روز بيستم ماه مبارك رمضان كه كسى را براى عيادت اميرالمؤمنين عليه السلام راه نمى دادند و نبايد راه مى دادند، چون كه اميرالمؤمنين عليه السلام با ضربتى كه خورده بودند، مشكل داشتند و توان اين كه عيادت كنندگان را بپذيرند نداشتند. در را بسته بودند و هر كس مى آمد، عذرخواهى مى كردند و قبول نمى كردند.
اميرالمؤمنين عليه السلام چشم خويش را باز كرد و به امام مجتبى عليه السلام فرمود: حسن جان! كسى را به دنبال حجر بن عدى بفرست، تا نزد ما بيايد. من مى خواهم او را ببينم.
ببينيد بين اميرالمؤمنين و حجر بن عدى چه ارتباط قويى بوده است كه مى فرمايد: در را ببنديد، كسى را راه ندهيد، حال ندارم، ولى به دنبال حجر بن عدى بفرستيد كه من او را ببينم.
حجر بن عدى مى آيد. وقتى از درب اتاق وارد مى شود و چشمش به چهره اميرالمؤمنين عليه السلام مى افتد، مانند مادر داغديده سر خود را روى بستر و سينه اميرالمؤمنين عليه السلام مى گذارد و گريه مى كند.
امام عليه السلام مطالبى را با او در ميان گذاشتند كه آنها مفصل است. اما عمده اين است كه:
ما طلبه ها در ادبيات عرب بابى را مى خوانيم تحت عنوان «باب الاضافة» كه در اين باب، اگر اسم نكره را «الف و لام» دار كنيد، معرفه مى شود. اين راهى براى معرفه كردن نكره است. يا اسم نكره اى را به معرفه اى اضافه مى كنيم تا معرفه شود، اما هيچ وقت دو معرفه را به يكديگر اضافه نمى كنيم.
ولى اميرالمؤمنين عليه السلام اين كار را كردند؛ فرمودند: «حجرُ الخَيرِ» حجر اسم علَم و معرفه بوده است، «الخير» نيز كلمه «الف و لام» دار و معرفه بود، امام اين معرفه را به آن معرفه اضافه كردند. معنى آن اين مى شود: اى حجرى كه تبديل به خير شده اى. يعنى ديگر دو نفر و دو حقيقت در كار نيست كه بگويم حجر و خير.
امام فرمود: اى خود خير. اين چنين شخصى، چه شرّى مى تواند داشته باشد؟
جايى براى شرّ نگذاشته است.
منبع : پایگاه عرفان