سوگند براى چيست؟
«لايُؤْثِرُ عبدٌ هوائى على هواه فى شى ءٍ مِنْ امر الدنيا» «2» به عزت، جلال، عظمت و نورانيت و به بلندى مقام الوهيت و ربوبيت و خدايى قسم، در زندگى دنيا، بنده اى از بندگان من، خواسته هاى مرا بر خواسته هاى خودش ترجيح نمى دهد، مثلا در عبادت، دلش مى خواهد كه همه بفهمند او عبادت مى كند ولى چون من با ريا موافق نيستم، خواسته مرا مقدم مى كند و عبادت انجام مى دهد، خدمت به مردم مى كند، اما دلش مى خواهد چهره شود.
ولى من به او مى گويم به من خدمت كن، خواسته مرا در همه امور دنيايى مقدم مى كند، «فى شى ء من أمر الدنيا» خواسته هاى مرا بر خواسته هاى خودش مقدم مى كند و عملى كه انجام مى دهد عملى جامع و كامل به دست مى آيد. من در مقابل كار او چه عكس العملى نشان مى دهم، اول «جعلت غناه فى نفسه» بى نيازى او را در خودش قرار مى دهم، تا مجبور باشد به وسيله مردم بى نياز شود، هر روز آبرو مايه بگذارد، گردن كج كند، دنبال پارتى و مقام برود، نمى گذارم بنده ام خلأ حس كند كه براى پر كردن خلأ، گردن كج كند و آبرو مايه بگذارد ودست دراز كند.
شاعرى گفت: قصيده اى در مدح حضرت رضا عليه السلام گفته بودم، با خط خوب روى كاغذ عالى نوشتم و گفتم بروم و براى حاكم خراسان بخوانم و حاكم خراسان بالاخره با شنيدن اين قصيده، پول خوبى به من مى دهد. در راه كه مى رفتم، به خودم گفتم مرد حسابى، اين قصيده را در مدح حضرت رضا عليه السلام گفتى، به حاكم چه ربطى دارد. بايد براى خود حضرت رضا عليه السلام بخوانى. برو براى خودش بخوان. يا حضرت رضا عليه السلام بعد از شنيدن اين قصيده، طبق عقيده شيعه:
«أنت تَسْمَعُ كلامى و تشهد مقامى»
آيا عنايتى مى كند؟ يا در آخرت جبران مى كند. اينها كسى را از در خانه خود نااميد بر نمى گردانند.
حاجى از مكه برگشته بود، خراسان آمد، در خانه حضرت رضا عليه السلام را زد، امام عليه السلام اجازه ندادند كه در را باز كنند، چون صداى در را مى داند كه مال كدام دست و كدام نيت است؟ خودشان پشت در آمدند، گفت: حاجى هستم و از سفر برگشته ام، ابن سبيل شدم، يعنى مخارجم تمام شده است، در شهر خود، وضع مالى من خوب است، در اين شهر، نمى خواستم به كس ديگر مراجعه كنم، پولى به من بدهيد، وقتى به شهر خودم برگشتم پول را براى شما مى فرستم.
اين شخص از مكه برگشته تا جمال شما را زيارت كند، همه مكه مى روند و دلشان مى خواهد همه پول خود را خرج كنند و به كربلا بروند، شما كه الان زنده و در دنيا هستى، در را باز مى كردى و اجازه مى دادى كه نگاهى به جمال مبارك شما بيندازد، فرمود: اين شخص آبرو دارد، اگر مرا مى ديد خجالت مى كشيد و عمل من از بين مى رفت.
عمل بايد بى عيب باشد. سالم، صاف، جامع و كامل باشد، وقتى بنده من عمل كامل انجام داد:
«جعلت غناه فى نفسه»
طورى با باطنش معامله مى كنم كه احساس بى نيازى كند.
منبع : پایگاه عرفان