يكبار، كارمند يكى از ادارات را ديدم كه با اين كه ماهى صد هزار تومان حقوق مى گرفت، ماشين گران قيمت و خانه مجللى داشت كه آن روزها 70- 80 ميليون تومان مى ارزيد. در اثناى صحبت، كسى از او پرسيد:
شما چطور با اين حقوق اين چيزها را خريده ايد؟ گفت: اين ها از حقوقم نيست، از حق نفتم است! بعد هم توضيح داد كه چون اداره حق واقعى ما را نمى داد، ما حقمان را خودمان از بار اداره بلند كرديم و برداشتيم. از او پرسيدم: شما نماز هم در اين خانه مى خوانيد؟ گفت: آرى! گفتم:
چطور؟ گفت: چطور ندارد. مى خوانيم ديگر!
به راستى، چقدر آن ها كه اهل فكر و تعقل هستند ارزش دارند! يكبار روايتى ديدم كه خيلى برايم جالب بود و آرزو كردم اى كاش يك ذره از آن حقيقتى كه براى ديگران اتفاق افتاده براى من هم اتفاق مى افتاد!
منبع : پایگاه عرفان