مى گويند: گروهى براى مقصدى بار سفر بستند، راه را گم كردند؛ به محلّ بنده اى از بندگان حق رسيدند كه از ديوان و غولان آدم نما فرار كرده و به كنجى به عبادت و تصفيه باطن مشغول بود. فرياد زدند اى بنده حق! ما راه را گم كرده ايم، چنانچه مى دانى بنمايان!
با سر به سوى آسمان اشاره كرد، مردم قصدش را درك نكردند. گفتند: ما راه را از تو مى پرسيم آيا جواب ما را مى دهى يا نه؟ گفت: بپرسيد اما زياده روى در سخن نداشته باشيد، روز رفته برنمى گردد و عمر گذشته بدست نمى آيد، طالب حق بايد سرعت در بدست آوردن داشته باشد.
قوم از سخن او تعجّب كردند، گفتند: اى بنده حق! خلايق بر چه مبنايى نزد پروردگار محشور مى شوند؟ گفت: بر نيّاتشان، گفتند: ما را وصيّت كن. گفت: به اندازه سفرتان توشه برداريد كه بهترين توشه، آن است كه انسان را به خواسته اش برساند. آن گاه راه را به آنان نشان داد و به محل عبادت خود برگشت .
منبع : پایگاه عرفان