فارسی
جمعه 23 آذر 1403 - الجمعة 10 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حکایتی از دورى و نزديكى عارفان‏

 

عارفى وارسته گفت:

جوان عربى را در طواف كعبه با تنى نزار و زرد و ضعيف ديدم كه گويى استخوان هايش را گداخته بود. نزديك رفتم و به او گفتم: گمانم اين است كه تو محبّى و از محبّت بدين سان سوخته اى. گفت: آرى. گفتم: محبوب به تو نزديك است يا دور؟ گفت: نزديك، گفتم:

مخالف است يا موافق؟ گفت: موافق و مهربان. گفتم: «سبحان اللّه!» محبوب به تو نزديك و موافق و مهربان و تو بدين سان زار و نحيف؟ گفت:

اى بطّال! مگر تو ندانسته اى كه آتش قربت و موافقت بسى سوزنده تر از آتش دورى و مخالفت است؟ چه، در قرب او بيم فراق است و زوال و در بُعد او اميد وصال. مرا از گفته وى تغيير حالت پديد گشت.

اين حكايت مى خواهد بگويد: انسان ممكن است بعد از رسيدن به مقامات الهيّه، خداى ناخواسته دچار غرور و عجب شود و به سراشيبى سقوط افتد و آنچه را به دست آورده از دست بدهد


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ذكر حق تعالى‏
ترك ياد خدا
حکایت بخشش کریم اهل بیت
خود را هلاك كرده ‏اى‏
اين را مى‏توان باور كرد؟
فروش خانه همسایه امام صادق(ع)
می‌دانی از تمام کره زمین برای من پول می‌آید!؟
شب قدر شب گناه نيست!‏
دسته جمعى دعا كنيد
خاموشان نجات يافتند

بیشترین بازدید این مجموعه

هارون و بهلول
چرا عذاب نازل نمى‏شود ؟
حکایتی از لقمه حرام‏
داستان گریه حضرت موسى برای اباعبدالله الحسين ...
داستان شيطان در قرآن‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
داستان مجادله نقاشان رومى و چينى‏
چشمم مربوط به او نيست‏
وقتی امام رضا (ع) به نیشابور رسیدند
فروش خانه همسایه امام صادق(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^