فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايت امام سجّاد عليه السلام با راهزن‏

 

در سفرى حضرت سجّاد عليه السلام به قصد حج در حال حركت بوده تا در بين راه به صحرايى بين مكه و مدينه رسيد. پس ناگهان مرد راهزنى به آن حضرت رسيد و گفت: پايين بيا؟! حضرت به او گفت: مقصودت چيست؟ او گفت: مى خواهم تو را بكشم و اموالت را بگيرم.

حضرت فرمود: من هر چه را دارم با تو قسمت كرده و بر تو حلال مى نمايم او گفت: نه.

حضرت فرمود: براى من، به قدرى كه مرا به مقصد برساند بگذار و بقيه آن مال تو باشد او گفت: نه و روى گردانيد.

حضرت فرمود: پروردگار تو كجاست؟ او گفت: در خواب است. در اين حال دو شير درّنده حاضر شدند و يك شير سر آن ملعون را و ديگرى پايش را گرفتند و كشيدند.

در اين لحظه امام فرمود: گمان كردى كه پروردگارت در خواب است.

 [ «13» فَأَمَّا أَنْتَ- يَا إِلَهِي- فَأَهْلٌ أَنْ لَا يَغْتَرَّ بِكَ الصِّدِّيقُونَ وَ لَا يَيْأَسَ مِنْكَ الْمُجْرِمُونَ لِأَنَّكَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ الَّذِي لَا يَمْنَعُ أَحَداً فَضْلَهُ وَ لَا يَسْتَقْصِي مِنْ أَحَدٍ حَقَّهُ «14» تَعَالَى ذِكْرُكَ عَنِ الْمَذْكُورِينَ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ عَنِ الْمَنْسُوبِينَ وَ فَشَتْ نِعْمَتُكَ فِي جَمِيعِ الْمَخْلُوقِينَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ذَلِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ ]

اى خداى من! شايسته اى كه صدّيقان به تو مغرور نشوند، و گنهكاران از تو مأيوس نگردند؛ زيرا تو پروردگار بزرگى هستى كه احسانت را از احدى منع نمى كنى، و در گرفتن حق خود به كسى سخت گيرى روا نمى دارى، يادت از ياد شدگان برتر است، و نام هايت از نسبت نقص منزّه و پاك است، و نعمتت در ميان تمام آفريده ها پراكنده و پخش است. تو را بر تمام آنچه از اوصافت بيان شد سپاس، اى پروردگار جهانيان!

 

 


منبع : پايگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

گفتگوى حضرت سجّاد عليه السلام با جابر در مسئله ...
حكايتى از رمى جمرات‏
به امید کرم
من از آن عمل توبه كردم‏
به وقت سه گناه‏
حكايتى در عبرت‏
عبادت‏هاى خلاف دستور حق‏
چه نيكوست اجر عمل كنندگان‏
قطع طواف كرديد؟!
استغفار ماهيان دريا براى طالب علم

بیشترین بازدید این مجموعه

توبه شقیق بلخی
كدام بنده مخلص ؟
حكايت گرگان و كرمان‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
حکایتی از تب سوزنده
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
حکایت خدمت به پدر و مادر
من راهب نيستم‏
بشارت آخرتى‏
اى خليفه! راه تنگ نبود كه بر تو گشاد گردانم!

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^