ادرک اخا شنید ز عباس و خون گریست
چشم حسین با مژه ی لاله گون گریست
لختی برای خاطر تسکین کودکان
شه از درون خیمه چو آمد برون گریست
ماتم به روی ماتم و غم روی غم نهاد
وز این جفا چو ابر بهار از جفون گریست
پرچم ندید و شد علم آه او بلند
در حیرتم که از غم عباس چون گریست؟
چون زد عمود خصم بداندیش بر سرش
زین غم ستون بارگه بی ستون گریست
چون با سر شکافته گردید سرنگون
چشم ملک بر این فلک واژگون گریست
فریاد العطش چو شد از خیمه گه بلند
تنها نه جن و انس دل کاف و نون گریست
فرق علی اکبر او چون شکافتند
حلق علی اصغر از این داغ خون گریست
حداد زین مصیبت جانسوز زار زار
دائم ز کینه توزی اعدای دون گریست
منبع : تبیان