همزمان با آمدن آیت الله سید علی شوشتری به نجف، از ده درجزین همدان یک آقایی به نام ملاحسینقلی همدانی دنبال هادی راه و استاد آدمسازی میگردد. مقداری درس نیز خوانده ولی با این کتابها قانع نشده است. به او آدرسی میدهند که فلان کس خیلی استاد خوبی است. مدتی نزد آن شخص میرود، اما گمشدهاش را نزد او نمییابد. بار و بنه میبندد و به نجف میرود. ملاحسینقلی درجزینی دهاتی وارد نجف میشود و در دو درس حاضر میگردد. یکی پای درس شیخ انصاری و دیگری درس سید علی شوشتری. ملاحسینقلی در این رفت و آمدها و در این دو درس از همه آدمتر میشود. شیخ انصاری هم که از دنیا میرود ملاحسینقلی در خانه خود مینشیند و برای این که درسهای اصول و فقه شیخ انصاری از بین نرود به نوشتن درسهای استادش میپردازد. روز دوم یا سوم، سید علی شوشتری به خانه ملاحسینقلی میآید و میگوید: فقه و اصول را دیگران هم میتوانند بنویسند و شما مسئولیت نوشتن درسهای شیخ را نداری، بلکه شما مسئولیت داری بنشینی و هر فرد قابلیتداری را تربیت کنی.
ملاحسینقلی هم کتابچهها را میبندد و سه درس اخلاق و آدمسازی میگذارد؛ یکی بعد از اذان صبح تا طلوع خورشید، یکی از طلوع خورشید تا بالا آمدن روز و یکی هم بعد از نماز مغرب و عشا. یک مدتی میگذرد و درس دیگری هم به آنها اضافه میکند از دوازده شب تا دو بعد از نصف شب. در این جلسات ملاحسینقلی همدانی مجموعا سیصد نفر شرکت میکنند که این سیصد نفر همهشان از اولیای خدا میشوند. یکی از این شاگردان سید احمدکربلایی بوده و دیگری آقا شیخ محمد بهاری همدانی که اینها از اولیای بزرگ الهی بودند. پس از ملاحسینقلی، سید احمد کربلائی که در اصل اصفهانی بوده به جای استاد شروع میکند به درس دادن و تعداد زیادی آدم درست میکند که یکی از آنها مرحوم آقا سید علی قاضی بوده است. آقا سید علی قاضی هم یک تعداد شاگرد درست میکند که چهار پنج نفر از آنها را من دیده بودم. یکی از آنها آقا شیخ علی محمد بروجردی بود که من دو بار در بروجرد خدمت ایشان رسیده بودم. وقتی هم که از دنیا رفت وصیت کرده بود که مرا فلانجا دفن کنید. وقتی خواستند او را دفن کنند دیدند ایشان سی سال صبحها بعد از نماز میآمده سر آن قبر قرآن میخوانده و سی سال بوده که این قبر را خودش برای خودش کنده بوده است. یک نفر دیگر از شاگردان آقای قاضی، آقا شیخ هادی جولانی است که من در یکی از روستاهای همدان کرارا خدمت ایشان رسیدهام. وقتی دهان باز میکرد و حرف میزد، نور از دهانش بیرون میآمد. به محض این که همدان شهید میآوردند جلوی جنازه شهید بود و در مجلس ختم شهید هم میآمد و غیر از این دو جا هیج جای دیگر هم نمیرفت. اولین سؤالی هم که از ایشان کردم راجع به حضرت امام بود که گفتم امام را چطور دیدید؟ ایشان فرمود: بعد از ولادت امام عصر (ع) تا حالا نمونه ایشان را ندیدهام و دیگر هم چیزی نگفت. یکی دیگر از شاگردان مرحوم قاضی وجود مقدس علامه طباطبایی بود که دو سه سال قاضی او را تربیت کرده بود و چشم برزخی علامه را قاضی باز کرده بود. این را مرحوم شهید مطهری در نوشتههایش نیز نوشته است که علامه طباطبایی میتوانستند بنشینند و مسائل برزخ را تماشا کنند. علامه طباطبایی چهل سال قبل هم در نمازهای مسجد کوفه، حور العین را خودش دیده بود که بعد از نماز صبح شربت به او تعارف کرده بود. ثمره علامه هم این تفسیرالمیزان و کتابهای دیگر و این شاگردان مهمی هستند که الان استاد شدهاند و دریاگونه منفعت میدهند. از جمله آنها آقای جوادی آملی، مرحوم بهشتی و مرحوم مطهری هستند که تمام اینها را هم شما باید برگردانید به همان راهنمایی مرحوم ملاقلی جولا.
پس باید بنشینیم حساب کنیم و ببینیم تا حالا با خدا چطور معامله کردهایم و با عباد خدا چطور؟ باید بیاییم و عوض شویم و ببینیم که با نعمتهای خدا چگونه باید عمل کنیم؟
منبع : پایگاه عرفان