فارسی
دوشنبه 31 ارديبهشت 1403 - الاثنين 11 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

از انسان چه مى خواهند

 

 منابع مقاله:

کتاب : بربال اندیشه

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

شخصيت شناسى امام سجاد عليه السلام

 در كتاب «كافى» از ابى الجارود روايت شده است كه حضرت باقر عليه السلام فرمود:

«هنگامى كه شهادت امام حسين عليه السلام رسيد، دختر بزرگ خود فاطمه را خواست و كتاب سربسته و وصيت ظاهره اى به او داد.

على بن الحسين عليهما السلام در اين حال سخت بيمار بود و به خود مشغول؛ اما فاطمه آن كتاب را به امام چهارم داد به خدا سوگند كه آن كتاب به ما رسيده است».

من گفتم: خداى متعال مرا قربان تو گرداند در آن كتاب چيست؟ فرمود:

«به خدا قسم هر چه اولاد آدم از روز آفرينش آدم تا پايان دنيا نياز دارند در آن است، به خدا تمام حدود و مجازات ها در آن ثبت است، حتى مجازات

يك خراش در بدن» «1».

اين حديث دلالت دارد كه امام سوم آن كتاب را به دختر خود داد تا بعد از شهادت، به امام بعد از او بسپارد و آنچه براى تربيت اجتماع، بعد از قرآن لازم بوده در كتاب مخصوصى كه از امام سوم به امام چهارم داده شده مندرج بوده است.

 

سيره على بن الحسين عليه السلام

 

مردمى كه تابع عالم مادى گشته و در مراحل زندگى از آن متابعت مى كنند، در نخستين قدم زندگى در گرايش به امور معنوى و مبارزه با تمايلات نفسانى مأيوس گشته و در نتيجه در قيد ماديت و محيط ماديگرى غوطه ور مى شوند و اجتماع، مدنيت، سياست، معيشت و ساير زمينه هاى حيات آنها، از فضيلت خالى مى ماند و از راهنمايى هاى معنويت بى بهره مى گردند. اين مهمترين عامل گسترش فساد، ظلم و بيدادگرى است.

اما اسلام مى گويد: خداى متعال انسان را در زمين جانشين خود قرار داد و يك سلسله وظايف را براى او مقرر نمود و براى انجام دادن آن، كالبد زيباى بدن را به روح او ارزانى داشت؛ بنابراين از نظر اسلام، بدن زندان روح نيست؛ بلكه محل فعاليت هاى روحى است.

عبادت در اسلام فردى و اجتماعى است؛ از نظر عبادات فردى، امام چهارم ملقب به «زين العابدين» و «سيدالساجدين» شد و از نظر اجتماعى كتب حديث و تاريخ از حيات روشن و زندگى درخشان آن حضرت را ياد كرده است.

گروهى از مسلمانان براى انجام فريضه حج حركت كردند، پس از چند روزى استراحت و توقف در مدينه، به سوى مكه معظمه به راه افتادند.

در بين راه مكه و مدينه، در يكى از منازل، قافله حج، با مردى روبرو شد كه با آنها آشنا بود، آن مرد متوجه شخصى در ميان قافله شد كه در سيماى اولياء حق بود و با اشتياق تمام مشغول خدمت و رسيدگى به كارهاى اهل قافله بود! در همان لحظه اول او را شناخت، با تعجب از مردم پرسيد: آيا اين شخصى كه مشغول انجام كارهاى شماست را مى شناسيد؟

گفتند: نه! اين شخص از مدينه به قافله ما ملحق شده و مردى درستكار و پرهيزگار است، ما از او نخواسته ايم كارى براى ما انجام دهد، او خودش ميل دارد در كارهاى ديگران شركت كند و به آنها كمك نمايد.

آن مرد گفت: معلوم است او را نشناخته ايد، اگر او را شناخته بوديد اين چينن به ساحت مقدّسش جسارت نمى كرديد و حاضر نمى شديد چون يك خادم به كار شما رسيدگى كند.

پرسيدند: مگر اين شخص كيست؟!

گفت: اين شخص على بن الحسين، زين العابدين و سيدالساجدين است.

اهل قافله با تعجب برخاستند و خواستند براى عذرخواهى دست و پاى امام را بوسه زنند، آنگاه به عنوان گله عرض كردند: يابن رسول اللَّه! چه كارى بود كرديد؟ ممكن بود از طرف ما نسبت به شما جسارتى شود و ما مرتكب گناهى بزرگ شويم.

امام عليه السلام فرمود: چون مرا نمى شناختيد شما را براى همسفر بودن انتخاب كردم؛ زيرا گاهى با كسانى كه مرا مى شناسند سفر مى كنم و آنها به خاطر رسول خدا زياد به من مهربانى مى كند و نمى گذارند من عهده دار خدمت شوم، به همين خاطر مايلم همسفرانى را انتخاب كنم كه مرا نمى شناسند من نيز از معرفى خود، خوددارى مى كنم تا بتوانم به سعادت خدمت به دوستان نائل شوم «2».

 

اخلاق حضرت سجاد عليه السلام

 

هر عمل ارادى كه از انسان صادر مى شود «سلوك» ناميده مى شود. براى سلوك و اعمال ارادى، احساس هاى نفسانى مانند: غريزه و عادت وجود دارد كه منشأ اعمال و سلوك ماست و جميع كردار ما از آن احساس هاى نفسانى صادر مى گردد.

ما متوجه احساس هاى نفسانى نمى شويم؛ ولى آثار آن را حس مى نمائيم.

آثار احساس هاى نفسانى، سلوك و اعمال ارادى ماست، ما غرايز را حس نمى كنيم؛ ولى چيزهائى كه از غريزه ها صادر مى شود حس مى نمائيم، پس هر عملى كه از ما صادر مى شود از يك غريزه و مصدر نفسانى سرچشمه گرفته است.

علم اخلاق كه يكى از علوم پر بهاى بشرى است، فقط از ظواهر اعمال بحث نمى كند؛ بلكه در اساس و منشأ عمل توجه دارد. همانطورى كه علماى علوم ديگر به نظر ظاهر موجودات قانع نمى شوند، مگر علل و اسباب آن را بشناسند، همين علماى اخلاق در اساس سلوك توجه نموده و اساس را اگر بد است معالجه و اگر خوب است تشجيع مى نمايند.

رهبران اخلاقى جامعه انسانى انبيا و ائمه هدى هستند كه كردار و اعمال آنان، ترازوى شناخت فضائل اخلاقى است. يكى از نمونه هاى كامل و بارز اخلاق انسانى حضرت سجاد، زين العابدين عليه السلام است.

امام چهارم عليه السلام با اصحاب خود در مسجد نشسته بودند، يكى از بستگان حضرت وارد شد و نسبت به امام اسائه ادب كرد، حضرت در جواب او چيزى نفرمود، آنگاه صبر كرد تا تاريكى شب همه جا را فرا گرفت؛ امام به درخانه آن شخص رفت، صاحب خانه به درمنزل آمد، امام فوراً به او سلام كرد و فرمود:

«اى برادر اگر در گفته هاى امروز خود راستگو بودى و آنچه گفتى در من بود خداى متعال از من بگذرد و اگر درست نبود خداى متعال ترا ببخشد، اكنون سلام و رحمت خدا بر تو باد» سپس خداحافظى كرد و رفت. آن شخص با تعجب دنبال حضرت آمد، امام را از پشت سر نگاه داشت و در حالى كه مى گريست عرض كرد: كارى در حق تو كردم كه سزاوار نبودى، مرا ببخش! حضرت فرمود: ترا از آنچه گفتى حلال كردم و بخشيدم «3».

همچنين در روايت ديگرى آمده است كه: روزى يكى از كنيزان حضرت براى وضوى آن حضرت آب تهيه مى كرد، كنيز غفلت كرد و ظرف آب از دست او رها شد و به سر مبارك على بن الحسين افتاد و سر آن حضرت شكست، امام سر خود را به جانب كنيز برداشت، كنيز بلافاصله عرض كرد: يابن رسول اللَّه! خداى متعال در قرآن مى فرمايد:

«وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ «4»».

حضرت فرمود خشم خود را فرو خوردم. عرض كرد:

«وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ «5»».

فرمود: از تو گذشتم. عرض كرد:

«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «6»».

فرمود: برو در راه خدا آزادى «7»:

سيد و سالار و مولا سرور روى زمين است

 

اين ولى حضرت حق را حبل المتين است

فخر ابناى بشر گلدسته باغ رسالت

 

سروبستان ولايت مقتداى عالمين است

     

 

عارف اندر حق او باشد حريم كعبه دل

 

اين امام و پيشواى دين خيرالمسلين است

قلزم درياى بخشش يوسف حسن ملاحت

 

پور پاك سيد طاها و نسل يا وسين است

بهر او نبود ضرر گر آنكه نشناسى تو او را

 

عارف اندر حق او خلق همه روى زمين است

عالم علم لدنى وارث اسماء حسنى

 

تكيه گاه فضل و جاهش پايه عرش برين است

ناطق حق نور مطلق بر همه هستى موفق

 

حجت عالم محقق بر تمام مسلمين است

ملجأ بيچارگان و رهنما و هادى دين

 

قبله راه حقيقت كعبه اهل يقين است

جد پاكش سيد لولاك زهرا جده او

 

نور چشمان حسين سبط اميرالمؤمنين است

     

گوهر درياى بخشش يوسف آل محمد

 

سيد سجاد زيب عرش زين العابدين است

اى امام الحق بيان الحق ز تو دارد تمنى

 

چونكه دست جود تو دائم بيرون از آستين است «8»

     

 

هشت درس زندگى

 

قِيْلَ لِعَلىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام كَيْفَ اصْبَحْتَ قال عليه السلام اصْبَحْتُ مَطْلُوباً بِثَمانِ خِصالٍ:

1- اللَّهُ تَعالى يَطْلُبُنِى بِالْفَرائِضِ.

2- وَالنَّبِىُّ صلى الله عليه و آله بِالسُّنَّةِ.

3- وَالْعَيالُ بِالْقُوتِ.

4- وَالنَّفْسُ بِالشَّهْوَةِ.

5- وَالشَّيْطانُ بِالْمَعْصِيَةِ.

6- وَالْحافِظانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ.

7- وَمَلَكُ الْمَوْتِ بِالرُّوْحِ.

8- وَالْقَبْرُ بِالْجَسَدِ.

فَانَا بَيْنَ هذِهِ الْخِصالُ مَطْلُوبٌ «9».

شخصى از حضرت سجاد عليه السلام سئوال كرد: چگونه صبح كردى؟ فرمود: در حالى كه هشت طلبكار هشت چيز را از من مطالبه مى كنند، عرض كرد: يابن رسول اللَّه! كيستند آن هشت طلبكار؟ امام به طور اختصار فرمود:

1- خداى متعال، عمل به واجبات را طلب مى كند.

2- نبى اسلام، عمل به سنن را طلب مى كند.

3- اهل و عيال، روزى حلال را طلب مى كند.

4- نفس اماره، شهوت را طلب مى كند.

5- شيطان، نافرمانى از حق را طلب مى كند.

6- رقيب و عتيد، عمل صالح را طلب مى كند.

7- ملك الموت، روح را طلب مى كند.

8- زمين، بدن و كالبد را طلب مى كند.

 

خداى متعال طلبكار اول «10»

 

انسان اين مسئله را با عقل خود درك مى كند كه آنچنان آفريده شده است كه به حال خود واگذار نيست، بلكه قدرتى بر او و به سراسر جهان هستى و مراحل آن حاكم است كه بيرون رفتن از محيط قدرت او، براى موجودى ميسر نيست.

آن قدرت چيزى جز قدرت ذات اقدس لايزال نيست كه از خلقت موجودات منظور و هدف داشته و خصوصاً براى تكامل بشر قوانينى وضع كرده و از تمام انسان ها اجراى آن قوانين را به صورتى منظم خواستار شده است.

در حقيقت عمل كردن به مقتضاى رضايت خداى متعال مراعات دستورات اوست و آن كس كه مطابق با وسعت تكليفش رفتار كند، حق خداى متعال را رعايت نموده است و از عهده پرداخت حقوق الهى برآمده است. اينك به مختصرى از طلب هاى خداى متعال (طبق نقل حديث مورد بحث) توجه كنيد:

 

ايمان

 

ايمان عبارت است از معرفت و يقين قلبى و اقرار داشتن به زبان و عمل بر طبق آن؛ يعنى انسان هرگاه قلبش به خداى متعال يقين داشت و مطابق آن يقين به زبان اقرار كرد و طبق آن اقرار به تنهايى ايمان نيست، تصدق به تنهايى هم ايمان نيست؛ بلكه تصديق و اقرار و عمل هر سه با هم معناى ايمان است.

خداى متعال در قرآن سوره بقره آيه 58 مى فرمايد:

«نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مغرب يا مشرق كنيد، آن شخص كه به خدا و روز جزا و فرشتگان آسمانى و پيامبران ايمان دارد، از مال خويش كه آنرا دوست دارد به خويشان و يتيمان و تنگدستان و براه مانده و بيچارگان و در راه آزادى بردگان دهد، و نماز به جاى آرد و زكات دهد و آنان كه چون پيمان بندند و به پيمان خويش وفادارند و نيز بردباران در هنگام سختى و مرض و هنگام جنگ هستند، همين كسان هستند كه راستى پيشه خود كرده اند و همچنان پرهيزكارانند».

مردى نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد و عرض كرد: مرا موعظه كن، حضرت فرمود:

«از آنها مباش كه توقع دارند بدون عمل در آخرت مزدى نصيبشان شود و به واسطه آرزوهاى درازى كه دارند توبه را به تأخير مى اندازند و گناه مى كنند و مى گويند بعد توبه خواهيم كرد.

درباره دنيا مانند اشخاص زاهد حرف مى زنند كه گويى اعتنا به آن ندارند؛ اما عملشان مانند كسانى است كه يگانه محبوبشان دنياست. هرچه از دنيا به آنها بدهند سير نشوند و به اندك خودشان قانع نيستند، شكر آن مقدارنعمتى كه به دستشان مى آيد نمى توانند به جا آورند.

ديگران را از كار بد نهى مى كنند و خودشان كار بد مى كنند سايرين را به كار خوب امر مى كنند؛ اما خودشان نمى كنند، اشخاص نيك را دوست دارند؛ ولى مانند آنها عمل نمى كنند، گناهكاران را دشمن دارند؛ ولى خودشان بواسطه گناهانى كه كرده اند از مرگ مى ترسند و باز همان گناهان را مرتكب مى شوند!!» «1.

نيكوكارى داراى دو اصل است: اول: آن كه آدمى را به خدايش مرتبط مى سازد؛ يعنى در برابرش مى ايستد و مناجات مى كند، در اين حال عظمت خداى متعال باعث خشوع و اطمينان قلبش مى گردد و سنگينى زندگى دشوار، از دوشش برداشته با عزمى راسخ مجهز مى شود.

دوم: آنكه رابطه انسان را بر اساس عواطف با هم نوعانش برقرار مى نمايد تا در سختى و بدبختى با هم شريك باشند و با تبادل عواطف و احساسات به كمك يكديگر بشتابند. بنابراين به دست آوردن ايمان در سايه عمل به اوامر حق و رابطه با خداست «12».

آتش روى بتان بر خود مزن

 

ورنه از آتش گذر كن چون خليل

يا مكن با پيل بانان دوستى

 

يا بنا كن خانه اى در خورد پيل

     

امام هشتم از پدرانش، از نبى مكرم اسلام، از جبرئيل، از خداى متعال نقل فرموده كه خداى متعال فرمود:

كَلِمِةُ لاالهَ الَا اللَّه حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى امِنْ مِنْ عِذابى «13».

«كسى كه در منطقه ايمان وارد شد از عذاب و رنج در دنيا و آخرت ايمن خواهد بود».

 

نماز

 

براى اين كه پرستش و توجه عبادى به خداى متعال آن خدايى كه از تمام شئون ماده منزه و به دور است، از مرحله قلب و باطن بگذرد، و در منطقه اعمال هم وارد شود؛ يعنى علاوه بر عبادت قلبى عبادت بدنى هم صورت گيرد، هيچ چاره اى نيست مگر اين كه توجهات مخصوص قلبى با ملاحظه خصوصيات آن در قالب افعال و حركات مناسبى ريخته شده و انجام گيرند، به عنوان مثال خضوع كامل و ذلت باطنى به صورت سجده و تعظيم و بزرگ شمردن خدا به صورت ركوع و احترام به صورت قيام و پاكيزگى و تطهير باطن به صورت وضوء و غسل مجسم گردد.

تمام اين حالات ظاهر و باطن را آيين مقدس اسلام از طرف خداى متعال براى بندگان به صورت عملى جالب كه داراى روابط فردى و اجتماعى است به عنوان «نماز» تشريح كرده و از مسلمين خواسته است تا در شبانه روز در پنج نوبت نماز به جاى آورند.

امام صادق عليه السلام فرمود: هرگاه اميرمؤمنان عليه السلام را دچار مشكلى مى شد مشغول نماز مى شد.

مُعوِيَةَ بنَ وَهَبٍ قالَ سَأَلْتُ اباعَبْدِاللَّهِ عَنْ افْضَلِ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبادُ الى رَبِّهِمْ وَاحَبُّ ذالِكَ الىَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما هُوَ فَقالَ ما اعْلَمُ شَيْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ افْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلوةِ الاتَرى انَّ الْعَبْدَ الصَّالِحَ عِيْسَى بْنَ مَرْيَمَ قالَ وَاوْصانِى بِاالصَّلوِةِ «4.

«معاويه بن وهب گفت: از امام صادق عليه السلام سئوال كردم: بالاترين عملى كه مردم را به خداى متعال نزديك مى كند كدام است؟ امام فرمود: چيزى بعد از ايمان مانند نماز نيست، نمى بينى خداى متعال در قرآن از قول عيسى بن مريم بنده شايسته اش نقل مى كند كه او گفت: خداى متعال مرا وصيت به نماز نموده است».

سُئِلَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله عَنْ افْضَلِ الْاعْمالُ قالَ الصَّلاةُ لِاوَّلِ وَقْتِها «15».

«از نبى اكرم پرسيدند: بهترين اعمال كدام است؟ فرمود: نماز در اول وقت».

عَن الصَّادِقِ عليه السلام قالَ قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لَيْسَ مِنِّى مَنِ اسْتَخَفَّ بِاالصَّلوةِ لايَرِدُ عَلَىَّ الْحَوْضَ لاوَاللَّهِ «15».

«امام صادق عليه السلام فرمود: رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فرمود: از من نيست كسى كه نسبت به نماز سهل انگارند؛ به خدا سوگند! روز قيامت كنار حوض بر من وارد نخواهد شد».

قالَ الرِّضا عليه السلام الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِىٍ «17».

«امام هشتم فرمود: نماز نزديك كننده پرهيزكاران به خداى متعال است».

قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الصَّلاةُ عَمُودُ الدِّينِ «18».

«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: نماز ستون دين است».

 

روزه

 

تمام افراد بشر، در آرزوى سعادت جاودانى هستند؛ اما عده اى از راه آن منحرف شده و راهى را كه به سوى فنا و بدبختى است انتخاب كرده اند و در درياى غفلت غوطه ورند. اينان نمى دانند كه خوشبختى و بدبختى در نهاد همه كس از روى اختيار نهفته شده است، هر كس مى تواند به وسيله غفلت، دروغ، ريا، تقلب، ناپاكى و فساد، خود را گرفتار طوفان بدبختى گرداند؛ اما خوشبختى گنجى است كه بدون رنج ميسر نمى شود و چون آهوى وحشى است كه به اندك غفلتى از آغوش آدمى فرار مى كند.

كسانى كه اوقات گرانبهاى خود را بيهوده بگذرانند، كسانى كه هزاران كار زشت از آنها سرزند، ناگفته واضح است كه چون كرم ابريشم تار بدبختى را به دور خود مى تنند. عجيب اينجاست كه آن هنگام كه خود را در دام بلا گرفتار ديدند از روزگار شاكى و از ديگران ناراضى مى شوند و گناه خود را به گردن ديگران مى نهند، نمى دانند كه از ماست كه برماست!!

براى شكستن حصار فساد و بدبختى، خداى متعال مقرر فرموده كه از دوازده ماه سال، افراد مسلمان، يك ماه آن را روزه بگيرند تا يكى از درهاى خوشبختى به روى آنها بازگردد.

كسانى كه معناى رمضان و حوادث و خصايص آنرا خوب درك كرده اند، يك نوع الهام جان بخشى از آن مى گيرند كه عبارت از نقطه آغاز يك آهنگ سفر روحانى است.

در اين ماه مؤمن، خود را از زندگانى تاريك مادى خلاصى داده و قدم به دايره يك زندگى روشن مى گذارد.

از تيره گى ها و اندوه دنيا فارغ شده و به لذتى سرگرم مى شود كه در آن هيچ دردى را احساس نمى كند. هر روز خود را با عبارت: «خدايا براى تو و به فرمان تو روزه مى گيريم» آغاز كرده و با جمله «خدايا براى تو و به فرمان تو افطار مى كنيم» آنرا به پايان رسانده و در بقيه اوقات نيز بهره وافى از دعا و تلاوت قرآن و نماز توجه به مقام ربوبى خواهد داشت.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: لِلصَّائِمِ فَرْحَتانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ الْافْطارِ وَفَرْحَةٌ عِنْدَ لِقاءَ رَبِّهِ «19».

«نبى مكرم اسلام فرمود: روزه دار دو خوشحالى دارد: هنگام افطار و هنگام ملاقات با پروردگار».

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: مَنْ صامَ شَهْرُ رَمَضانٍ ايْماناً وَاحْتِساباً وَكَفَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَلِسانَهُ عَنِ النَّاسِ قَبِلَ اللَّهُ صَوْمَهُ وَغَفَرَلَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ وَاعْطاهُ ثَوابَ الصَّابِرينَ «20».

«پيغمبر اكرم فرمود: كسى كه ماه رمضان را روزه بگيرد، به خاطر ايمان و احتسابش نسبت به خداى متعال و گوش و چشم و زبان خود را از آزار مردم حفظ كند، خداى متعال روزه او را قبول مى كند و گناهان دور و نزديكش را مى بخشد و ثواب صابران را به او عطا مى كند».

 

حج

 

يكى از اركان بزرگ اسلام و طلب هاى پروردگار حج است. آنكس كه اين فريضه بزرگ راترك كند، هنگام مردن او را مخير مى كنند كه يهودى يا نصرانى از دنيا برود. خلاصه تارك حج در آستانه و مرز كفر قرار دارد.

مسلمانان جهان به قصد انجام اعمال حج، يك كنفرانس جهانى با يك جمعيت فشرده، بر اساس يگانگى و بندگى خدا تشكيل مى دهند و در سايه همين اجتماع در ميان آنها برادرى و اتحاد ايجاد مى شود. برنامه حج پايه هاى يك نهضت جهانى را از قديمترين زمان كه مسلمانان دعوت خدارا لبيك گفته اند به خواست خدا، تا آخر نيز اجابت خواهند كرد، پى ريزى مى نمايد.

حج در حقيقت يك نوع جهاد مالى و بدنى است و در يك كلام مى توان حج را جهاد معنوى دانست.

مسلمين در ايام حج به حرم امْن خدا قدم مى گذارند تا با سر و پاى برهنه، فارغ از آلودگى ها، پروانه وار گرد كعبه مقدس طواف كنند. مى روند تا در مقام پيشواى موحدين ابراهيمى نماز گذارند و در برابر خداى يكتا سر بر خاك نهند.

مى روند تا شعائر الهى را بزرگ بدارند و هروله كنان جاه و جلال و تعيّنات زندگى را در درگاه باعظمتش فرو ريزند؛ تعيّناتى كه حصارى محكم برگرد دل هاى آنان كشيده و از خالق مهربانشان دور نگاهداشته است. مى روند تا عهد بندگى و اطاعت خود را تجديد كنند. مى روند تا اعلام كنند كه مال و جاه و همه پيوندهاى زندگى قربانى فرمان خداست. مى روند تا از مظاهر شرك و نفاق و آيين جهل و تفرق اظهار انزجار نمايند.

آرى! حج بپاخاستن موجود ضعيف و بى مقدارى است كه در برابر بى نياز مطلقى به پا خيزد و گِرد خانه اش بسان عاشق واله اى كه خانه محبوب را يافته طواف كند.

حج بپاخاستن و گرويدنست، كه مسلمين در عرفات چون سربازانى قوى و استوار و فداكار مى ايستند و گرد خانه خدا طواف عهد و پيمان به جا مى آورند اين بپاخاستن و گرديدن آخرين سير بنده مؤمن به سوى پروردگار است، و اين دو به منزله دو ركن اساسى اسلام است.

مسلمانان در طواف خانه خدا، مطامع، شهوات و تمايلات خود را در اين راه سركوب مى كنند و عنان هوى و هوس خود را به دست عقل و ايمان مى سپارند.

همه كس و همه چيز حتى حيوانات وحشى و حشرات، از گزند آنان در امان است و بالاخره از ارضاى غرايز خود، سر از مجادله و انحراف اجتناب نموده و پاك و منزه با اراده اى قوى و روحى مالامال از معرفت الهى باز مى گردند.

مى روند تا در كنار برادران مسلمان خود، از هر ملت و قوم قرارگيرند و با لباس يكسان بدون تجمل در يك حال و در يك محيط عبادت كنند و در صف واحد سر تعظيم در مقابل خداى متعال فرود آرند و جبين برخاك نهند.

مى روند تا از حال يكديگر مطلع شوند و قدرت و عظمت اسلام و جمعيت مسلمين را مشاهده كنند، و در جهان پر آشوب، خود را تنها احساس نكنند و از موفقيت هاى علمى، اخلاقى، مادى و صنعتى هم كيشان خود و از مصايب آنان آگاه شوند، و در بازگشت، محيط خود را با گزارش سفر تحت تأثير قرار داده و همه را با اين احساس آشنا سازند. در انجام اين اعمال كه خواسته هاى خداست تمام منافع به سوى انسان و در سرپيچى از آن، تمام زيان به او برمى گردد.

 

طلبكار دوم: پيغمبر اسلام

 

هركس سرّ مقدس عالم را در نهاد خود مى يابد و در باطن امر، به خداى متعال قرار دارد؛ اگرچه به صورت ظاهر انكار كند.

اگر سئوال شود اين دستگاه نظام آفرينش را چه كسى خلق نموده و پيدايش ماده اصلى از چيست؟ جوابى جز اين داده نخواهد شد كه رشته اين عالم از مبدئى سرچشمه مى گيرد كه تمام شدنى نيست و فنا و زوال ندارد.

پس هر كسى اقرار و اعتراف دارد، يا لااقل در باطن امر عقيده مند است كه براى جهان و موجودات آن، پروردگارى است كه خلقت و اداره كردن اين مملكت پهنار و به دست اوست.

خلاصه اين كه تمام افراد بشر ذاتاً به اين عقيده پاى بندند و گاهى اين عقيده چنان در انسان قوى مى شود كه اثرات آن ظاهر گشته و در مقام عمل هم متوجه او شده و دست زارى به طرف او دراز مى كند.

براى اين كه توجه به مبدأ در بشر ارادى و هميشگى باشد؛ يعنى انسان جز ذات او چيز ديگرى اراده نكند و نيت خود را از تمام آلودگى ها پاك كرده و براى او خالص گرداند، افرادى از طرف حق برگزيده شده اند كه بشر را به ياد حق آورده و همان چيزى كه فطرت بشر خواهان اوست در مقام عمل هم متوجه او نمايد و حق را مراد و مقصود زندگى گرداند. اين افراد كه پيامبران الهى بودند، اول آنها حضرت آدم و آخرين آنان محمّد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله بوده كه نبوت به او ختم شده و آيين مقدسش تا روز قيامت براى بشر كافى است.

نبى مكرم اسلام گوهرى بود كه دست قدرت، او را در عاليترين معدن هستى پرورش داد، و نهال وجودش را باغبان آفرينش با آب فضيلت و تقوى سرسبز و سيرآب ساخته بود.

هنگام بعثت او جهان در درياى آشوب غرق بود و بشر بويژه مردم عرب در آتش فجور مى سوختند.

براى نخستين بار كه فرشته سعادت اين آيه آسمانى را كه «خداى يگانه را بپرستيد تا رستگار شويد» به نيروى خدا در فضاى خاموش گيتى طنين انداز ساخت، معلوم است كه مردم با چه وضعى با او روبرو شدند.

ولى روح استقامت كه بر بالاى مقاصد و اهداف مقدسش آشيانه داشت، از سنگباران قوم و زبان بدگوى دشمن، ترك آشيان خود نگفت.

آرى! او آن مرد آسمانى و آن رجل الهى و آن آيه رحمت ربانى، مردم را دعوت كرد تا از دروغ گويى، دشنام، ظلم، جنايت، تقلب، خيانت، دزدى، آدمكشى، كم فروشى، بى عفتى، بى عصمتى، فساد، قمار، شرابخوارى، رباخوارى، غارتگرى، سوء اخلاق، بپرهيزند و به درستى، فضيلت، حريت، آدميت، عفت، عصمت، پاكى، مهربانى، مواسات، برادرى، دوستى، صلح، صفا، يگانگى، يكرنگى، عزت، صميميت، واقعيت، شجاعت، سخاوت، روى آورند، كه هر يك از اين صفات داراى شرحى مفصل است.

اينها و هزاران نوع از نمونه هاى فضيلت هدف نبى اكرم را تشكيل مى داد كه با اين صحنه ها هرگز آيين او كهنه نخواهد شد.

بر روح پاك تواناى محمد صلى الله عليه و آله آفرين باد كه بر آسمان فضايل درخشيدن گرفت، و آثار انبياى گذشته را در پرتو همّت خيره كننده خود پنهان ساخت.

نبى مكرم اسلام با تعليمات مقدس قرآن مجيد، در وحشتكده حجاز بهشت عشق و آشنايى به وجود آورد، و آن ريگزار سوزان و تفتيده را به نام بزرگترين و عاليترين مدارس علم، به جهان معرفى فرمود.

محمد صلى الله عليه و آله به دنبال تمام پيامبران به دنيا آمد و پيشاپيش همه پيامبران قرار گرفت و فرمان برترى خويش را با امضاى خداى متعال دريافت كرد.

 

چند درخواست

 

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

انْصُرْ اخاكَ ظالِماً اوْ مَظْلُوماً انْ يَكُ ظالِماً فَارْدُدْهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَانْ يَكُ مَظْلُوماً فَانْصُرْهُ «21».

«نبى اكرم فرمود: برادر خود را چه ظالم باشد و چه مظلوم يارى كن. اگر ظالم است او را از ظلم باز دار و اگر مظلوم است او را يارى كن و نصرت ده».

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

انَّ احَبَّ النَّاسَ الَى اللَّهِ تَعالى يَوْمَ الْقِيامَةِ وَادْناهُمْ مِنْهُ مَجْلِساً امامٌ عادِلٌ وَابْغَضَ النَّاسَ الَى اللَّهِ تَعالى وَابْعَدَهُمْ مِنْهُ امامٌ جائِرٌ «22».

«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: محبوبترين مردم و نزديكترين مردم به پروردگار در قيامت رهبر عادل و دشمن ترين و دورترين آنها حاكم ستمكار است».

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

عنْ شَدّادِبْنِ اوسٍ قال: دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللهِ فَرأيتُ فِى وَجهِهِ ماساءَنِى، فَقُلتُ:

مَاالَّذىِ بكَ؟ فَقالَ اخافُ على امَّتِى الشِّركَ فَقُلتُ ايُشرِكُونَ مِن بَعدِكَ؟ فقال اما انَّهُم لاتَعبُدونَ شَمساً وَلا قَمراً وَلا وَثَناً وَلا حَجَراً وَلكِنَّهُم يَراؤُنَ بِاعمالِهِم وَالرِّياءُ هُوَ الشِّركُ «23».

«شدادبن اوس مى گويد: بر رسول خدا وارد شدم، در چهره اش آثار ناراحتى ديدم كه مرا نيز ناراحت كرد، عرض كردم: چرا ناراحتيد؟ فرمود: از شرك ورزيدن امتم مى ترسم، گفتم: آيا پس از شما آنها شرك مى ورزند؟ فرمود: آگاه باش! آنها خورشيد، ماه، بت و سنگ نمى پرستند و لكن در عمل ريا مى كنند و ريا همان شرك است».

 

طلبكار سوم: اهل وعيال

 

حس غريزه جنسى كه به منزله ابزار زندگى محسوب و هر فردى از افراد بشر آنرا داراست، به هر يك از دو جنس مرد و زن اجازه داده (بلكه لازم شمرده) كه وقتى به حد رشد رسيدند و اين حس در آنها به فعليت رسيد، همسرى براى زندگى خود انتخاب نمايند تا شريك زندگيشان باشد و در تمام حالات پست و بلند روزگار دست از هم برندارند و چون همسر خود را در گرفتارى و شكنجه روزگار ببيند او را دلدارى داده و تسلى خاطر او را فراهم نمايد و اين وظيفه بيشتر به عهده زن است؛ چرا كه آفريدگار جهان خلقت زن را براى پرورش بنى آدم و تفقد بيچارگان و درماندگان آفريده و غريزه رأفت را در آنان بيشتر قرار داده؛ امّا مرد را براى نبرد زندگى خلق فرموده و هر يك را بر فطرت خود سرشته است.

نخستين و مهمترين مؤسسه در جامعه انسانى محيط خانواده است. بنياد جامعه كوچك خانواده و پيدايش افراد آن بازناشويى زن و مرد برقرار مى شود.

محيط خانواده مؤسسه پر قيمتى است كه تمام افراد بشر آنجا تربيت مى شوند و در اين محيط كوچك است كه آنها را به منظور محبت و برابرى و خيرانديشى براى تحمل عواقب تمدن انسانى مهيا مى سازند. خانواده مؤسسه اى است كه گردانندگان آن از صميم قلب دوست دارند افراد نيك و صالح از خود به يادگار گذارند.

اساساً انسان مسئول اعمال خويش است؛ امّا به حكم ارتباط افراد جامعه، نسبت به يكديگر، نمى توان افراد جامعه را مستقيماً مسئول اعمال ديگران ندانست.

آيا فرزندى كه نادان و بى تربيت بار آمده مسئوليتش متوجه مربى او نيست؟

بديهى است كه بى انتظامى خانواده را مردم منتسب به رئيس خانواده مى دانند.

خلاصه هركس نسبت به حوزه اى كه در آن مى تواند بيشتر اعمال نفوذ كند مسئوليت دارد.

از آيات اوليه قرآن اين آيه مكى است كه مى گويد:

«وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» «24».

و همچنين:

«قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً» «25».

بنابراين حقيقتى را كه نمى توان انكار كرد اين است كه خانواده ريشه اصلى تمدن بشرى است و صحت و سلامت تمدن وابسته به سلامت اين ريشه است؛ از اين جهت مى بينيم اسلام از ميان تمام مسائل به آن اهميت بيشترى داده و قوانينى وضع كرده كه سازمان خانوادگى را بر اساس صحيح و محكمى استوار سازد.

از نظر اسلام يگانه مرحله صحيح معاشرت، در ميان زن و مرد اين است كه هر يك از آنها با خشنودى كامل آنچه را كه به نتايج زندگى و خانواده وابسته است تقويت نمايند، تا بر اساس آن بنياد خانوادگى استوار گردد.

از طرفى تأثيرات عوامل مختلف در جهان خلقت بويژه تأثيرات غذايى از نظر ظاهر و باطن، بر احدى پوشيده نيست سلامت بودن غذا از نظر بهداشتى ضامن صحت بدن و از نظر حلال بودن ضامن سلامت روح است.

اين مسئله يعنى تهيه خوراك حلال بر عهده مدير خانواده است؛ زيرا خاندان هر كسى واجب النفقه آن فرد است، پس بر پدر خانواده لازم است كه براى زن و فرزند خود غذاى حلال را فراهم آورد تا اين غذا بر نورانيت روح آنان بيفزايد و از آوردن غذاى حرام بپرهيزد كه غذاى حرام باعث كسالت و تنبلى روح از عبادت حق است و اين سستى در عبادت و اطاعت براى جامعه بزرگتر كه از خانواده تشكيل شده است عواقبى خطرناك دارد.

 

طلبكار چهارم: نفس اماره

 

طبيعت بشر از نظر بُعْد حيوانى، سركش، خودخواه، شهوتران و متعدى است. با آنكه استعداد هزار گونه ترقى را دارد و آماده تربيت و فراگرفتن دانش است، جهالت و غفلت او را از آشنايى با استعدادهاى پنهان خود بازداشته است، او هيچ گاه تكليف خود را ندانسته؛ ولى آنچه طبيعى اوست جلب نفع و دفع ضرر است. از براى احراز برترى و تأمين سود و قدرت بر دفع زيان، به تمام وسائل متوسل مى شود و چون نيرومند باشد همان نيرو را وسيله تعدى و دست اندازى به حقوق ديگران قرار مى دهد. به همين جهت است كه اين موجود عجيب كه بالقوه هم فاسد است هم مصلح، هم دانشمند است هم جاهل، هم خيرخواه است هم بدخواه، هم مهربان است هم بى رحم، بايد در تحت تربيت قرار گيرد و راهنمايى شود.

منظور از اين راهنمايى اين است كه پرده جهل، ظلمت و غفلت از برابر او برداشته شود تا به مصالح خود آشنا گردد و وظيفه خود را نسبت به خالق و خلق بداند.

در اصطلاح علم اخلاق هوس حركت اضطراب انگيزى است كه در نفس انسان نسبت به موضوعى حادث شده است و شخص هوسناك را آرام نمى گذارد. مانند حب، بغض، عشق، كينه، خشم و خلاصه آنكه هر دم هوسى داشته باشد بوالهوس خوانده مى شود و بوالهوس و بى قرار قادر نيست حتى يك قدم رو به كمال بردارد.

شرط عمده سير كمالى، آرامش خاطر است و تا هوى و هوس باقى است آرامش خاطر ميسر نيست و عقل بر نفس حكومت ندارد.

كودكان از آغازين روزهاى تولد داراى خوى مادى و حيوانى هستند و مى توان گفت هوس بر آنها حاكم است؛ بنابراين بايد آنها را مراقبت كرد كه آن امور مادى و هوى و هوس در وجودشان رسوخ نكند و هوسناك بار نيايند.

زن نيز طبعاً مغلوب هوس است و چون جزيى از مرد است به صورت ديگر داراى هوى و هوس است؛ بنابراين بايد به وسيله تعليم و تربيت آن غريزه سركش را به اطاعت از دين و عقل درآورد.

در هر حال براى بقاى اجتماع و ايجاد سلامت و امنيت بر تمام افراد انسان لازم است از اداكردن طلب طلبكار چهارم خوددارى كنند؛ زيرا دعوت اين طلبكار جز به سوى تباهى و فساد چيز ديگرى نيست.

از نبى اكرم نقل شده است كه دشمن ترين دشمنان نسبت به انسان «نفس اماره» است. جلوگيرى از شهوات غلط را خداى متعال از نظر جزا با بهشت برين برابر دانسته است، آنجا كه مى فرمايد:

«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى » «26».

«و اما كسى كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛* پس بى ترديد جايگاهش بهشت است.».

تمام معصيت ها و نافرمانى ها به وسيله نفس اماره و تحريك آن انجام مى پذيرد كه با عامل بازدارنده مذهب و اعتقاد به حق مى توان از خطرات آن جلوگيرى كرد.

 

طلبكار پنجم: شيطان

 

امروزه كه تحولات حيرت انگيزى در اصول زندگى بشر روى داده است و از نيم قرن گذشته تا به حال دامنه علوم وسعت عجيبى پيدا كرده است و به وسيله آن علوم، بسيارى از امور مشكله حياتى حل گرديده و مخصوصاً اصول تعليم و تربيت در اين عصر صورت نوينى به خود گرفته است، در چه مكتبى ممكن است شخصيت هايى را پرورش داد كه در راه اصلاح جامعه بشرى قدم هاى مؤثرى برداشته و تحول عظيم و اساسى در شئون زندگى ايجاد نمايد؟

آيا آموزشى كه امروز مورد تعظيم تمام ملل دنياست، قدرت تربيت يك فرد دلسوز به جامعه را دارد؟

بايد اعتراف كنيم كه: دنيا با همه پيشرفت هايى كه در امور مادى نموده است هنوز به حقيقت تعليم و تربيت روحى و معنوى نرسيده و توجهى به اصول تربيت حقيقى ننموده است.

هنوز از عالم ماده به سوى جهان معنويت نگرائيده و آن اصولى را هم كه فرهنگ امروز دنيا، در تعليم و تربيت پيش گرفته است، فقط با همان ترقيات مادى كه مورد نظر فرهنگيان امروز است سازش دارد و آن اصول هيچ گونه تأثيرى در نفوس ندارد. از اين جهت است كه نتيجه علوم، جز ايجاد جنگ وانسان كشى و پايمال كردن حقوق ديگران چيز ديگرى نيست.

هر روز و در هر مكان با چشم خود مى بينيم و با گوش خود مى شنويم و يا در جرائد كثيرالانتشار مطالعه مى كنيم كه هرج و مرج اخلاقى در سراسر جوامع بشرى شيوع پيدا كرده است، و تا حقيقت تعليم و تربيت معنوى مورد توجه مصلحين جهان قرارنگيرد، دامنه فساد و شيوع اعمال ننگين، روز به روز در تمام بلاد و كشورها، وسعت پيدا خواهد كرد و همه افراد بشر را دير يا زود با تمام محصولات علمى خود، به سوى فنا و زوال سوق خواهد داد. اين روش را در علم دين روش شيطانى مى خوانيم و كتاب خدا قرآن مجيد از اين روش شديداً نهى فرموده است:

«إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» «27».

«بدون شك شيطان براى انسان دشمنى آشكار است».

«لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ» «28».

«و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد».

«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» «29».

«اى فرزندان آدم! آيا با شما عهد نكردم كه شيطان را مپرستيد كه او بى ترديد دشمن آشكارى براى شماست؟».

براى دورى از شيطان بهترين پناهگاه آيين مقدس اسلام است كه روش تربيتى آن توأم با تربيت جسم و روح است و انسان را از نيستى و هلاكت نجات داده و به آخرين منزل خوشبختى كه بهشت اعلاست مى رساند. خداى متعال در سوره آل عمران فرموده:

«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» «30».

«مسلماً دينِ [واقعى كه همه پيامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا اسلام است».

 

 

طلبكار ششم: رقيب و عتيد

 

«ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» «31».

«هيچ سخنى را به زبان نمى گويد جز اينكه نزد آن [براى نوشتن و حفظش ] نگهبانى آماده است».

جهان موجودات با عجايب حيرت انگيزى كه دارد، در پرتو نظامات ثابت و لايتغيرى در حركت و تكاپو است، و تمام ابعاد مشابه و اجزاء مختلف آن، با هم پيوسته اند، و هر حادثه اى كه در كيان هستى واقع مى شود، واقع شدنش حتمى و خلاف ناپذير است.

انواع بديع و گوناگون مخلوقات، كه محصولات اين كارگاه عظيم و فراورده هاى اين سازمان پهناورند، هر يك مجهز به جهازات و نيروهايى هستند كه با مقاصد حياتى و هدف هاى كمالى آنها، كمال مناسبت دارد و به هر يك آنچه لايق بوده داده شده است، و راه راستى در مسير كمالى آن قرار گرفته است.

اما سير و حركت انسان بر صراط مستقيم، با سائق طبيعت انجام نمى گيرد؛ بلكه چون اين نوع در تحصيل مقاصد حياتى خويش با اراده و علم و انتخاب سفر مى كند به ناچار صراط مستقيم او صراط عملى است و با قائد علم و انديشه پاك مى تواند در جاده مستقيم سعادت قدم گذارد.

«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً» «32».

«ما انسان را از نطفه آميخته و مختلطى [از مواد و عناصر] آفريديم و او را از حالتى به حالتى و شكلى به شكلى [از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، از مضغه به استخوان تا طفلى كامل ] درآورديم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم».

تمام مبانى حيات انسان، بر اصول و قواعد عملى است.

منطقه خواسته هاى عملى بشر بر دو قسم است: يا خواسته هاى عملى مطابق با رضايت خالق است، يا مطابق نيست در هر دو صورت خداى متعال دانا در قرآن مى فرمايد: هيچ عملى از شما سرنمى زند مگر اين كه من حافظ آن هستم، اگر عمل در صراط مستقيم حق انجام گيرد انسان به سعادت اصلى رسيده و اگر در غير راه حق، انسان دچار هلاكت شده است.

اين است كه خداى متعال مأمورانى به نام «رقيب» و «عتيد» بر انسان گماشته كه تمام اعمال انسان را در دفتر مخصوص و مربوط ثبت كنند به طورى كه چيزى از نظر آنان پنهان نخواهد ماند.

«إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ» «33».

«بلكه پرونده نيكان در عليّين است».

«إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ» «34».

«يقيناً پرونده بدكاران در سجّين است».

«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ* وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» «35».

«پس هركس هم وزن ذره اى نيكى كند، آن نيكى را ببيند.* و هركس هم وزن ذره اى بدى كند، آن بدى را ببيند».

 

طلبكار هفتم: ملك الموت «36»

 

خداى متعال در سوره جمعه فرموده:

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» «37».

«بگو: بى ترديد مرگى را كه از آن مى گريزيد با شما ديدار خواهد كرد، سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شويد، پس شما را به اعمالى كه همواره انجام مى داديد، آگاه خواهد كرد».

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- كافى: 1/ 290، باب ما نص اللَّه عزوجل ورسوله على...، حديث 6؛ بحار الانوار: 26/ 50، باب 1، حديث 96.

(2)- عيون اخبار الرضا عليه السلام: 2/ 145، باب 40، حديث 13؛ وسائل الشيعه: 11/ 430، باب 46، حديث 15177.

(3)- بحارالانوار: 46/ 54، باب 5، حديث 1؛ ارشاد: 2/ 154.

(4)- آل عمران (3): 134.

(5)- آل عمران (3): 134.

(6)- آل عمران (3): 134.

(7)- مستدرك الوسائل: 1/ 345، باب 41، حديث 801- 3؛ مناقب: 4/ 158؛ ارشاد: 2/ 146. (8)- بيان الحق.

(9)- بحار الانوار: 73/ 15؛ سفينة البحار: 2/ 3.

(10)- انسان فطرتاً تشنه آزادى است و از هر كس و هر چيزى كه مانع آزادى او باشد متنفر، و مدافع سرسخت طرفداران آزادى خويش است. بسيارى از مردم بويژه جوانان بر اثر تهاجم غرايز درونى و خواسته هاى حيوانى و افكار بيرونى ضد دينى طلبكارى خداى متعال را مانع آزادى خود مى دانند! اين امر سبب تنفّر و دين گريزى آنان شده است. به طورى كه يا از مجموع امور دينى و عمل به آن دست كشيده اند و يا در حالت تحيّر و بلا تكليفى قرار گرفته اند. اينان مدام با خود كلنجار مى روند كه مگر خداى متعال ما را آزاد خلق نكرده است و مگر نه اين است كه بزرگان دين براى آزادى بشر به مقام رهبرى رسيده اند؟ پس چرا اين همه دستور؟ آيا اين دستورات به معناى سلب آزادى بشر نيست؟

در پاسخ از سؤال فوق از آنچه نبايد غفلت كرد اين است كه: دستورات حضرت حق فقط و فقط متوجه انسان است و ساير موجودات عالم كه از روى غريزه و جبرى زندگى مى كنند و حاكم مملكت وجودى آنان غرايز است، در نوع اعمال و رفتار خود مجبورند و از آزادى و اختيار بهره اى ندارند بنابراين از تكليف ساقطند

اما انسان از اختيار برخوردار است و مهمترين امتياز وجوديش آزادى اوست. همين اختيار مهمترين عامل بروز تكليف است. شاهد مهم نكته فوق اين است كه از نظر شرعى انسان مجبور مكلف نيست و در صورتى كه مجبور باشد اگر حرامى را هم مرتكب شود عقاب و مجازاتى ندارد. بنابر اين تكاليف از عامل مهمى به نام آزادى و اختيار سرچشمه مى گيرد و دستورات خداى متعال و تكاليف الهى هيچ منافاتى با آزادى و اختيار انسان ندارد.

نكته ديگر اينكه: كسى كه به دنبال آزادى است آيا غير از اين است كه هر كارى را كه خواست بتواند انجام دهد؟ آيا غير اين است كه به قدرتى دست يابد كه تحت تأثير قدرت ديگران قرار نگيرد؟ و... اگر به دنبا چنين آزادى هستيم تنها در پرتو عمل به دستورات حضرت حق به دست مى آيد چرا كه خود فرمود:

«بنده ام! مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود قرار دهم، من زنده اى هستم كه نمى ميرم، تو را نيز زنده اى قرار دهم كه نميرى. من بى نيازى هستم كه محتاج نمى شوم تو را نيز بى نيازى قرار دهم كه محتاج نشوى. من به هرچه بگويم باش پس مى باشد تو را نيز به گونه اى قرار دهم كه به هر چيزى گفتى باش پس باشد.»

اگر كسى بگويد من مى خواهم پاسخ غرايز درونى و تمايلات نفسانى خود را آزادانه بدهم، نبايد فراموش كند كه با گرايش امور نفسانى ميل به آن را در وجود خود تقويت مى كند و تقويت آن ميل مساوى با ارتكاب پى در پى آن است و چنين شخصى با اين ارتكاب، سند اسارت خود را امضا كرده است. مهمترين آثار شوم اين گرايش بى قيد و شرط اين است كه اگر زمانى پشيمان شد و خواست آزادانه در برابر خواسته هاى درونى خود تصميم بگيرد و مرتكب محرمات نشود، به آسانى موفق نمى شود چرا كه تمام پل هاى پشت سر خود را خواب كرده و راه بازگشتى باقى نگذاشته است. اين نكته داراى شواهد و نمونه هاى تاريخى است كه مى توانيد به كتاب: توبه آغوش رحمت نوشته استاد انصاريان مراجعه كنيد.

(11)- لاتَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُوا الْاخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَيُرَجَّى التُّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدينَ وَيَعْمَلُ فِيها بِعَمَلِ الرَّاغِبينَ... (نهج البلاغه: كلام 497؛ مستدرك الوسائل: 11/ 312.

(21)- مهمترين فرقى كه ميان «ايمان» و «اسلام» ذكر شده است اين است كه اسلام اقرار است؛ امّا ايمان همراه با عمل است. بنابراين مؤمنان حقيقى كسانى هستند كه اعتقادات خود را در ميدان عمل به اثبات مى رسانند و قبل از آنكه به گفتار و زبان عقايد خود را به نمايش بگذارند و با هياهوى سخن ابراز دين دارى نمايند، در عمل و اجابت دستورات حضرت حق همّت مى گمارند.

خداى تعالى در قرآن مى فرمايد:

«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» [حجرات: 14].

«باديه نشينان گفتند: ما [از عمق قلب ] ايمان آورديم. بگو: ايمان نياورده ايد، بلكه بگوييد: اسلام آورده ايم؛ زيرا هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است.».

از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است كه فرمود:

«الْايمانُ اقْرارٌ وَعَمَلٌ وَالْاسْلامُ اقْرارٌ بَلا عَمَلٍ».

«ايمان اقرار (به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر) به همراه عمل است و اسلام اقرار بدون عمل».

كوتاه سخن آنكه عمل در سعادت انسان و رسوخ ايمان در شراشر وجود آدمى نقش مهمى را دارست. آنقدر توجه به عمل مهم است كه رسول گرامى اسلام به دختر بزرگوار خود حضرت صديقه طاهره عليها السلام مى گويد:

يا فاطِمَةُ اعْمَلِى لِنَفْسِكَ فَانّى لا اغْنِى عَنْكِ شَيْئاً.

«اى فاطمه! براى خودت عمل كن، كه من تو را از چيزى بى نياز نمى كنم».

طبق نص صريح قرآن كريم، خداى متعال مى فرمايد: روز قيامت تمام حَسَب و نَسَب ها از بين مى رود:

«فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ» [مؤمنون (23): 101].

«پس هنگامى كه در صور دميده مى شود، پس در آن روز نه ميانشان خويشاوندى و نسبى وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال يكديگر مى پرسند».

«مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى » [اسراء (17): 15].

«هر كس هدايت يافت، فقط به سود خودش هدايت مى يابد و هر كس گمراه شد، فقط به زيان خودش گمراه مى شود. و هيچ بردارنده بار گناهى بار گناه ديگرى را به دوش خود بر نمى دارد».

بنابراين هر كس خواستار رسيدن به حقيقت ايمان است بايد در ميدان عمل نقش آفرينى كند و از اجابت دستورات حضرت حق غافل نشود. (13)- كشف الغمه: 2/ 308؛ بحار الانوار: 49/ 127.

(14)- كافى: 3/ 264، باب فضل الصلاة، حديث 1؛ تهذيب: 1/ 210، باب فضل الصلاة، حديث 634.

(15)- بحار الانوار: 79/ 225، باب 1، حديث 50؛ دعوات: 28، حديث 49؛ عوالى اللآلى: 1/ 110، الفصل السابع، حديث 14.

(16)- وسائل الشيعه: 4/ باب 6، حديث 4420؛ بحارالانوار: 80/ 9، باب 6، حديث 4.

(17)- كافى: 3/ 265، باب فضل الصلاة، حديث 6؛ وسائل الشيعه: 4/ 43، باب 12، حديث 4469. همان.

(18)- وسائل الشيعه: 4/ 27، باب 6، حديث 4424؛ امالى شيخ صدوق: 641، مجلس 93.

(19)- كافى: 4/ 65، باب جاء فى فضل الصوم، حديث 15؛ من لا يحضره الفقيه: 2/ 76، باب فضل الصيام، حديث 1780.

(20)- وسائل الشيعه: 10/ 164، باب 11، حديث 13124؛ ثواب الاعمال: 290؛ المقنعه: 305، باب 7.

(21)- كنزالعمال: 3/ 114، حديث 7205؛ الجامع الصغير: 1/ 420 حديث 2739.

(22)- عوالى اللآلى: 1/ 372، با كمى اختلاف.

(23)- مستدرك الوسائل: 1/ 109، باب 11، حديث 113- 17؛ مجموعه ورّام: 2/ 233.

(24)- شعراء (26): 214.

(25)- تحريم (66): 6.

(26)- نازعات (79): 40- 41.

(27)- يوسف (12): 5.

(28)- بقره (2): 208.

(29)- يس (36): 60.

(30)- آل عمران (3): 19.

(31)- ق (50): 18.

(32)- انسان (76): 2.

(33)- مطففين (83): 18.

(34)- مطففين (83): 7.

(35)- زلزله (99): 7.

(36)- غفلت يكى از مهمترين عوامل سقوط و انحطاط انسان است. هرگاه انسان از مقام، جايگاه و موقعيت خويش غافل شد و حقيقت زندگى را از زير خاكروبه هاى رذايل نفسانى خود آگاه نكرد و براى عمر و زندگى قداستى قائل نشد، ديوانه وار به سوى اشباع غرايز نفسانى و حيوانى خود سرعت گرفته و تمام ارزش و منزلت خويش را در كاسه اى از شراب شهوت سر مى كشد.

از اساسى ترين عوامل بازدارنده انسان، از گرايش به امور مذموم اخلاقى ياد مرگ است. اين كه انسان باور كند كه ملك الموت بسان طلبكارى جسور انتظار فرا رسيدن زمان سرآمدن فرصت و پايان عمر را مى كشد و براى قبض روح آدمى لحظه اى تحمل نمى كند، زمينه خيال پردازى و فريب خوردن را تا حدّ زيادى بر انسان مسدود مى نمايد.

ياد مرگ و اعتقاد به حوادث پس از آن، بادهاى غرور نخوت، عجب و خودپسندى را از دماغ آدمى خارج مى كند و او را به زندگى شرافتمندانه اى دعوت مى نمايد.

بيشتر انسان ها هنوز باور نكرده اند كه روزى خواهند مرد و ملك الموت طلب خود را از آنان باز خواهد ستاند و لحظه اى درنگ نخواهد كرد. وجود مبارك امير مؤمنان عليه السلام در روايتى مى فرمايد:

«انسان هر روز مردگان را به سوى گورستان تشييع مى كند و با اين حال باز به دنياى فريبنده روى مى آورد و از شهوت و گناهان دست نمى كشد. اگر اين بينوا فرزند آدم را نه گناهى بود كه مرتكب شود و نه حساب و كتابى، جز همين مرگ كه اجتماع او را پراكنده و متفرّق و فرزندانش را يتيم مى كند، بى گمان سزاوار بود كه از اين دنياى پر رنج حذر كند.»

بحارالانوار: 6/ 137 حديث 40.

همچنين از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

«شما فراريان و تعقيب شدگان مرگ هستيد. اگر برايش بايستيد شما را مى گيرد و اگر از آن بگريزيد به شما مى رسد. او از سايه شما به شما نزديكتر است، مرگ به گردن هاى شما گره خورده است».

نهج البلاغه: كلمات قصار: كلمه 27.

(37)- جمعه (62): 8.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

بيست سال خون دل خوردن
یزید بن معاویه
ماجرای پیوستن «زهیر» به کاروان امام حسین(علیه ...
قال الإمام زین العابدین (علیه السلام) :
پرتوى از سیره و سیماى امام زین العابدین(علیه ...
روشنگری و رسوا گری یاران امام حسین ( علیه السلام )
ابراهيم در برابر ابن زياد
سفارش های امام علی علیه السلام به کمیل بن زیاد
صدقه و انفاق در آیات و روایات
فلسفه عزاداری برای امام حسین علیه السلام

بیشترین بازدید این مجموعه

راه‎های شناخت انبیاء
مبانی و آثار تربیتی نماز
جايگاه تفكر و تعقل در دين
فضیلت و پاداش زیارت امام رضا علیه السلام
داستان هاي کوتاه درباره امام حسن (عليه السلام)
مصحف فاطمه(س) از نگاه امامان
حضرت علی اکبر علیه السلام الگوی جوانان  
روزشمار واقعه‌ كربلا در یک نگاه
لایه‌های جنگ در کربلا
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

باعرض سلام و خسته نباشید.درصورت امکان کتابهای استاد را بصورت فایلzip قرار دهید تا راحت تر و بهتر بتوانیم از قلم کم نظیر استاد استفاده نمائیم. با تشکر و التماس دعا
پاسخ
0     0
21 اسفند 1390 ساعت 10:38 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^