يكى از دانشمندان ايران در مقاله اش نوشته بود : من از طرف دولت براى كار سياسى به مسكو رفتم . بعد به چند شهر ديگر مانند استالين گراد و لنين گراد رفتم . از جمله تماشايى ترين جاهاى لنين گراد كتابخانه آن بود كه پانزده ميليون كتاب داشت . رئيس كتابخانه به ما احترام كرد و همه كتابخانه را به ما نشان داد . در بين كتابها جايى را به ما نشان داد كه اصلاً كتاب نبود . ميز پرقيمتى بود كه بشقابى طلايى روى آن گردان بود . آرام آرام مى گشت و كتابى نيز روى اين بشقاب بود .
من فكر كردم اين كتاب »مانيفيست« لنين است كه شوروى و دولت سوسياليستى را به وجود آورد . گفتم : اين كتاب چيست ؟ گفت : اين مهمترين كتاب در اين پانزده ميليون كتاب است . كليد را زد و آن بشقاب ايستاد . گفت : بردار ببين چيست ؟ ديدم »نهج البلاغه« است .
اما چرا هيچ چيز به نام ايشان نيست ؟ چون او على عليه السلام است . در اروپا كسى كه خوب مى نويسد ، مى تواند آن نوشته خود را خوب بخواند ، چند ماه يكبار براى او سر و دست مى شكنند و به او جايزه و خانه مى دهند ، خدمتكار مى گذارند ، مى گويند : شما اين هنر را ادامه بده ، چرا كه خيلى مهم است كه كسى از روى نوشته بخواند و به لكنت نيافتد ، اما سال ها روحانيون شيعه بدون نگاه كردن به نوشته ، پخته ترين مطالب را در ساعت ها بيان مى كنند ، كسى در داخل و خارج به آنان نمى گويد : حال شما چطور است ؟ چرا ؟ چون مجرم است . جرم او دين ، علم اسلامى و خدمت است : »تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس« .
منبع : پایگاه عرفان