مرا كشتيد، كشتن هركس ديگري بر شما گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ اميد ميبرم كه خدا، مرا با خواري شما، گرامي بدارد و انتقام مرا از شما به گونهاي كه نميدانيد، بگيرد».
حُصَين بن نُمَير سَكوني، بر حسين (ع) بانگ زد: «اي پسر فاطمه! خدا چگونه انتقام تو را از ما ميگيرد؟»
حسين(ع) فرمود: «ميانتان، ترس و درگيري مياندازد و خونتان را [به دست خودتان] ميريزد و آنگاه، عذاب را بر شما سرازير ميكند».
منبع : تابناک