فارسی
شنبه 15 دى 1403 - السبت 3 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

حكايتى از مرحوم شيخ ابراهيم امامزاده زيدى‏

 

درباره اين مرد الهى گفته اند: زمانى كه خانه هاى تهران قديمى بود، گاهى منزل پر از ساس مى شد و دواى ضد ساس و ضد حيوانات موذى نيز در دسترس نبود. يكى از ارادتمندان شيخ، يك شب بعد از نماز مغرب، از اين وضع گلايه مى كند و به ايشان مى گويد: آقا، زن و بچه من از اين ساس ها كه از در و ديوار خانه و رختخواب ها بالا مى روند امان ندارند. چه كنم؟ ايشان مى فرمايد: امشب، در خانه بايست و به ساس ها بگو: ابراهيم گفت از اين خانه برويد!

آن مرد مى گفت: از آن روز تا حالا كه سال ها از مرگ شيخ مى گذرد، ما يك ساس هم در منزل نديده ايم.


منبع : پایگاه عرفان
0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شما عهده‏دار رياست كل كشورى
حکایت جاثلیق مسیحی و امام حسن عسکری(ع)
سفارش امام صادق عليه السلام به مسمع‏
داستانى در رزّاقيت خدا
ورع و عفت نفس‏
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حكايتى از یک صاحب دل
كمك به از راه مانده‏
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
بشارت آخرتى

بیشترین بازدید این مجموعه

شما عهده‏دار رياست كل كشورى
جهانگير خان قشقايى يا اعجوبه مبارزه با نفس
داستانى در رزّاقيت خدا
داستان قارون و ثروتش
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
حکایت خدمت به پدر و مادر
سفارش امام صادق عليه السلام به مسمع‏
لذت مناجات‏
ورع و عفت نفس‏
برو عصبانى نشو

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^