شاهد اقبال امشب حلقه بر درمیزد
پیک شادی حلقه ها بر در مکرر میزند
نور باران گشته امشب خانه ام البنین
چون که ماه هاشمی از بیت او سر میزند
وه چه ماهی کافتاب عارض جان بخش او
طعنه ها، از جلوه بر خورشید خاور میزند
چون در آغوش پدر جا گیرد آن زیبا پسر
جبرئیل از شادمانی کف بکف بر میزند
در شب میلاد او بوسه پدر دستش ز شوق
در عوض او، بوسه بر دست برادر میزند
بوسه بر دست پسر میداد اما می گریست
گریه ی او نیشتر بر قلب مادر میزند
روز صفین داد مردی میدهد در کاراز
تکیه اندر کودکی بر جای حیدر میزند
تا کند یاری برادر را به میدان نبرد
خویشتن را یکه بر دریای لشکر میزند
دل بشام شادیش یاد آرد از غمهای او
نیستم آگه چرا دل راه دیگر میزند
میرود نزد برادر تا ستاند اذن جنگ
تکیه چون شیر ژیان پشت تکاور میزند
رو به میدان می نهد جز نیزه اش در دست نی
خویش را با نیزه بر آن قوم کافر میزند
میکند تسخیر شط را و ننوشد آب را
تشنگی با آن که بر جان وی آذر می زند
همتش نازم که دستش می شود از تن جدا
باز هر دم نعره الله اکبر میزند
می فتد از زین بر روی خاک آن فرزانه مرد
آن زمان فریاد ادرکنی برادر میزند
یا ابوالفضل ای که بر دامان تو دست نیاز
در همه صبح و مسا مولا و مهتر می زند
شعر «ثابت» گر قبول افتد به درگاه شما
تا ابد از نام تو فرق افسر میزند
منبع : راسخون