فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سبب قرار گرفتن مقام خلافت در انسان‏


اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه چه شد كه خداوند اين مقام را به انسان عنايت كرد؟ زيرا ملائكه و جنّيان و آسمان ها و زمين و «ما فى السموات و ما فى الارض» پيش از انسان خلق شده بودند. پس، چرا خداوند، از ميان اين همه موجود، انسان را انتخاب كرد و مقام خلافت را به او داد؟

چرا جبرئيل، با آن مقام و عظمت، خليفه نشد و انسان وكيل و خليفه خدا قرار گرفت؟ و سر آخر اين كه آيا انسان مى تواند به واقع مظهر اسماء و صفات حق باشد؟

براى پاسخ به اين سوال مى گوييم: در ادبيات عرب، نهايت صفت را با «صفت مشبهه» يا «صيغه مبالغه» ذكر مى كنند نه با اسم فاعل؛ مثلا، براى نشان دادن بالاترين حد علم يا رحمت مى گويند عليم و رحيم نه عالم و راحم. در قرآن مجيد، پروردگار عالم درباره پيغمبر اسلام، صلى اللّه عليه و آله، مى فرمايد:

«لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رءوف رحيم»]

يقينا، پيامبرى از جنس خودتان به سويتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتياق شديدى به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.

اين آيه به صراحت بيان مى دارد كه صفت رحم در پيامبر به نهايت خود رسيده است (رحيم)؛ يعنى نهايت رحمت و نهايت رأفت در اين مرد جمع شده و او همه رأفت و رحمت را گرفته است. از طرفى مى دانيم كه رحيم يكى از صفات خداست، پس اين آيه شاهدى است بر اين مطلب كه انسان مى تواند آينه منعكس كننده اسماء و صفات حق باشد.

البته، نبايد از نظر دور داشت كه اين آينه، مانند هر آينه ديگرى، قابل شكستن است. از شش جهت نيز به طرف اين آينه سنگ مى بارد، حتى از درون خود انسان؛ يعنى اگر انسان مواظبت نكند و مراقب رفتار و كردار خود نباشد، چنان ديوانه مى شود كه خودش هم در مقام سنگ باران خود بر مى آيد. انسان با عدم مراقبتش خود را رجم مى كند و اين قدر از آينه بودن براى اسماء و صفات الهى دور مى شود كه از بارگاه قدس ربوبى رجم مى شود و، در نهايت اين بعد و فاصله، مصداقى از صفت «رجيم» مى شود. البته، اين بعد هم مراتبى دارد كه قرآن مجيد سه مرحله آن را با تعابير «فى ضلال بعيد»، «فى ضلال مبين» ، و «فى ضلال كبير»  بيان مى كند؛ يعنى انسان ابتدا مقدارى از بارگاه الهى دور مى شود، بعد اين فاصله بيشتر و بيشتر مى شود تا اين كه نهايت دورى برايش اتفاق مى افتد.

بدبختانه، اين فاصله ها به دست خود انسان واقع مى شود و اگرنه پروردگار عالم اهل رجم بندگانش نيست. خداى مهربان عالم اهل لعنت و غضب و آتش افروزى نيست. امير مومنان در دعاى كميل مى فرمايد:

«هيهات ما ذلك الظن بك و لا المعروف من فضلك و لا مشبه لما عاملت به الموحدين من برك و احسانك، فباليقين اقطع لولا ما حكمت به من تعذيب جاحديك، و قضيت به من اخلاد معانديك لجعلت النار كلها بردا و سلاما و ما كان لاحد فيها مقرا و لا مقاما، لكنك تقدست اسماؤك اقسمت ان تملأها من الكافرين من الجنة و الناس اجمعين و ان تخلد فيها المعاندين، و انت جل ثناؤك قلت مبتدئا و تطولت بالانعام متكرما، افمن كان مومنا كمن كان فاسقا لا يستوون».

امير مومنان هم كلمه يقين را آورده است و هم كلمه قطع را (فباليقين اقطع)؛ يعنى براى على اين امرى صد درصد و بديهى است. عين واقعيت است و هيچ شكى در آن وجود ندارد مى فرمايد: «اقطع»؛ يعنى با همه وجود قطع و يقين دارم.

بى شك، اگر همه بندگان خدا باطن ابراهيمى شان را نگاه مى داشتند آتشى افروخته نمى شد. حضرت به همين مساله يقين دارد، لذا مى گويد:

سازندگان جهنم خود مردم هستند و اين موضوع ربطى به خود ندارد.

جلوه دهنده همه عنايات خداست و اين ربطى به مردم ندارد. در عوض، جهنم سازى مربوط به خود مردم است و ربطى به خدا ندارد. اين مردم هستند كه روى حقيقت ابراهيمى خود پوشش نمرودى مى گذارند و حقيقت موسوى خود را با حجاب فرعونى مخفى مى كنند. آن ها روى حقيقت احمدى خود پوشش ابو جهلى مى گذارند و، به همين دليل، آتش افروخته مى شود. در حقيقت، جهنم ساخته خود مردم است و آن را با كارها و با دست خود مى سازند. نكته مساله در اين است كه خداوند، در قرآن، بهشت را به خود نسبت مى دهد:

«فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى».

اما جهنم را به خود نسبت نمى دهد. ازاين رو، در قرآن عباراتى چون «نارى» و «جهنمى» وجود ندارد، زيرا آتش افروز در واقع خود مردم هستند؛ حتى آن جا كه خداوند مى فرمايد:

«ان عذابى لشديد».

سخن پروردگار در باب كفران نعمت است. در حقيقت، مى خواهد بگويد: عامل ايجاد عذاب خود مردم هستند. من بايد كليد برف و باران را خاموش كنم تا نيايد، اما مردم وسيله ساز خاموشى اين كليد هستند.

درست است كه مردم با زبان خود از من مى خواهند كليد خاموشى را نزنم، اما گناهانشان مى گويد كليد نعمت ها را خاموش كنم تا به سوى آن ها حركت نكند، زيرا اعمال هم مانند زبان درخواست هايى دارند. اين هم نوعى دعاست، اما دعاى برعكس و خطا و اشتباه؛ زيرا كسى كه گناه مى كند به پروردگار مى گويد: رابطه خود را با من قطع كن، لطف خود را از من بردار، رحمت خود را از من منع كن. اين طبيعت گناه است. مقام خلافت مقام باعظمتى است، زيرا خداوند به ملائكه مى گويد: مى خواهم آينه اى بسازم كه اسماء و صفات مرا در خود منعكس كند و در زمين، در همه چيزها نشانه من و به تعبيرى «خداگونه» باشد.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توحید (1) - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)
2ـ عمل صالح
حج و اهميت ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام‏
نقطه شقاوت در انسان‏
ساختمان تشريعى انسان در برابر گناه
فاصله گرفتن انسان از اولياى الهى‏
عذاب، نتيجه گناهان
علاج بيمارى عجله و شتابزدگى‏
چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ پنجم
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (3)- (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ پنجم
اشتراك لفظ انسان و تفاوت در معنا
ديوث و معناى آن
علاج بيمارى عجله و شتابزدگى‏
داستان دوم: ماجراى پارچه‏فروشى كه با خدا معامله ...
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
ارزش انجام واجبات در وقت خود
حكايتى شنيدنى از استاد
داستان زهير بن قين و ارزش توبه
تهران مسجد المجتبی دهه دوم صفر 94 سخنرانی اول

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^