بديل نعمت هدايت به ضلالت
مهديه تهـران دهه دوم صفر 1365
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
تبديل نعمت هدايت به ضلالت
ابتدا متن چهار آيه از سوره مباركه آل عمران را اشاره مى كنم:
« كَيْفَ يَهْدِى اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيَمَـنِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَآءَهُمُ الْبَيِّنَـتُ »[1]
چگونه من دستگيرى كنم از آن متدين هايى كه بعد از مدتى زندگى در فضاى ايمان، به تمام مسائل پشت كردند و رابطه شان را با دين، مظاهر، آثار، اخلاق و با اعمال دينى بريدند. اين ها سنگين ترين ظلم را نسبت به خودشان و اطرافيانشان مرتكب شده اند.
البته اين كه مى گوييم به خودشان و اطرافيانشان ستم كردند. اين را از يك آيه ديگر برداشت مى كنيم:
« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ »[2]
پروردگار عالم مى فرمايد: يك مرتبه در برخورد به شهوات، به پول و مقام، به رفيق، تمام اين نعمت هاى من را تبديل به كفر كردند:
و به همه اطرافيان خودشان هم ضربه زدند، يعنى آنها را دنبال خودشان كشيدند.[3]
زياد اتفاق افتاده است كه پدر خانواده بى دين شده، زن و بچه اش هم دنبال او بى دين شده اند. برادر ديندار بى دين شده، برادران و خواهرهاى با ايمان خودش را بى دين كرده، يا رفيق متدين با ايمان را هم دنبال خودش برده است.
ما خيلى لازم نيست كه مواظب افراد عالى باشيم. افراد عالى پاى ايمانشان ثابت است. در سوره ابراهيم مى فرمايد:
« يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ »[4]
احتياج ندارد كسى مواظب ايمان اولياى خدا باشد. آنها خودشان مواظب همه هستند. شخصيت هايى مثل سلمان، ابوذر و مقداد، آنها سالك حق هستند و آن قدر در ايمان ثابت هستند كه اگر گرفتار دشمن شده، قطعه قطعه هم بشوند، دست از خدا برنمى دارند.
لزوم مراقبت از افراد ضعيف النفس
آن كسى كه واجب است مواظبش باشند، افراد ضعيف النفس هستند كه در سوره نساء مى فرمايد:
« وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَـتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَ نِ »[5]
مردان، زنان و بچه هايى هستند كه ظرفيتشان كم است و عقلشان در چشمشان است؛ مى بينند شما متدين هستيد، آنها هم سفت و سخت متدين مى شوند و مى مانند. مى بينند شما بى دين مى شويد، آنها هم پشت سر شما بى دين مى شوند.
آنها را بايد مواظبت كرد. اكثرا زن ها و بچه ها نسبت به شوهرها و پدرها جزء همان مستضعفانى هستند كه قرآن مجيد مى گويد. يعنى مستضعف نفسى و فكرى هستند، هر چند ممكن است پول و خانه و زندگى سنگينى هم داشته باشند.
منظور از آيه شريفه كم ظرفيتى فكرى و عقلى و نفسى زنان و بچه هاست.
عدم قابليت هدايت، در كفر بعد از ايمان
« كَيْفَ يَهْدِى اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيَمَـنِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَآءَهُمُ الْبَيِّنَـتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِينَ »[6]
چگونه دستگيرى كنم و به دل آن كسى كه نور هدايت و ايمان تابانده بودم، نور بتابانم؟ چون مى گويد: نورانى بوده، آدم درست و خوبى بوده، ولى حالا به يك طوفان ـ عقيدتى ـ برخورد كرده و همه را رها كرده است؛ از اخلاق الهى و از عمل صالح دست برداشته و از راه خدا منحرف شده است.[7]
« وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَآءَهُمُ الْبَيِّنَـتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِينَ »
عين آفتاب هم برايش روشن بوده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله حق است.
شهادت يعنى چه؟ ما در دادگاه هاى اسلامى شهادت بر شهادت را قبول نداريم. اگر يك پرونده اى را قاضى باز بكند، به صاحب پرونده بگويد: برو شاهد بياور! برود و يك شاهد بياورد، قاضى به او بگويد: شما خودت ديدى؟ بگويد: نه، يك نفر كه مطمئن است ديده و به من گفته است. اين شهادت قبول نيست، چون شهادت بر شهادت باطل است.
خود آن كسى كه با چشم ديده است بايد بيايد و بگويد، يعنى برايش كاملاً معلوم شده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله حق است. آيات روشن قرآن برايش آمده، اين ها مردم ستمگرى هستند، ظلم سنگينى به خودشان كردند كه مؤمن بودند، اما بى دين شدند. حزب اللهى بودند، اما حزب الشيطان و شهوتى شدند. آخر آيه مى گويد: ظالم.
بعد هم در جاى ديگر قرآن مى گويد:
« وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّــلِمِينَ »[8]
اصلاً من مردم ظالم و ستمگر را دوست ندارم.
ما خيال نكنيم كه وقتى قرآن مجيد مى گويد ظالم، يعنى فرعون و قارون و نمرود و يزيد. مفهوم ظلم خيلى گسترده است.
ظالم از ديدگاه آيات و روايات
من يك مطلبى را از امام صادق عليه السلام برايتان بگويم كه بحثش در علم اصول خيلى گسترده است. ريشه بحث هم در يك قطعه از آيه سوره بقره است؛
« لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّــلِمِينَ »[9]
كلمه ظالم از نظر ادبيات عرب، جزء كلمات مشتق است. بعضى كلمات هم جامد هستند. كلمه مشتق كلمه اى است كه اسم و فعل زيادى از آن گرفته مى شود. ظلم مشتق است، يعنى شاخ و برگ زيادى پيدا مى كند. ظلم يك كلمه است و مى تواند تبديل به كلمات «ظالم، ظلمت، ظالمون، ظلم، يظلم» بشود. اين را مشتق مى گويند. جامد به كلمه اى مى گويند كه هيچ چيزى از آن نمى توان گرفت.
امام صادق عليه السلام در اين آيه بر باطل بودن حكومت هاى بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله، مگر حكومت امام معصوم يا نايب امام معصوم استدلال دارند.[10]
معناى ظلم با توجه به انتصاب ابراهيم عليه السلام به امامت
زمانى كه حضرت ابراهيم عليه السلام با پروردگار راجع به حكومت حرف مى زد، خداوند به او گفت: من تو را در بين تمام مردم تا روز قيامت، حاكم و امام قرار دادم. ابراهيم گفت: خدايا! اين حكومتى كه به من عنايت كردى، به بچه هاى من هم عنايت مى كنى؟ خطاب رسيد: اين حكومت كه امانت من است، براى ظالم نيست، فقط براى معصوم عادل است. آن وقت امام صادق عليه السلامظالم را معنا مى كند كيست؟ قرآن را بايد ائمه عليهم السلام معنى كنند.
ظالم به اعتبار گذشته و آينده
يك كسى تا مكلف مى شود، يعنى سر ساعتى كه وارد دار تكليف مى شود كه واجب خدا بر او واجب و حرام خدا بر او حرام مى شود، اول قدم گذاشتن به تكليف، اگر يك دروغ بگويد يا غيبت كند، يا نگاه به نامحرم بكند، هر چند بعدهم پشيمان بشود و ديگر تا آخر عمر دست به هيچ گناهى نزند، و همان يك گناه باشد، طبق اين آيه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اين آدم ظالم است. الان ظالم نيست، ولى به اعتبار همان يك گناه سال هاى پيش، مى شود به او ظالم گفت.
يك كسى از اول تكليف گناه نكرده و قصد گناه هم ندارد، فقط قصد دارد يك دقيقه مانده به مردنش يك فحش بدهد، بعد بميرد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: به اعتبار آينده كه مى خواهد گناهى بكند، الان مى شود به او به اعتبار آينده ظالم گفت.
جزاى ضلالت بعد از هدايت
اول آيه مى گويد: ديندارِ بى دين شده، حزب اللهىِ حزب شيطان شده، آدم خوبِ بد شده، متصلِ بريده، من چگونه رحمتم را شامل تو كنم؟ تو خيلى بد كردى! تو مى دانستى پيغمبر صلى الله عليه و آله حق است، تو آيات بينات مرا مى دانستى، پس
« وَاللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِينَ »
اين ها اگر در بى دينى خود بمانند تا بميرند، آخر ممكن است آدم مؤمنى كه بى دين شده، يك مقدار جاده بى دينى را برود و بعد خيلى به او سنگين بيايد، محكم بر سر خودش بزند و بگويد: عجب غلطى كردم، و برگردد، آنهايى هم كه به موازات او چپ كرده بودند، آنها را هم برگرداند، اين را در چهارمين آيه اى كه دنباله همين آيات است مى گويد، اما فعلاً صحبت بر سر آن كسى است كه مؤمن بوده و الان بى دين شده است.
« أُوْلَئِكَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْـمَلَئِكَة وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ »[11]
مرد مؤمن و زن متدينه اى كه بى دين شده اند، با حجاب بود، شهوتش گل كرد و بى حجاب شد و بعد بى نماز هم شد و ماه رمضان هم روزه مى خورد، با شوهرش هم مخالف است كه نماز براى چه مى خوانى؟
يا مرد متدين و اهل نمازى بوده، اما الان نماز واجبش را هم نمى خواند، روزه مى خورد و هيچ چيزى را قبول ندارد، اين قدر هم متكبر شده است كه مى گويد: اين جاده اى كه رفتيم، همه اش اشتباه بوده است.
اشتباه بوده يعنى چه؟ يعنى خدا، انبيا و قرآن هم كلاً دروغ است. اين معنى ظلم است، از اين بالاتر؟ چطور مى شود ابراهيم و اسماعيل و اميرالمؤمنين عليهم السلام دروغ بگويند؟ پس راستگو كيست؟
« خَــلِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لاَ هُمْ يُنظَرُونَ »[12]
اين آدم بى دين اگر بميرد، در آثار آن لعنت خدا و ملائكه و ناس جهنم هميشگى است. در جهنم، در روز قيامت، من و انبيا و امامان و هاديان راه حق، يك نظر رحمت به او نخواهيم داشت. همان طورى كه او قهر كرده، آنها هم با او قهر هستند.
او مى گفت: من ديگر كارى به خدا و انبيا و ائمه عليهم السلام ندارم. آنها هم كارى به كارش ندارند. فقط چون خدا آقايى بى نهايت در بى نهايت دارد، مؤمنى را كه بى دين شده، آب و نانش را قطع نمى كند. همين.
با اين كه او با خدا قهر است، خدا هم با او قهر است، اما آب و نانش را قطع نمى كند. چون ممكن است كسى بى دين شود، ما خيال كنيم كه الان خدا رشته عمرش را قطع مى كند، نه، ممكن است چهل سال ديندارِ درجه يك بوده است، اما حالا بى دين بشود و بعد هم بميرد. اين براى پروردگار مهم نيست، او ما را نخواست، ما هم در قيامت او را نمى خواهيم. با ما قطع رابطه كرد، ما هم قطع رابطه كرديم.
پی نوشت ها:
[1] ـ آل عمران 3 : 86؛ «چگونه خدا گروهى را هدايت كند كه بعد از آنكه ايمان آوردند ، و به
حقّانيّت رسول اسلام شهادت دادند ، و دلايل روشن و آشكار براى آنان آمد.»
[2] ـ ابراهيم 14 : 28؛ «آيا كسانى را كه [ شكر ] نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند ، نديدى ؟»
[3] ـ درباره اين آيه از امام باقر عليه السلام الكافى: 8/103، حديث 77؛ « عَنِ الْحَارِثِ النَّصْرِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ كُفْراً قَالَ مَا تَقُولُونَ فِي ذَلِكَ قُلْتُ نَقُولُ هُمُ الْأَفْجَرَانِ مِنْ قُرَيْشٍ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْمُغِيرَةِ قَالَ ثُمَّ قَالَ هِيَ وَ اللَّهِ قُرَيْشٌ قَاطِبَةً إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَاطَبَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله فَقَالَ إِنِّي فَضَّلْتُ قُرَيْشاً عَلَى الْعَرَبِ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْهِمْ نِعْمَتِي وَ بَعَثْتُ إِلَيْهِمْ رَسُولِي فَبَدَّلُوا نِعْمَتِي كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.»
[4] ـ ابراهيم 14 : 27؛ «خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ايمانشان ثابت قدم و پابرجا مى دارد.»
[5] ـ نساء 4 : 75؛ «شما را چه شده كه در راه خدا و [ رهايى ] مردان و زنان و كودكان مستضعف[ ى كه ستمكاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند ] نمى جنگيد ؟»
[6] ـ آل عمران 3 : 86؛ «چگونه خدا گروهى را هدايت كند كه بعد از آنكه ايمان آوردند ، و به حقّانيّت رسول اسلام شهادت دادند ، و دلايل روشن و آشكار براى آنان آمد ، كافر شدند ؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى كند .»
[7] ـ در توضيح اين آيه در تفسير نمونه علت عدم هدايت كيفر ارتداد را اين طور بيان مى كند:
تفسير نمونه: 2/648؛ «در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيين مقبول الهى است در اين آيات سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن برگشته اند كه در اصطلاح «مرتد» ناميده مى شوند.
مى فرمايد: «چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول، و آمدن نشانه هاى روشن براى آنها كافر شدند و خدا جمعيت ستمكاران را هدايت نمى كند؟» « كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ »
چرا خداوند آنها را هدايت نمى كند؟ دليل آن روشن است آنها پيامبر را با نشانه هاى روشن شناخته اند و به رسالت او گواهى داده اند بنا بر اين در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مى كند لايق هدايت الهى نيست او زمينه هاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است.»
[8] ـ آل عمران 3 : 57؛ «و خدا ستمكاران را [ كه به دين كافر شدند ، يا از دين فقط به اسم آن قناعت كردند ] دوست ندارد .»
[9] ـ بقره 2 : 124؛ «پيمان من [ كه امامت و پيشوايى است ] به ستمكاران نمى رسد .»
[10] ـ الكافى: 1/174، حديث 1؛ «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمُرْسَلُونَ عَلَى أَرْبَعِ طَبَقَاتٍ فَنَبِيٌّ مُنَبَّأٌ فِي نَفْسِهِ لاَ يَعْدُو غَيْرَهَا وَ نَبِيٌّ يَرَى فِي النَّوْمِ وَ يَسْمَعُ الصَّوت وَ لاَ يُعَايِنُهُ فِي الْيَقَظَةِ وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلَى أَحَدٍ وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مِثْلُ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ عَلَى لُوطٍ عليه السلام وَ نَبِيٌّ يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ قَدْ أُرْسِلَ إِلَى طَائِفَةٍ قَلُّوا أَوْ كَثُرُوا كَيُونُسَ قَالَ اللَّهُ لِيُونُسَ وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ قَالَ يَزِيدُونَ ثَلاَثِينَ أَلْفاً وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ وَ الَّذِي يَرَى فِي نَوْمِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يُعَايِنُ فِي الْيَقَظَةِ وَ هُوَ إِمَامٌ مِثْلُ أُولِي الْعَزْمِ وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ عليه السلام نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَقَالَ اللَّهُ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لاَ يَكُونُ إِمَاماً.»
الكافى: 1/175، حديث 2؛ «عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلاً قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ قَالَ لاَ يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ.»
الخصال: 1/310؛ بحار الأنوار: 25/200، حديث 10؛ «قَوْلُهُ عز و جل لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ عَنَى بِهِ أَنَّ الاْءِمَامَةَ لاَ تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ إِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ الظُّلْمُ وَضْعُ الشَّيْءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ وَ أَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْكُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ وَ كَذَلِكَ لاَ تَصْلُحُ الاْءِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَكَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَ كَذَلِكَ لاَ يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدُّ فَإِذاً لاَ يَكُونُ الاْءِمَامُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لاَ تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلاَّ بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله لِأَنَّ الْعِصْمَةَ لَيْسَتْ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَتُرَى كَالسَّوَادِ وَ الْبَيَاضِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ وَ هِيَ مَغِيبَةٌ لاَ تُعْرَفُ إِلاَّ بِتَعْرِيفِ عَلاَّمِ الْغُيُوبِ عز و جل.»
[11] ـ آل عمران 3 : 87؛ «اينان كيفرشان اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آناناست .»
[12] ـ بقره 2 : 162؛ «در آن لعنت جاودانه اند ، نه عذاب از آنان سبك شود و نه مهلتشان دهند [ تا عذر خواهى كنند ] .»
ادامه دارد . . .
منبع : پایگاه عرفان