ما كسانى را به ياد داريم كه تاجر و كاسب بودند ، وضع مالى آنها خوب بود ، وقتى صبح از خانه بيرون مى رفتند ، طبق قرارى كه با پروردگار عالم داشتند ، هر كدام تا از كار مردم گره باز نمى كردند ، به خانه نمى آمدند . اگر روزى نمى توانستند كار خير كنند ، به مغازه همكاران رفته ، مى گفتند : شما افراد مشكل دار سراغ نداريد ؟ مريضى ، گرفتارى ؟ من به شما پول بدهم تا مشكل او را حل كنيد . يا آدرس بدهى من خودم بروم .
روزى از منبر پايين آمدم . كسى پاكت بزرگى پر از اسكناس هاى درشت آورد . گفتم : اين پاكت براى چيست ؟ خمس ، سهم امام ، زكات يا صدقه است ؟ گفت : نه ، كسى اين پول را فرستاده كه من به شما بدهم و بگويم : با آن هر كارى مى خواهى بكن و مصرّ بوده است كه از من اسمى نبر .
منبع : پایگاه عرفان