لطفا منتظر باشید

ديدن گرگ مادر و پذيرايى از او


كنار باغ هم آغل گوسفندهايم بود، جلو آمدم، ديدم نه، عكس العملى نشان نمى‏دهد، زنده هم هست، نمرده، نزديك او رسيدم، ديدم مقدارى شكمش را بلند كرد و زير شكمش چهار پنج تا بچه گرگ است كه تازه آنها را زاييده بود.

هيچ چيزى گيرش نيامده بود، گرسنه، بچه‏ها يك مرتبه شروع به ناله كردن كردند، و حالت چشم اين گرگ برگشت، مثل اين كه مى‏خواست با چشمش به من بگويد: دستت درد نكند، ما بيچاره بوديم، من تازه زاييدم، بچه‏هايم گرسنه هستند.

سينى را گذاشتم. گرگ لقمه لقمه برداشت و اول در دهان بچه‏هايش گذاشت، مادر است.

منبع :
برچسب ها :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه