فارسی
دوشنبه 05 شهريور 1403 - الاثنين 19 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

محبّت در قرآن‏ و روايات‏

 

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامى جلد یک         

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

محبّت در قرآن

همان گونه كه گذشت محبّت و عشق محصول معرفت و آگاهى به حقايق است.

اينك به ذكر آيات و روايات مربوط به محبّت مى پردازيم:

[وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ] «1».

ولى خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست، و كفر و بدكارى و نافرمانى را ناخوشايند شما ساخت، اينان [كه داراى اين ويژگى ها هستند] هدايت يافته اند.

ايمان خط ارتباط بين انسان و اللّه است. خداى متعال در اين آيه به اين معنى اشاره مى كند كه وقتى به شما توفيق شناخت حقايق عنايت شود آن حقايق محبوب شما خواهد شد.

[قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ] «2».

بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بيامرزد و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

ادّعاى خدا دوستى بدون شناخت پيامبر صلى الله عليه و آله و اطاعت از آن حضرت كه مبلّغ فرهنگ الهى است، بى مورد است. قرآن مجيد بارها از مردم دعوت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را بشناسند، پيامبرى كه پرونده قبل از بعثتش روشن است و از ابتداى ابلاغ نبوّت دلايل و براهين واضحى داشت و خداى متعال تمام نشانه هاى نبوت را با او قرار داده بود تا براى هيچ كس عذرى باقى نماند. آنان كه براهين و دلايل و حجج او را ديدند و براى آنان معلوم شد كه تنها عامل سعادت دنيا و آخرت آنان، پذيرش رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله بود، به او علاقه مند شدند.

علامت آن علاقه و عشق، اطاعت از قرآن و سنّت او بود كه از همين راه پاك باخته خدا شدند و در راه محبوب از همه چيز خود گذشتند و در تاريخ بشر از بهترين بندگان شايسته حق شدند.

سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، ياسر، سميّه، بلال و چهره هايى از اين قبيل، همانان بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را به حقيقت شناختند و دل در گرو عشق او دادند. آنان از طريق تعليمات آن حضرت، خدا را شناختند و در صف مقدم عاشقان حق قرار گرفتند. آرى، عشق به خدا محصول معرفت به پيامبر صلى الله عليه و آله و دين خداست كه بدون اين معرفت، ادّعاى عشق به خدا پندار و خيالى بيش نيست.

[يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ ] «3».

اى اهل ايمان! هر كس از شما از دينش برگردد [زيانى به خدا نمى رساند] خدا به زودى گروهى را مى آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنانْ فروتن اند، و در برابر كافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد مى كنند، و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى نمى ترسند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى دهد و خدا بسيار عطاكننده و داناست.

راستى بدون شناخت راه اللّه چگونه انسان به چنين صفاتى كه در اين آيه شريفه آمده است، آراسته گردد؟ انسان تا معرفت به صراط مستقيم پيدا نكند، از راهى غير از فكر، انديشه و معرفت و شناخت، عشق پيدا نكرده و به مراتب عارفان دست پيدا نمى كند. اين راه خداست كه انسان پس از مطالعه و دقّت در آن، مى يابد كه تنها راه نجات است. بنابراين چگونه انسان بعد از يافتن راه نجات، به آن عشق پيدا نكند و به لوازم آن دل نبدد؟

راه نجات، راه خداست و سرانجام به او پايان مى پذيرد، پيمودن اين راه، محبّت به اوست و محبّت به او مهمترين راه رسيدن به عشق است. عشقى كه از درجات عرفان و مرتبه عارفان است بنابراين هر چه شناخت ومعرفت بيشتر، عشق شعله ورتر و آتشين تر خواهد بود. اين است كه آيه شريفه مى فرمايد: [وَ يُحِبُّونَهُ ] انسان هايى كه به شدّت به خداى متعال عشق مى ورزند. همين عشق عامل حركت آنان به سوى اوست و مركب اين راه همان برنامه هايى است كه در آيه ذكر شده است. اينان فراق بين خود و محبوب را با انجام شايسته ترين اعمال كه دستور خود حق است، به وصل تبديل مى كنند.

 [وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ] «4».

ولى آنان كه ايمان آورده اند، محبّت و عشقشان به خدا بيشتر و قوى تر است.

ايمان آورندگان چرا نهايت عشق را به خدا نداشته باشند؟ مگر جز حضرت حق كسى مى تواند چنين صفاتى داشته باشد:

خالق، بارى، مصوّر، اول، آخر، ظاهر، باطن، رازق، بديع، مقدّر، مدبّر، حكيم، مطهّر، منوّر، ميسّر، مبشّر، منذر، مقدّم، مؤخّر، عاصم، قائم، دائم، راحم، سالم، حاكم، عالم، قاسم، قابض، باسط، غنىّ، وفىّ، علىّ، مَلىّ، حفىّ، رضىّ، زكىّ، بدىّ، قوىّ، ولىّ، احد، واحد، شاهد، ماجد، حامد، راشد، باعث، وارث، ضارّ، نافع، مانع، دافع، رافع، صانع، سامع، جامع، شافع، واسع، موسع، جليل، جميل، وكيل، كفيل، دليل، قبيل، مديل، منيل، مقيل، محيل، غافر، ساتر، قادر، قاهر، فاطر، جابر، ذاكر، ناظر، ناصر، عفوّ، غفور، صبور، شكور، رؤوف، عطوف، مسئول، ودود، سبّوح، قدّوس، ناطق، صادق، فالق، فارق، فاتق، راتق، سابق، سامق، سميع، رفيع، منيع، كبير، قدير، خبير، مجير «5».

مگر انسان با شناخت اين صفات به اين معنى نمى رسد كه همه چيز انسان اوست و غير او چيزى نيست، در اين صورت چرا انسان كمال عشق را به فرموده آيه شريفه، مخصوص به حقّ نگرداند.

اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت: آنان كه از طريق معرفت عاشق حقّند، خداوند هم عاشق آنان است و در حقيقت اين عشق طرفينى است، عشق عبد به حق و عشق حق به عبد، خداى بزرگ در قرآن مجيد در ده مورد به بندگان عزيزش،

آنان كه در عشق و عمل مى سوزند، اعلام محبّت و عشق كرده است.

 

گوشه اى از محبّت حق در قرآن

اينك تنها به ذكر موارد محبّت حق به عبد اشاره مى كنيم و شرح هر كدام را به تناسب ذكر خواهيم نمود.

[إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ] «6».

يقيناً خدا كسانى را كه بسيار توبه مى كنند، و كسانى را كه خود را [با پذيرش انواع پاكى ها از همه آلودگى ها] پاكيزه مى كنند. دوست دارد.

در اينجا بايد توجه داشت كه منظور از طهارت در آيه شريفه طهارتى است كه به دستور خداى متعال به دست مى آيد، نه اين كه هركس كه خود را شستشو دهد مورد محبّت خدا قرار گيرد.

[فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ] «7».

و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن؛ زيرا خدا توكل كنندگان را دوست دارد.

[قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ ] «8».

بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد.

در اين آيه اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله علّت محبّت حق به عبد است.

 [بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ] «9».

آرى، هر كه به پيمان خود [در تعهد به اجراى احكام دين ] وفا كرد، و [در همه امور زندگى ] تقوا پيشه ساخت، [بداند كه ] يقيناً خدا تقوا پيشگان را دوست دارد.

[الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ] «10».

آنان كه در گشايش و تنگ دستى انفاق مى كنند، و خشم خود را فرو مى برند، و از [خطاهاىِ ] مردم در مى گذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.

[وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ] «11».

و اگر ميانشان داورى كردى به عدالت داورى كن؛ زيرا خدا عدالت پيشگان را دوست دارد.

[وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ] «12».

چه بسا پيامبرانى كه انبوهى دانشمندانِ الهى مسلك [و كاملان در دينِ ] به همراه او با دشمنان جنگيدند، پس در برابر آسيب هايى كه در راه خدا به آنان رسيد، سستى نكردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن ] سر تسليم و فروتنى فرود نياوردند و خدا شكيبايان را دوست دارد.

 [يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ ] «13».

اى اهل ايمان! هر كس از شما از دينش برگردد [زيانى به خدا نمى رساند] خدا به زودى گروهى را مى آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند.

[إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ ] «14».

خدا كسانى را دوست دارد كه صف زده در راه او جهاد مى كنند [و از ثابت قدمى ] گويى بنايى پولادين و استوارند.

 

محبّت در روايات

عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَنْ عَشَقَ وَعَفَّ وَكَتَمَ وَماتَ، ماتَ شَهيداً «15».

از رسول خدا صلى الله عليه و آله است: هركس عاشق شد و خوددارى از گناه پيشه كرد و عشق خود را از نا اهلان پنهان داشت و مرد، شهيد از دنيا رفته.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أَلا انَبِّئُكُمْ بِخياركم قالُوا: بَلى يا رَسُولَ اللّهِ قالَ: أَحاسِنُكُمْ أَخْلاقاً الْمُوَطَّئُونَ أَكْنافاً الَّذينَ يَأْلِفُونَ وَيُؤْلَفُونَ «16».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شما را خبر بدهم محبوب ترين شما نزد خدا و نزديك ترين شما به من كيست؟ عرض كردند: آرى، فرمود: نيكو خلق ترين شما آن كس كه ديگران در كنار او از كرامت و سهل بودنش بهره مندند و آنان كه با ديگران مى جوشند و ديگران نيز با آنان مى جوشند.

وَقالَ صلى الله عليه و آله: لَمّا غَرَسَ اللّهُ جَنَّةَ الْفِرْدُوسِ غَرَسَ أَشْجارَها بِيَدِهِ وَفَجَّرَ أَنْهارَها ثُمَّ قالَ لَها تَحْسُنى بِحُسْنى فَوَ عِزّتى وَجَلالى لا يُجاوِرُنى فيكَ بَخِيْلٌ «17».

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زمانى كه خدا بهشت را آفريد و به دست قدرتش درختان آن را نشاند و نهرهايش را جوشانيد به آن خطاب كرد: به زيبايى من زيبا شو، به عزّت و جلالم در تو بخيل را جاى نمى دهم!!

راستى چه بخلى بالاتر از اين است كه انسان از انعكاس عشق حق به خانه دل كه خانه خود اوست جلوگيرى كند. و از آراستن خود به صفات الهى خوددارى كند و از تابش انوار ملكوت در نفس پيشگيرى كند و در مدّت عمر همانند حيوانات همّتى جز شكم و شهوت نداشته باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در دعاى خود عرضه مى داشت:

أَسْأَلُكَ بِحُبِّكَ وَحُبِّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبِّ عَمَلٍ تُقَرِّبُنى إِلى حُبِّكَ «18».

پروردگارا! عشق خود و عشق كسى كه عاشق توست و عشق عملى كه مرا به عشق تو مى رساند نصيبم كن.

 

سخنى در باب عشق

يكى از بزرگان در توضيح و تفسير معناى عشق مى فرمايد:

 

اقسام عشق

عشق را در يك تقسيم بندى مى توان به پنج قسم تقسيم نمود:

1- عشق الهى: آخرين و برترين مقام ومرتبه هاست كه تنها اهل مشاهده و توحيد و حقيقت بدان دست مى يابند.

2- عشق عقلى: مقامى است كه نصيب اهل معرفت مى شود و مربوط به عالم مكاشفه و ملكوت است.

3- عشق روحانى: ويژه بندگان خاص و برگزيده حضرت حق است كه از لطافت و ظرافت بالايى برخوردار است.

4- عشق بهيمى: از ويژه گى هاى پيروان رذايل و شهوات نفسانى است.

5- عشق طبيعى: عموم مردم در آن شريكند و حتّى عقب افتاده ترين مردم در دوردست ترين زمان ها و مكان ها از آن دم مى زنند.

براى هر كدام از اين پنج قسم توضيحى است كه بدان اشاره مى كنيم:

عشق بهيمى (حيوانى) از زشتى هاى خُلق است. شُرب خمر، فساد، زَمر «9، فسق و ارتكاب معاصى، جز به تأثير هوا نيست و اين همه از خواسته ها و تحريك هاى نفس امّاره است كه بدان فتد تا مهيّج شهوات مذمومه شود، تا به حدّى برسد كه ضعف حيوانى كه عين شهوت فطرى است در اصل خويش، بعد از صحبت محبوب و الفت آنى كه يك دم است از علاقه حُرقت آتش شهوت نفس اماره برهند. اين در جهان عقول و نزد اهل شريعت، چون بر خلاف احكام و امر الهى است مذموم مى باشد.

عشق طبيعى از لطافت عناصر اربعه است كه از يك سو تحريك كننده نفس ناطقه و از سوى ديگر نفس امّاره است و هم چنين تحت تأثير نفس كل و نيز نفس فريبنده است. اگر عقليّات و روحانيّات غلبه كنند محمود است وگرنه كه كشش و ميل طبع جسمانى است و در نظر عشّاق مذموم است و چون عقل و علم در آن راه ندارد نتيجه اى جز آتش و دوزخ ندارد. اينجا بدين آتش بسوزند كه شهوت حيوانى است و آنجا بدان آتش بسوزند كه آتش جسمانى است.

عشق روحانى آن است كه آن خواصّ النّاس را باشد. جواهر صورت و معانيشان صفاى روح مقدّس يافته و تهذيب از جهان عقل ديده، صورتشان همرنگ دل باشد، هرچه از مستحسنات ببينند در عشق آن به غايت استغراق برسند، مادام كه به آتش مجاهدت خبث طبع انسانى محترق شده باشد و آتش شهوات از صرصر «20» انفاس خمود «1 يافته باشد، اين عشق به عشق اهل معرفت پيوندد، چون نردبان پايه ملكوت باشد، لاجرم مستحسن باشد نزد مذهب اهل عشق.

اما عشق عقلى از سير عقل كلّ در جوار نفس ناطقه در عالم ملكوت پديد آيد از لوايح مشاهده جبروت، اين بدايت عشق الهى است، امّا عشق الهى ذروه علياست در حدّ قصوى است و آن را بدايات است، انبساط و نهايات جز از مشاهده جلالى و جمالى برنخيزد!

تذكّر اين نكته نيز ضرورى است كه انسان به انواع محبّتها آراسته است. و اين محبّتها ناشى از فطرت و طبيعت و حقيقت انسانى است و مدار زندگى انسان بر آنها استوار است. مانند محبّت به خود، به پدر و مادر، به اقوام، به فرزندان، به دوستان، به خانه، به كسب و كار و به دنيا. بايد توجّه داشت كه قرآن مجيد و روايات، سخت پافشارى دارند كه انواع محبّتها بايد با ارتباط با تربيت اسلامى، تابع محبّت و عشق به خدا باشد، تا انسان هم چنان به راه رشد و كمال و رسيدن به اصل مقصود در حركت باشد. چنانچه محبّتها در درون انسان قدرتى بيش از محبّت به خدا كسب كنند، بدون شك انسان در خطر عظيم قرار گرفته و دچار هلاكت ابدى خواهد شد، چنانچه قرآن در آياتى به اين تصريح كرده:

[قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ ] «22».

بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالى كه فراهم آورده ايد و تجارتى كه از بى رونقى و كسادى اش مى ترسيد و خانه هايى كه به آنها دل خوش كرده ايد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى كند.

[لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ] «23».

گروهى را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت دارند، دوستى برقرار كنند، گرچه پدرانشان يا فرزاندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند. اينانند كه خدا ايمان را در دل هايشان ثابت و پايدار كرده، و به روحى از جانب خود نيرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ ] آن نهرها جارى است درمى آورد، در آنجا جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اينان حزب خدا هستند، آگاه باش كه بى ترديد حزب خدا همان رستگارانند.

آرى، بنا به فرموده قرآن، بايد محبّت خدا را اصل و محور و ساير محبّتها را سايه و تابع آن قرار داد. به همين مناسبت باب بسيار مهمّى در معتبرترين كتب شيعه تحت عنوان «حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه» آمده كه رواياتش از اصيل ترين آثار اسلامى و بهترين راهنماى انسان به سوى محبّتهاى صحيح است.

اينك به نمونه اى از آن روايات توجّه كنيد:

 

ادامه روايات محبّت

عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: مَنْ أَحَبَّ لِلّهِ وَأَبْغَضَ لِلّهِ وَأَعْطى لِلّهِ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَ إِيمانُه «24».

كسى كه براى خدا و در راه خدا عشق بورزد و براى خدا و در راه خدا دشمنى كند و به خاطر خدا ببخشد ايمانش كامل است.

عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الإيمانِ أَنْ تُحِبَّ فى اللّهِ وَتُبْغِضَ فى اللّهِ وَتُعْطى فى اللّهِ وَتَمْنَعَ فى اللّهِ «25».

امام صادق عليه السلام فرمود: از محكم ترين دست آويزهاى ايمان، دوستى و دشمنى براى خداست و بخشش و منع در راه اوست.

عَنَ أَبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: وَدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ فى اللّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الإيمانِ، أَلا وَمَنْ أَحَبَّ فى اللّهِ وَأَبْغَضَ فى اللّهِ وَأَعْطى فى اللّهِ وَمَنَعَ فى اللّهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِياءِ اللّهِ «26».

امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند: دوستى مؤمن با مؤمن از بزرگترين شعبه هاى ايمان است، همانا هركس براى خدا دوستى و دشمنى كند و براى خدا ببخشد و دريغ كند از برگزيدگان خداست.

عَنَ أَبى بَصيرٍ، عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ الْمُتَحابّينَ فى اللّهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، قَدْ أَضاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ وَنُورُ أَجْسادِهِمْ وَنُورُ مَنابِرِهِمْ كُلَّ شَىْ ءٍ حَتّى يُعْرَفُوا بِهِ فَيُقالَ هؤلاءِ الْمُتَحابُّونَ فى اللّهِ «27».

ابو بصير مى گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: كسانى كه براى خاطر خدا با يكديگر دوستى مى كنند، روز قيامت بر بلندى هايى از نور مى باشند، نور چهره و تن و بلندى هايى كه بر آن ايستاده اند همه چيز را روشن مى كند، به طورى كه به وسيله آن نور شناخته شوند و در حق آنان مى گويند، اينان كسانى هستند كه در راه خدا دوستى كردند.

عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسارِ قالَ: سَأَلْتُ أَبا عَبْدِاللّهِ عليه السلام عَنِ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ، أَمِنَ الإِيمانِ هُوَ؟ فَقالَ: وَهَلْ الإِيمانُ إِلّا الحُبُّ وَالْبُغْضُ: «ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ؟ [

حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ فأذن مؤذن بينهم أن لعنت الله على الظالمين وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ] «28» «29».

فضيل بن يسار مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم حب و بغض مربوط به ايمان است؟ حضرت پاسخ داد: آيا ايمان غير از محبّت و تنفّر است؟ سپس اين آيه را خواند: خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل شما بياراست و كفر و نافرمانى و عصيان را ناپسند شما كرد، آنانند هدايت يافتگان.

عَنَ أَبى عَبْدِاللّهِ قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصْحابِهِ أَىُّ عُرَى الإِيمانِ أَوْثَقُ؟

فَقالُوا اللّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الصَّلاةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الزَّكاةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الصِّيامُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الحَجُّ وَالْعُمْرَةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الجِهادُ، فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كُلُّ ما قُلْتُمْ فَضْلٌ وَلَيْسَ بِهِ وَلكِنْ أَوْثَقُ عُرَى الإيمانِ الحُبُّ فى اللّهِ وَالْبُغْضُ فى اللّهِ وَتَوالى أَوْلِياءِ اللّهِ وَالتَبَرّى مِنْ أَعْداءِ اللّهِ «30».

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود: كدام يك از دستاويزهاى ايمان محكم تر است، گفتند: خدا و رسولش داناترند، بعضى گفتند: نماز، گروهى گفتند: زكات، عدّه اى گفتند: روزه، قومى گفتند: حج و عمره و دسته اى گفتند جهاد. رسول اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: براى هريك از اينها كه گفتيد فضيلتى است؛ ولى پاسخ پرسش من نيست. محكم ترين دستاويزهاى ايمان دوستى براى خدا و دشمنى به خاطر اوست و پيروى از اولياى خدا و بيزارى از دشمنان الهى است.

عَنْ عَلىّ بن الحُسَيْنِ عليهما السلام قالَ: إِذا جَمَعَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ قامَ مُنادٍ فَنادى يُسْمِعُ النّاسَ فَيَقُولُ: أَيْنَ الْمُتَحابُّونَ فى اللّهِ قالَ: فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَيُقالُ لَهُمْ: إِذْهَبُوا إِلَى الجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسابٍ، قالَ: فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ فَيَقُولُونَ إِلى أَيْنَ؟ فَيَقُولُونَ نَحْنُ الْمُتَحابُّونَ فى اللّهِ قالَ: فَيَقُولُونَ وَأَىُّ شَىْ ءٍ كانَتْ أَعْمالُكُمْ قالُوا: كُنّا نُحِبُّ فِى اللّهِ وَنُبْغِضُ فى اللّهِ قالَ: فَيَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ «31».

امام سجاد عليه السلام فرمود: چون خداى عزّوجلّ اوّلين و آخرين را در محشر گرد آورد، ندا كننده اى كه صدايش را همه بشنوند فرياد مى زند: آنان كه براى خدا دوستى كردند كجايند؛ گروهى از مردم برخيزند، به آنها گفته شود بدون حساب وارد بهشت شويد. فرشتگان در برخورد با آنها مى گويند: كجا مى رويد؟ جواب مى دهند به بهشت بدون حساب، مى پرسند: مگر شما داراى چه عملى هستيد؟ مى گويند: براى خدا دوستى كرديم و به خاطر او دشمنى ورزيديم، فرشتگان مى گويند چه نيكوست پاداش اهل عمل.

عَنْ جابِرِ الْجُعْفى، عَنْ أَبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: إِذَا أَرَدْتُ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلى قَلْبِكَ فَإِنْ كانَ يُحِبُّ أَهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَيُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفيكَ خَيْرٌ، وَاللّهُ يُحِبُّكُ، وَإِنْ كانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَيُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فيكَ خَيْرٌ وَاللّهُ يُبْغِضُكَ وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَ «32».

جابر جعفى (كه از بزرگان اصحاب و ياران حضرت باقر و صادق عليهما السلام است) از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمود: هرگاه خواستى ببينى كه اهل خير هستى يا نه، به دلت نظر كن، اگر اهل طاعت را دوست دارى و از آلودگان به گناه متنفرى خوبى و خدا دوستدار توست و اگر از اهل طاعت متنفرى و علاقه مند به اهل گناهى در تو خيرى نيست و خدا دشمن توست و مرد با هركه مورد علاقه اوست محشور مى شود.

عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: قَدْ يَكُونُ حُبٌّ فى اللّهِ وَرَسُولِهِ وَحُبٌّ فى الدُّنْيا فَما كانَ فى اللّهِ وَرَسُولِهِ فَثَوابُهُ عَلَى اللّهِ، وَما كانَ فى الدُّنْيا فَلَيْسَ بِشَىْ ءٍ «33».

امام صادق عليه السلام فرمود: گاهى دوستى براى خدا و رسول است و گاهى براى دنيا، محبّتى كه به خاطر خدا و رسول اوست پاداشش بر خداست و آنچه براى دنيا است اجر و مزدى ندارد.

 [فَدَليلُ الْخَوفِ الهَرَبُ ]

 

دليل خوف

امام عليه السلام به نتيجه عملى هريك از خوف، اميد و عشق اشاره مى كنند و ابتدا نتيجه و ثمره خوف را بيان مى دارند و مى فرمايند:

دليل اين كه خوف در دل عارف پديد مى آيد «گريز» است در اينجا بايد ديد منظور حضرت از گريز چيست؟

انسان بايد بداند كه در زندگى با دو واقعيّت روبه روست:

1- مجموعه مسائل و برنامه هايى كه به نفع اوست، گرچه داراى نفع ظاهرى نباشند.

2- مجموعه برنامه هايى كه به زيان اوست گرچه در ظاهر سود و منفعت باشد.

بى ترديد هيچ خردمندى خواهان زيان نيست و اهل خرد از هر زيانى سخت گريزانند و اين مسئله ثابت شده است كه جز خدا و آنچه مربوط به اوست نه اين كه هيچ چيز ديگر براى انسان نفعى ندارد، بلكه زيانبار است، به همين خاطر عارفان براساس معيارهاى قرآنى زندگى مى كنند و دربازار دنيا جز با خداى بزرگ با كسى معامله ندارند؛ زيرا مى دانند خداوند مهربان تنها خريدار انسان است و از آدمى فقط ايمان و عمل صالح مى خرد و در برابر آن مزد بى نهايت كرامت مى كند و غير خدا تمام هستى انسان را در راه شكم و شهوت خود مى برد و در برابر اين معامله چيزى به انسان نمى دهد؛ زيرا چيزى ندارد كه به انسان بدهد. غير خدا آدمى را به فقر مادى و معنوى مى كشد و دنيا و آخرت انسان را به باد مى دهد ووسيله هلاكت ابدى آدمى را فراهم مى نمايد بنابراين عارف از غير حق، رسالت انبيا، امامت امامان عليهم السلام، حكمت حكيمان، عرفان عارفان واقعى، اخلاق حسنه و اعمال پسنديده، سخت گريزان و به شدّت در ترس و وحشت است.

كسى كه از امور زيان بار و خسران آورِ غير قابل جبران گريزان نباشد، بايد بداند كه هنوز ترس از مقام خدا و وحشت از عقاب فردا، در دل او جاى نگرفته است گرچه خود را عارف بداند به وادى عرفان اسلامى قدم نگذاشته است.

راستى مگر رشد و كمال، بصيرت و بينايى و يافتن و رسيدن به اصل معرفت با ادّعاى بدون عمل و دعواى بدون سرمايه امكان پذير است؟!

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- حجرات (49): 7.

(2)- آل عمران (3): 31.

(3)- مائده (5): 54.

(4)- بقره (2): 165.

(5)- دعاى جوشن كبير.

(6)- بقره (2): 222.

(7)- آل عمران (3): 159.

(8)- آل عمران (3): 31.

(9)- آل عمران (3): 76.

(10)- آل عمران (3): 134.

(11)- مائده (5): 42.

(12)- آل عمران (3): 146.

(13)- مائده (5): 54.

(14)- صف (61): 4.

(15)- عبهر العاشقين: 8.

(16)- بحار الأنوار: 68/ 396، باب 92- حسن الخلق، حديث 76.

(17)- عبهر العاشقين: 31.

(18)- عبهر العاشقين: 32.

(19)- زَمر- آواز مزمور سرود يا ترانه.

(20)- صَرْصَرَ الشى ء: آن چيز را هم جمع كرد و كناره هاى پراكنده آن را گرد آورد.

(12)- خَمُّود: جايى كه آتش را در آن زير خاك مى كنند تا خاموش شود.

(22)- توبه (9): 24.

(23)- مجادله (58): 22.

(24)- الكافى: 2/ 124، باب الحب فى اللّه، حديث 2؛ مجموعة ورّام، 2/ 191.

(25)- الكافى: 2/ 125، باب الحب فى اللّة، حديث 2، الأمالى، شيخ صدوق، 578، المجلس الخامس والثمانون، حديث 13.

(26)- الكافى: 2/ 125، باب الحب فى اللّه، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 16/ 166، باب 15- باب وجوب الحب فى اللّه، حديث 21251.

(27)- وسائل الشيعة: 16/ 166، باب 15، حديث 13951؛ بحار الأنوار: 7/ 195، باب 8- احوال المتقين، حديث 64.

(28)- حجرات (49): 7.

(39)- الكافى: 2/ 125، باب الحب فى اللّه، حديث 5.

(30)- الاختصاص: 365، باب صفة النار؛ تحف العقول: 55.

(31)- الكافى: 2/ 126؛ وسائل الشيعة: 16/ 167، باب 15- باب وجوب الحب فى اللّه، حديث 21254.

(32)- مشكاة الأنوار: 121، الفصل الخامس فى المحبة والشوق؛ علل الشرايع: 1/ 117، باب 96- باب علة الطبائع والشهوات.

(33)- وسائل الشيعة: 16/ 168، باب 15- باب وجوب الحب فى اللّه، حديث 21256؛ الكافى: 2/ 127، باب الحب فى اللّه، حديث 13.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امانت‌داری
قرآن در قرآن‏
ذيان بن ضريب صائدى همدانى‏
بندگان صالح خدا
روز بخشیدن فدک به حضرت زهرا(س) به امر خدا
ارزش فوق العاده زيارت سيدالشهداء
باز دلم خون شد و چشمم گریست ازمحمدشریف صادقی (وفا)
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)
انگيزه الهى
غیرت‌ورزی از دیدگاه قرآن و روایات

بیشترین بازدید این مجموعه

آداب و شرایط مناظره از نگاه قرآن
هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
ویژگیهای اخلاقی حضرت علی اکبر (علیه السلام)
قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
جلوه هایی از اخلاق و رفتار پیامبر اعظم صلی الله ...
سرچشمه بسیاری از فضایل انسانی!
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
28 صفر رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^