فارسی
جمعه 14 ارديبهشت 1403 - الجمعة 23 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حکایت برده فروشی

روزگارى كه همه جا بازارى به نام بازار برده فروشان بود ، مردى در بازار برده فروشان به برده فروش مى گويد : من برده اى مى خواهم . او نيز چند غلام و برده اى كه داشت ارائه مى دهد .

 او نگاهى به چهره اين چند نفر مى كند و يكى از آنها را انتخاب مى كند . مى گويد : من اين غلام را بخرم ، اما با او كمى مى خواهم حرف بزنم . به برده مى گويد : چه مى پوشى ؟ برده مى گويد : لباس پشمى . چه مى خورى ؟ آبگوشت . چقدر كار مى كنى ؟ ده ساعت .

 گفت : نه ، اين به درد من نمى خورد . به مغازه برده فروش ديگرى مى رود ، آنجا نيز برده اى را مى بيند و مى پسندد و همين سؤالات را مى كند و او نيز جواب هايى مى دهد و او دوباره مى گويد : نه ، اين نيز به درد من نمى خورد .

 به سومين مغازه مى رود . برده اى را انتخاب مى كند . از او همين سؤال ها را مى كند . مى گويد : هر چه مولاى من به من عنايت كند . گفت : من اين برده را مى خواهم .

 بعد ايشان مى فرمايد : تقوا يعنى خدايا ! هر چه بگويى انجام مى دهم ، روزى مرا آنچه مقرر كردى قبول دارم ، اين حال شخص باتقواست . اين تقوا وقتى حاصل شود ، شجره طيبه اى است كه دوازده ميوه بر اين شجره طيبه روييده مى شود .


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تو نيز مرا يارى كن‏
زن قبل از اسلام‏
عبادت مادر از زبان پسر
ما با شما در ثواب شما شريكيم‏
عمل هاى نيك خود را باطل ننماييد
اگر لقاء مرا دوست دارى
توبه مرد گناهکار
ماجرای زن بدکاره ای که به زندان امام کاظم (ع) رفت
نيت پاكت را قبول كردم‏
چه كسى را توانايى عبادت على است؟

بیشترین بازدید این مجموعه

توبه مرد گناهکار
عبادت مادر از زبان پسر
داستان رهائى و نجات از بركت بسم‏الله‏
ترك ياد خدا
هلاكت به خاطر حرص و حسد
نيت پاكت را قبول كردم‏
عمل هاى نيك خود را باطل ننماييد
زن قبل از اسلام‏
چه كسى را توانايى عبادت على است؟
ماجرای زن بدکاره ای که به زندان امام کاظم (ع) رفت

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^