جوانى در گرماى سخت مدينه به جاى پيراهن، پوست گوسفند دبّاغى نشده را پوشيده بود. پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله با مردم نشسته بودند. اين جوان عبور مى كرد. حضرت فرمودند: اى اصحاب من ! آيا اين جوان اهل مكه است؟ آيا درآمدش در حدّى نبوده كه بتواند پيراهنى بخرد؟ من او را ديده بودم كه در خانواده اى
زندگى مى كرد كه پدر و مادرش تنها همين پسر را داشتند، بهترين لباس را به او مى پوشاندند و بهترين غذا را به او مى خوراندند.
هجده ساله و از خانواده ثروتمند بود. در مكه با من ديدار كرد، سخن خدا را شنيد و قبول كرد و اكنون به خاطر ايمان به خدا و من، با اين وضع مى سازد.
بعد اين جمله را در پايان گفتارشان فرمودند:
« هذا عبد نوّر الله قلبه بالايمان »
اين مردى است كه پروردگار عالم دلش را با ايمان، نورانى كرده است.
دلِ نورانى، عاملى است كه چشم ببيند آن چه را كه توده مردم نمى بيند و گوش بشنود، آن چه را كه توده مردم نمى شنوند. پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
« المؤمن فانه ينظر بنور الله »
مؤمن وقتى نگاه مى كند، با كمك نور خدا مى بيند.
مى بيند، اما ساكت است، نه اين كه مورد مشاهده اش را عَلم كند و در دنيا پر كند. كارى به كار مردم ندارد كه باطن آنها چگونه باطنى است، ولى مى بيند. يا صداهايى كه ديگران نمى شنوند، او مى شنود.
منبع : پایگاه عرفان