» كان رجلاً عابداً « آن رفيق اميرالمؤمنين عليه السلام عبد اللّه بود ، به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت :
» صف لى المتقين حتّى كأنّى انظر إليهم، فتثا قل عليه السلام عن جوابه. ثم قال: يا همّام! اتّق الله و أَحْسِن «
على جان ! اهل تقوا را براى من و صف كن ، آن گونه اى كه انتظار دارم با چشم آنها را ببينم .
حضرت فرمودند : مى خواهى جزء آنها باشى ، تقوا پيشه كن ؛ يعنى از همه محرمات بيرون برو و احسان كن ؛ يعنى به همه كارهاى نيك كه بايد به نحو نيك انجام بدهى ، بپيوند .
بعد حضرت اين آيه را خواندند :
» إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ «
نكته و اصل آيه همين » مع « است ؛ خدا با اهل تقوا معيّت دارد . آن پرهيزگارانى كه در گردونه كار نيك هستند ، نه اين كه فقط گناه نكنند و بگويند : ما از همه حرام ها مى پرهيزيم ، اما دست به سياه و سفيد خوبى ها نمى زنيم .
» فلم يقنع همّام بهذا القول « گفت : آقا جان ! من به اين آيه قانع نشدم .
» حتّى عزم عليه « به اميرالمؤمنين عليه السلام اصرار كرد امام عليه السلام آن خطبه عظيم را خواندند و آخر خطبه ، همّام ناله اى زد و از دنيا رفت .
شنيدم عاشقى پروانه خويى
در آيين محبّت راستگويى
يكى دلباخته پيش شه عشق
على گنجينه سرّ اللّه عشق
بيامد نزد آن شه با دلى پاك
دلى چون گل ز داغ عشق صدچاك
همى گفت اى على اى سر اسرار
ز سرّ پاكبازان پرده بردار
بگو اوصاف مرغان چمن را
كه بگسستند از هم دام تن را
كه چون آن تشنه كامان آب جستند
در اين تاريك شب ، مهتاب جستند
كه كرد آن عندليبان را به گلزار
نكو فكر و نكو ذكر و نكو كار
حضرت خيلى مايل بودند كه با آن آيه بحث را تمام كنند تا كار به اينجا نكشد . البته آن گونه كه اميرالمؤمنين عليه السلام اين آيه را مى ديدند ، ما كه نمى توانيم ببينيم ، خود مسأله معيّت ، مسأله لطيفى است . معيت در اشياء ، معيت تركيبى است ، اما آنجا كه تركيبى وجود ندارد .
» إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ «
اين معيت نيز يكى از آثار تقوا است.
منبع : پایگاه عرفان