در این غروب خون فشان بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
آتش گرفته خیمه ها از ما جدایی
ـــــــــــــــــ
بابا تو تا بودی به دلها همدمی بود برزخم تنهایی طفلان مرهمی بود
رفتی و دیگر نیست مارا آشنایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
بابا کجایی تا به زانویت نشینم ؟ یکبار دیگر روی زیبایت ببینم
باید تو از دل ، عقده مارا گشایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
بابا بگو آیا تو با ما قهر کردی ؟ با عمه ام زینب، تو آیا قهر کردی ؟
آیا چه کس مارا کند مشکل گشایی؟ بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
بابا ببین اشک ازدو چشمانم روانه است پشتم کبود از ضربه های تازیانه است
نیلی شده این چهره ام از بی وفایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
بابا چه می شد آنکه برگردی دوباره ؟ تا بنگری خونین ، تو گوش وگوشواره
غارت شده این خیمه های مصطفایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
ای کاشکی من مرده بودم پیش پایت مثل علی اصغر سرم می شد فدایت
تا یابم از اندوه و از غمها رهایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
از خیمه هایت شعله می گیرد زبانه آتش گرفته دامن هر نازدانه
هر سوی این صحرا روان با بی نوایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
بابا کجایی تا در آغوشم بگیری ؟ از خار این صحرا تو بر دوشم بگیری
اشک مرا از گونه ام کی می زدایی ؟ بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
از کودکی شد غصه و محنت نصیبم بابا غریبم من ، غریبم من ، غریبم
باید تو خود امشب به امدادم بیایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
بابا نه سقایی است تا آبی بیارد نه اکبری تا سوی خیمه ره سپارد
کرده غرو ب ،آن آفتاب مجتبایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
من کودکم اما ز سوز و غصه پیرم بابا دعا کن تا همین امشب بمیرم
طاقت ندارم بر غم و درد جدایی بابا کجایی؟
ـــــــــــــــــ
جانها فدایت ای که خون شد بستر تو کردند سجده عرشیان بر پیکر تو
نامت شده آذین عرش کبریایی بابا کجایی؟
منبع : سید حبیب حبیب پور