فارسی
جمعه 07 دى 1403 - الجمعة 24 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

قلّت قناعت‏

 

 

منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد ششم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

قناعت در برابر حرص است و آن حالتى است كه از توجه به حضرت حق و عبرت گرفتن از زندگى حريصان و قارون ها و ياد مرگ و برزخ و قيامت و حساب و كتاب و بهشت و جهنّم و درس گرفتن از زندگى پاكان و اهل قناعت و متذكّر بودن اين معنى كه عمر كوتاه و دنيا زودگذر و مال از دست رفتنى است به دست مى آيد.

اگر كسى به معانى ملكوتى و آسمانى واقعيت هاى بالا توجه ننمايد در درجه اوّل دچار حرص سپس بخل و آنگاه غفلت از حق مى گردد و با دست خويش وسايل هلاكت خود و از بين رفتن خير دنيا و آخرت را فراهم مى نمايد.

حلال و حرام در تمام امور زندگى در صد و چهارده كتاب الهى به خصوص قرآن مجيد و فرمايش هاى انبياء و ائمه طاهرين عليهم السلام مطرح است.

كسى كه در همه امور، خود را مقيّد به حلال الهى كند و با كمال جدّيّت از حرام بپرهيزد او را قانع، وگرنه حريص مى خوانند اگر درِ فيوضات مادّى به روى اهل قناعت باز شود، باز هم ميانه روى در زندگى را از دست نمى دهند و از اسراف و افراط پرهيز كرده و مازاد بر نياز زندگى خود را در راه خدا، در امور خير و كمك به بندگان الهى صرف مى كنند.

كسى كه در تمام شؤون زندگى اعم از مادى و معنوى و دنيايى و اجتماعى و خانوادگى و رابطى و حقوقى به حق خود قانع است، از بندگان شايسته خدا است.

ارزش قناعت، اين صفت والاى ملكوتى، زمانى براى شما معلوم مى گردد كه بخش هيجان حرص را كه در قسمت اول دعا بود با دقّت مطالعه كنيد.

اگر كسى در امر شهوت به حلال خدا قناعت كند آراسته به ورع و تقوا و حفظ نفس و تزكيه باطن مى شود و از گناهان كبيره اى چون زنا، زناى محصنه، لواط، استمناء، چشم چرانى، در پى ناموس ديگران رفتن كه هر يك به تنهايى ممكن است زندگى را به باد دهد و انسان را مستحقّ عذاب ابد كند، در امان مى ماند.

اگر كسى در مسأله مال به حلال خدا كه از طريق فعاليّت مشروع به دست مى آيد قناعت كند، از حرص، بخل، تكبّر، نخوت، غصب، ربا، دزدى، كم فروشى، لواط، اسراف، تبذير كه هر يك به تنهايى مى تواند عامل سيه روزى انسان گردد و آدمى را براى هميشه به عذاب سخت قيامت دچار كند، در امان مانده و به خير دنيا و آخرت مى رسد و اگر كسى در شؤون اجتماعى و خانوادگى و رابطى به حق خود قناعت ورزد از ظلم و ستم بر ديگران و غضب و خشم و سلطه جويى و فرعون منشى مصون مانده و عاقبت خوشى در اين جهان و آن جهان پيدا خواهد كرد:

تِلْكَ الدّارُ الآْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوّاً فِى الأْرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» «1»

آن سراى [پرارزش ] آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين هيچ برترى و تسلّط و هيچ فسادى را نمى خواهند؛ و سرانجام [نيك ] براى پرهيزكاران است.

 

حكايتى از حاج سيد محمّد فشاركى

يكى از شاگردان دوره اول درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حايرى برايم حكايت كرد. او از قول حاج شيخ نقل كرد كه من و حاج ميرزا حسين نائينى از شاگردان برجسته استاد بزرگ فقه واصول مرحوم حاج سيّد محمّد فشاركى بوديم.

پس از وفات ميرزاى بزرگ حضرت آيت اللَّه حاج ميرزا حسن شيرازى، به در خانه استاد رفتيم، استاد در را باز كرد و به چهارچوب در تكيه زد و گفت: شما را چه حاجت است؟ عرضه داشتيم: ما شما را بعد از ميرزا اعلم علماى شيعه مى شناسيم، از شما مى خواهيم كه خود را براى مرجعيّت و رياست بر مسلمين آماده كنيد.

استاد با شنيدن سخن ما اشك در چشمش حلقه زد و آيه بالا را تلاوت كرد و در را بست و به اندرون خانه رفت!

ما نعره به شب زنيم و خاموش

 

تا در نرود درونِ هر گوش

تا بو نبرد دماغ هر خام

 

بر ديگ وفا نهيم سرپوش

بخلى نبود ولى نشايد

 

اين شهره گلاب و خانه موش

شب آمد و جوش خلق بنشست

 

برخيز كز آنِ ماست سرجوش

امشب ز تو قدر يافت و عزّت

 

بر دوش ز كبر مى زند دوش

يك چند سماع گوش كرديم

 

بردار سماع جان بيهوش

اى تن دهنت پر از شكر شد

 

پيشت گله نيست هيچ مخروش

اى چنبر دف رسن گسستى

 

با چرخه و دلو و چاه كم كوش

چون گشت شكار شير جانى

 

بيزار شد از شكار خرگوش

خرگوش كه صورتند بى جان

 

گرمابه پر از نگار منقوش

با نفس حديث روح كم گوى

 

وز ناقه مرده شير كم دوش

     

(مولوى)

 

قناعت و كار و كوشش

قناعت در فرهنگ اسلام تضادّى با فعاليّت و كار و كوشش و زحمت و حركت در امور دنيايى ندارد.

انسان قانع بدون اين كه دنيا را معبود و بت خود قرار دهد و آن را هدف ببيند، دنبال همه نوع فعاليّت مشروع است و از بركت قناعت به حق خود در ضمن آن همه حركت، لحظه اى از ياد خدا و قيامت و حقوق مردم غافل نيست كه قناعت در حقيقت سدّى در برابر حرام و حصنى حصين در مقابل اغواگرى هاى شيطان و اعوان و انصار اوست كه مى خواهند دنيا را سبب و وسيله فريب انسان قرار دهند تا آدمى از ياد حقايق باز بماند و يكپارچگى همّت و اراده اش خرج مال دنيا گردد.

اهل قناعت بيكار نبوده و بيكار نيستند، اهل قناعت دنياى خود را مزرعه آخرت قرار مى دهند، اهل قناعت از آنچه به دست مى آورند به اندازه نياز خود و زن و فرزند و حاجاتشان استفاده مى كنند و در پرداخت مازاد آن در چهار چوب خمس و زكات و صدقات و انفاق هيچ كوتاهى نمى كنند.

اهل قناعت در عين وارد بودن به خريد و فروش و تجارت، با تمام وجود غرق در ياد حق هستند و صبح و شامشان در خدمت به حق و خلق مى گذرد.

دنيادارى و بيع و تجارت و صنعت و كشاورزى و دامدارى و آبيارى و هنر و كسب براى اهل قناعت به گونه اى است كه اسلام همه آنها را براى آنان عبادت به حساب آورده است.

خانه اهل قناعت همچون مسجد و حرف و نفس آنان به منزله تسبيح حق و شب و روزشان غرق در نور لطف و رحمت الهى و بيع و تجارتشان نردبان ترقّى به سوى خير دنيا و آخرت است و همه را قرآن كريم در سوره مباركه نور بيان فرموده است:

فى بُيُوتٍ أذِنَ اللَّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الآْصالِ* رِجالٌ لاتُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِاللَّهِ وَ اقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الأْبْصارُ* لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» «2»

[اين نور] در خانه هايى است كه خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت يابند و نامش در آنها ذكر شود، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبيح مى گويند.* مردانى كه تجارت و داد و ستد آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد، [و] پيوسته از روزى كه دل ها و ديده ها در آن زير و رو مى شود، مى ترسند.* [اين گونه عمل مى كنند] تا خدا آنان را بر [پايه ] نيكوترين عملى كه انجام داده اند پاداش دهد، و از فضلش براى آنان بيفزايد، خدا به هر كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد.

آرى، هر كانونى كه به فرمان خدا بر پا شده و نام خدا در آن برده شود و هر صبح و شام مردم با ايمانى كه زندگى مادى آنها را به خود مشغول و از ياد خدا غافل نمى كند به تسبيح و تقديس در آن مشغولند، چنين خانه هايى مركز مشكات انوار الهى و ايمان و هدايت است.

«در واقع اين خانه ها چند ويژگى دارد:

نخست اين كه به فرمان خدا بنيان شده است. ديگر اين كه پايه ها و ديوارهايش آن چنان محكم و مرتفع است كه آن را از نفوذ شياطين حفظ مى كند. و ديگر اين كه مركز ياد خداست و سرانجام اين كه مردانى از آن پاسدارى مى كنند كه صبح و شام به تسبيح خدا مشغولند و جاذبه هاى دنياى فريبنده آنها را از حق غافل نمى سازد.

اين خانه ها با اين ويژگى ها سرچشمه هدايت و ايمان است.

در اين آيه هم «تجارت» آمده و هم «بيع» با اين كه به نظر مى رسد هر دو يك معنى داشته باشد ولى ممكن است تفاوت اين دو از اين نظر باشد كه تجارت اشاره به يك كار مستمر و مداوم است ولى بيع براى يك مرحله و به صورت گذرا است.

توجه به اين امر نيز ضرورى است كه نمى فرمايد آنها مردانى هستند كه به سوى تجارت و بيع نمى روند، بلكه مى گويد كه تجارت و بيع، آنها را از ياد خدا، بر پاداشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند.» «3» چنين انسان هايى كه بدين صورت مورد لطف و عنايت و رحمت و محبت حق قرار گرفته اند و بدين سان در قرآن مجيد از آنان ياد شده و آنان را مركز نشر ايمان و هدايت معرفى كرده است، آراسته به صفات حسنه و اخلاق حميده و به خصوص در بيع و تجارت، منقّش به نقش الهىِ قناعت هستند.

آرى، قناعت كه حالتى نفسانى و معلول و محصول توجه به واقعيّت هاى الهيّه و حقايق ملكوتيه است هيچ تضادى با كسب و كار و بيع و تجارت و دنبال دنيا رفتن ندارد. اين صفت، دارندگانش را از ديگران در پاكى و آلودگى در تمام شؤون حيات ممتاز مى گرداند.

اسلام با عزلت، سستى، كسالت، بيكارى، بيعارى و در عين حال با فعاليّت و كوشش و حركت در مسير غير خدا كه محصولى جز آلوده شدن به حرام ندارد، سخت و شديد مخالف است.

آرى، بايد هر روز به دنبال سر و صورت دادن به معيشت رفت و در برخورد با مال و ثروت از قناعت كمك گرفت و چهارچوب حيات را با تمام شؤونش خرج خدمت به حق و خلق كرد.

آن جا كه انسان حس مى كند امور مادى مى خواهد وى را از ياد خدا غافل كند و قدمش را به عرصه گاه حرام ببرد، بايد با تمام وجود ايستادگى كند و در اين نقطه خطرناك به حصار الهى قناعت پناه ببرد.

الا چند از پى دنيا كشى رنج

 

تو را كُنج قناعت بهتر از گنج

ز خوان رزق اندك توشه اى گير

 

قناعت كن ز عصيان گوشه اى گير

چه از رزق مقدّر بيش جويى

 

چه از روز مقرّر پيش جويى

ز تقدير خدا بيزارى است اين

 

ز خود رأيى خدا آزارى است اين

اگر شخصى به قدر بهره خويش

 

شود از خوان نعمت قسمت انديش

ولى آن بنده دور از سعادت

 

نگردد قانع و جويد زيادت

يقين كز مهر او افسرده گردد

 

از او يكبارگى آزرده گردد

     

تو هم اى بنده قانع باش و خرسند

 

مشو در بند آزار خداوند

ز دنيا گر به اندك توشه سازى

 

نسازى خرمن و با خوشه سازى

نبيند رنج گردون خرمن تو

 

شود از خوشه پر دُر دامن تو

سر خويش از طمع در پا مينداز

 

قناعت كن به گردون سر برافراز

     

(هلالى جغتايى)

 

حيات طيبه و قناعت

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أوْانْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّةُ حَياةً طَيِّبَةً» «4»

از مرد و زن، هر كس كار شايسته انجام دهد در حالى كه مؤمن است، مسلماً او را به زندگى پاك و پاكيزه اى زنده مى داريم.

در تفسير آيه شريفه آمده است:

«مراد از حيات طيّبه رزق حلال است.

اين معنى از ابن عباس و سعيد بن جبير و عطا روايت شده كه به حق رزق حلال، محصول صفت عالى قناعت است.

و از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است:

مراد از حيات طيّبه قناعت و رضا و خشنودى به عطاى خداست.» «5» و از حضرت مولا على عليه السلام آمده:

حيات طيّبه قناعت است. «6»

 

قناعت در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

طُوبى لِمَنْ ذَكَرالْمَعادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ، وَ قَنَعَ بِالْكَفافِ، وَ رَضِىَ عَنِ اللَّهِ. «7»

خوشا به حال كسى كه به ياد قيامت و روز بازگشت باشد و براى حساب كار كند و به اندازه خويش در باب روزى قناعت ورزد و از حضرت حق راضى و خشنود باشد.

حضرت على عليه السلام در خطبه قاصعه مى فرمايد:

وَ لكِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اولى قُوَّةٍ فى عَزائِمِهِمْ، وَ ضَعَفَةً فيما تَرَى الأْعْيُنُ مِنْ حالاتِهِمْ، مَعَ قَناعَةٍ تَمَلأُ القُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنىً وَ خَصاصَةٍ تَمْلَأُ الأْبْصارَ وَ الأْسْماعَ أذىً. «8»

ولى خداوند پاك پيامبرانش را در تصميم هايشان نيرومند و قوى و از نظر برنامه هاى ظاهرى ضعيف قرار داد، با قناعتى كه از بى نيازى چشمها را پر مى كرد و تهيدستى و فقرى كه ديده ها و گوش ها را از آن مملو مى ساخت.

و نيز فرموده است:

ألْهِمْ نَفْسَكَ الْقُنُوعَ. «9»

قناعت را به خورد نفس بده.

نِعْمَ حَظُّ الْمَرْءِ الْقَناعَةُ. «10»

چه نيكوست لذّت مرد را قناعت!

انْتَقِمْ مِنْ حِرْصِكَ بِالْقُنُوعِ كَما تَنْتَقِمُ مِنْ عَدُوِّكَ بِالْقِصاصِ. «11»

از حرصت با قناعت انتقام بگير، چنانكه از دشمنت با قصاص انتقام مى گيرى.

أشْكَرُالنّاسِ أقْنَعُهُمْ، وَ أكْفَرُهُمْ لِلنِّعَمِ أجْشَعُهُمْ. «12»

شاكرترين مردم قانع ترين آنان و ناسپاس ترينشان نسبت به نعمت ها طمع كارترين آنهاست.

كَفى بِالْقِناعَةِ مُلْكاً وَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ نَعيماً. «13»

پادشاهى در قناعت است و حسن خلق نعمت بزرگى است.

ما أحْسَنَ بِالإْنْسانِ أنْ يَقْنَعَ بِالقَليلِ وَ يَجُودَ بِالْجَزيلِ. «14»

چه نيكوست انسان را كه به اندك قانع باشد و به بيشتر جود و احسان نمايد.

مَنْ قَنَعَتْ نَفْسُهُ، أعانَتْهُ عَلَى النَّزاهَةِ وَ الْعِفافِ. «15»

كسى كه نفسش آراسته به قناعت شود، در پاكى و عفّت به كمك صاحبش بر خواهد خاست.

مِنْ شَرَفِ الْهِمَّةِ لُزُومُ الْقَناعَةِ. «16»

از بلندى همّت، ملازمت با قناعت است.

مِنْ عِزِّ النَّفْسِ لُزومُ الْقِناعَةِ. «17»

از عزّت نفس التزام به قناعت است.

الْقِناعَةُ سَيْفٌ لَايَنْبُو. «18»

قناعت شمشيرى است كه كند نمى شود.

خِيارُ امَّتِى الْقانِعُ، وَ شِرارُهُمُ الطّامِعُ. «19»

بهترين امّتم قانع و بدترين آنها طمع ورز است.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

امام على بن ابيطالب عليه السلام از خرمايى نوش جان فرمود، سپس آب ميل فرمود، آنگاه به شكمش زد و گفت: آن كس كه شكم او را به آتش ببرد از خدا دور باد.

 

رواياتى ديگر در باب قناعت

روايات زير از رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام در باب قناعت آمده:

الْقَناعَةُ مالٌ لايَنْفَدُ. «20»

قناعت ثروتى است كه پايان ندارد.

الْقِناعَةُ تُغْنى. «21»

قناعت بى نياز كننده است.

طَلَبْتُ الْغِنى فَما وَجَدْتُ إلّا بِالْقِناعَةِ، عَلَيْكُمْ بِالْقِناعَةِ تَسْتَغْنُوا. «22»

بى نيازى خواستم جز در قناعت نيافتم، قناعت كنيد بى نياز شويد.

الْقِناعَةُ غُنْيَةٌ، وَ الاْقْتِصادُ بُلْغَةٌ. «23»

قناعت بى نيازى است و ميانه روى زندگى رساننده (به هدف) است.

الْقانِعُ غَنِىٌّ وَ إنْ جاعَ وَ عَرِىَ. «24»

قانع بى نياز است گرچه گرسنه و برهنه باشد.

الْقَناعَةُ رَأْسُ الْغِنى. «25»

قناعت ريشه ثروت است.

لا كَنْزَ أغْنى مِنَ الْقَناعَةِ. «26»

گنج و ثروتى بى نياز كننده تر از قناعت نيست.

مَنْ قَنِعَ بِما رَزقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أغْنَى النّاسِ. «27»

آن كس كه به روزى پاك و حلال خدا قناعت كند، از بى نيازترين مردم است.

أوْحَى اللَّهُ تَعالى إلى داوُدَ عليه السلام: وَضَعْتُ الْغِنى فِى الْقَناعَةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فى كَثْرَةِ الْمالِ فَلا يَجِدُونَهُ. «28»

خداوند بزرگ به داود وحى كرد: ثروت را در قناعت گذاشته ام، مردم در زيادى مال مى جويند ولى نمى يابند.

انْزِلْ ساحَةَ الْقَناعَةِ بِاتِّقاءِ الْحِرْصِ، وَ ادْفَعْ عَظيمَ الْحِرْصِ بِإيثارِ الْقَناعَةِ. «29»

با نگهدارى خود از حرص در عرصه گاه قناعت قرار گير و حرصِ بزرگ را، با به ميدان آوردن همه وجودت در مرحله قناعت دفع كن.

لَنْ تُوجَدِ الْقَناعَةُ حَتَّى يُفْقَدَ الْحِرْصُ. «30»

بدون از بين رفتن حرص، هرگز به قناعت دسترسى نيست.

يَنْبَغى لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ أنْ يَلْزَمَ الْقَناعَةَ وَ الْعِفَّةَ. «31»

سزاوار است انسان خودشناس ملازم قناعت و پاكى شكم و شهوت باشد.

ثَمَرَةُ الْقَناعَةِ الْعِزُّ. «32»

ميوه قناعت عزّت و آبرو است.

وَ اقْنَعْ بِما اوتيتَهُ يَخِفَّ عَلَيْكَ الْحِسابُ. «33»

و به آنچه داده شدى قناعت ورز، تا حساب قيامت بر تو سبك و آسان گردد.

مَنْ رَضِىَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسيرِ مِنَ الْمَعاشِ رَضِىَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْيَسيرِ مِنَ الْعَمَلِ. «34»

هر كس به داده اندك حق در امر معاش خشنود باشد، خدا به عمل اندك او رضايت خواهد داد.

أنْعَمُ النّاسِ عَيْشاً مَنْ مَنَحَهُ اللَّهُ سُبْحانَهُ الْقَناعَةَ، وَ أصْلَحَ لَهُ زَوْجَهُ. «35»

در بهترين ناز و نعمت در زندگى آن كسى قرار دارد كه خداوندِ پاك قناعت روزيش فرموده و زوجه و همسرش را صالح و شايسته قرار داده است.

الْقَناعَةُ أهْنَأُ عَيْشٍ. «36»

قناعت خوشگوارترين زندگى است.

مشو به ملك سليمان و مال قارون شاد

 

كه ملك و مال بود در ره حقيقت باد

كنند خلق جهانت چو سوسن آزادى

 

اگر چو سرو سهى گردى از جهان آزاد

كجا به دست تو افتد ممالك جمشيد

 

بدين صفت كه نگينت به دست ديو افتاد

از اين سراچه خاكى درِ طمع در بند

 

چرا كه هيچ كس از وى نديده است گشاد

     

جهان سِفله اگر با كسى وفا كردى

 

ز كيقباد كجا منتقل شدى به قباد

كسى كه آمد و بنهاد رسم سردارى

 

به عاقبت نشنيدى كه رفت و سر بنهاد

اگر عمارت شدّاد شد بهشت برين

 

ببين كه بر چه طريقش بهشت و شد شدّاد

به پيره زال جهان دل مده كه در همه عمر

 

نبوده است دمى پور زال از او دلشاد

مگو حكايت شيرين كه خسرو از غم او

 

هلاك گشت به تلخىّ و جان شيرين داد

غلام همّت آنم كه بهر راحت خلق

 

نهد چو بانىِ اين بقعه گوشه اى بنياد

     

(خواجوى كرمانى)

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- قصص (28): 83.

(2)- نور (24): 36- 38.

(3)- تفسير نمونه: 14/ 483، در ذيل تفسير آيه 37 سوره نور.

(4)- نحل (16): 97.

(5)- مجمع البيان فى تفسير القرآن: 6/ 198، ذيل آيه 97 سوره نحل؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 11/ 198.

(6)- نهج البلاغه: حكمت 229.

(7)- نهج البلاغه: حكمت 44؛ وسائل الشيعة: 3/ 254، باب 75، حديث 3558.

(8)- نهج البلاغه: خطبه 234؛ بحار الأنوار: 14/ 469، باب 31، حديث 37.

(9)- بحار الأنوار: 75/ 8، تتمه باب 15، حديث 64.

(10)- بحار الأنوار: 74/ 232، باب 8؛ تحف العقول: 83.

(11)- مستدرك الوسائل: 12/ 62، باب 64؛ غرر الحكم: 391، حديث 8981.

(12)- بحار الأنوار: 74/ 424، باب 15، ذيل حديث 40؛ الارشاد، شيخ مفيد: 1/ 304.

(13)- نهج البلاغه: حكمت 229؛ بحار الأنوار: 68/ 345، باب 86، ذيل حديث 2.

(14)- غرر الحكم: 376، حديث 8483.

(15)- مستدرك الوسائل: 15/ 233، باب 10، ذيل حديث 18095؛ غرر الحكم: 318، حديث 7347.

(16)- غرر الحكم: 391، حديث 8999.

(17)- غرر الحكم: 392، حديث 9026.

(18)- بحار الأنوار: 68/ 96، باب 62، ذيل حديث 61؛ غرر الحكم: 391، حديث 8978.

(19)- كنز العمال: 3/ 391، حديث 7095؛ الجامع الصغير: 1/ 614، حديث 3972.

(20)- نهج البلاغه: حكمت 475؛ وسائل الشيعة: 15/ 278، باب 31، حديث 20508.

(21)- غرر الحكم: 392، حديث 9029.

(22)- مستدرك الوسائل: 11/ 192، باب 6، حديث 12718؛ بحار الأنوار: 66/ 399، باب 38، حديث 91.

(23)- بحار الأنوار: 75/ 10، تتمة باب 15، حديث 67.

(24)- مستدرك الوسائل: 15/ 228، باب 9، حديث 18080؛ غرر الحكم: 392، حديث 9035.

(25)- غرر الحكم: 392، حديث 9030.

(26)- نهج البلاغه: حكمت 371؛ بحار الأنوار: 66/ 411، باب 38، حديث 128.

(27)- مجموعة ورّام: 2/ 195؛ الكافى: 2/ 139، حديث 9.

(28)- بحار الأنوار: 75/ 453، باب 33، حديث 21؛ عدّة الدّاعى: 179.

(29)- بحار الأنوار: 75/ 163، باب 22، حديث 1؛ تحف العقول: 284.

(30)- غرر الحكم: 393، حديث 9082.

(31)- غرر الحكم: 391، حديث 9006.

(32)- غرر الحكم: 392، حديث 9015.

(33)- بحار الأنوار: 74/ 189، باب 7، ذيل حديث 10، شماره 37؛ أعلام الدّين: 344، حديث 37.

 

(34)- الكافى: 2/ 138، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 21/ 530، باب 15، حديث 27772.

 

(35)- غرر الحكم: 393، حديث 9076.

 

(36)- غرر الحكم: 393، حديث 9073.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

سرگذشت نگارش احادیث نبوی
تفاخر ممنوع!
آداب افطار کردن در ماه رمضان
رعایت حقوق همسایه از نظر قرآن
دفاع از امام سجاد (ع ) در مجلس ابن زياد
قیام امام حسین علیه السلام از دیدگاه طبری
بررسی ضرورت عزاداری
به یاد آخرین نماز حسین، در اولین وقت ظهر عاشورا
احمد بن محمد الهاشمى‏
تأثیر علم و سواد در آخرت

بیشترین بازدید این مجموعه

وفات حضرت سکینه (س)
علل تنهایی سیدالشهدا حضرت امام حسین علیه السلام
نوروز از نگاه شريعت
شماتت دشمنان‏
سبک زندگی امام علی(ع) در کلام استاد انصاریان
 خطر مفسدِ مصلح‌نما
خلق عظیم نبوی
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^