فارسی
يكشنبه 02 دى 1403 - الاحد 19 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه نهم (1) – (متن کامل + عناوین)

 

سه واقعيت مهم

رحمت خدا در سايه عمل به سه واقعيت

 

يزد، مسجد حضيره محرم 1380

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

اسلام، كه در حقيقت فرهنگ كاملِ وجود مبارك حضرت حق است، و براى تأمين خير دنيا و آخرت مردم، از جانب خدا، به عنوان برترين و بهترين و پرمنفعت ترين نعمت عنايت شده شامل سه بخش است.

مؤمنان واقعى به اسلام، مردان و زنانى هستند كه در حد ظرفيت و قدرت و استطاعت و امكان خودشان، اين سه واقعيت تشكيل دهنده بناى اسلام را، در وجود خودشان تحقق و ظهور داده و آشكار كنند.

اين سه واقعيت وقتى ظهور كند، باعث مى شود رحمت خدا و فيوضات بى نهايت حضرت حق، هم در دنيا و هم در آخرت به انسان برسد، چرا كه بين اين سه واقعيت و ظهور رحمت الهى براى عبد، رابطه اى مانند آهن و آهن ربا است.

اگر اين سه واقعيت هم در مردم ظهور كند، طبيعتا رحمت خدا و فيوضات الهيه را جلب مى كند، البته اين رحمتى كه در قرآن مطرح است، رحمت خاص الهى مى باشد.


رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: رحمتى كه بر اساس اين سه حقيقت به انسان مى رسد، از هر كدامش كه كم داشته باشيم، به همان مقدار از رحمت خدا كم داريم، و معلوم نيست آن رحمت كم براى ما كارى انجام دهد.

اين رحمت و اين فيض بنا نيست مجانى به كسى برسد، حتى به انبيا و ائمه عليهم السلام. اين رحمت خاص و اين فيض الهى مشروط به تحقق اين سه واقعيت است، و نبود اين رحمت هم باعث مى شود كه زندگى در دنيا، لجن، كوير و مثل زمستان بى برگ و بار، و در نهايت به تعبير پروردگار، آخر كار زندگى تبديل به سراب بشود، يعنى چيزى از آن باقى نماند.

عمرى را انسان رنج ببرد، فعاليت كند، ولى وقت مرگ، هيچ حركت و جنب و جوش و فعاليتى را براى او به حساب نياورند، بگويند: مجموع هفتاد سال عمرت پوچ بود، دستت را به كجا مى خواهى دراز كنى؟ تو ماندى و يك اسكلت استخوانى كه بايد از دنيا به طرف آخرت عبور كنى.

 

انسان دور از حق، هيزم نسوز جهنم

در سوره جن مى فرمايد: اين اسكلت استخوانى

 

« فَكَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبًا »[1]

 

هيزم جهنم است، هيزم نسوز هم هست.[2]

 

« لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَ لاَ يَحْيَى »[3]

 

اگر كسى باور نكند كه اين اسكلت تبديل به هيزم نسوز مى شود، بايد كوره ها را ببيند، خاك نسوز، آجر نسوز، طناب نسوز، نخ نسوز، آتشى كه شش هزار درجه در كوره ذوب آهن و مس است، خود كوره را نمى سوزاند. با آن حرارت شديد و هجوم قوى.

استخوانهاى انسانِ پوچ و پوك شده هم هيزم جهنم است، ولى هيزم نسوز، با اين كه آتش جهنم قدرت شديدى دارد.

در دعاى كميل اميرالمؤمنين با اشك چشم گفت:

 

« هذا ما لا تقوم له السموات و الارض »[4]

 

اين آتشى است كه آسمان ها و زمين در مقابل او مقاومت ندارند، نابود مى شوند. ولى اين استخوانهاى پوچ و توخالى، هيزم نسوز جهنم است. او بايد فرمان بدهد كه بسوز و خاكستر شو، اما فرمان صادر نمى كند.

در قرآن هم نمونه مى آورد؛ ابراهيم عليه السلام را در آتش دنيا انداختند، من به آتش گفتم:

 

« كُونِى بَرْدًا وَسَلَـمًا عَلَى إِبْرَ هِيمَ »[5]

براى ابراهيم، خنك شو و امنيت ايجاد كن. نمى خواهم ابراهيم را بسوزانى.

تو كارت سوزاندن است، اما اين را نسوزان. در قيامت هم به كل استخوانهاى اهل جهنم مى گويند: بسوزيد، ولى نابود نشويد. قرآن مجيد مى گويد: كسى كه رحمت خدا را در دنيا بدرقه خود ندارند، فعاليتها و كوشش ها و عرق ريختن ها و سر بالا و سرازير دويدنها، زحمت هايش براى خودش و زن و بچه و ديگران، باطل شدنى است. ولى اين سه حقيقت باعث مى شود كه رحمت خاص و فيوضات حق را جلب كند و به عمل ارزش فوق العاده بدهد.

 

آيت الله قاضى،[6] مرد حقيقت

علامه طباطبايى[7] ـ صاحب تفسير الميزان ـ مى فرمايد: دوازده سيزده ساله بودم كه براى درس خواندن وارد نجف شدم. به اولين استادى كه برخورد كردم، آيت الله سيد على قاضى بود. مرحوم قاضى صاحب نفَس بود.

من چند ماه پيش، به ديدن يكى از علماى قم رفتم كه سن نود را طى مى كند، پنج سال هم پيش ايشان درس خوانده ام، از شاگردان مرحوم كمپانى[8] است، صاحب نفَس ها را ديده بود، به ايشان عرض كردم: شما مرحوم قاضى را ديده ايد؟ گفتند: بله، گفتم: چيزى از مرحوم قاضى پيش شما هست؟ فرمودند: هست. گفتم: حال داريد براى من تعريف كنيد؟ گفتند: با چهار پنج نفر براى عبادت به مسجد كوفه يا سهله رفته بودند، در حال عبادت كردن، صدايى مى آيد، يكى از آنهايى كه سلام نماز را داده بود، ديد يك مار كبرا كه به هر كدام از اين عبادت كنندگان يك دهم نيش را مى زد، خاكسترش مى كرد، داشت طرف اين جمع مى آمد.

مرحوم قاضى هم در حال عبادت بود، سر و صداى افراد حال قاضى را بريد. بلند شد، چشمش به اين مار كبرا افتاد، گفت: «يا حية مت» اى مار بمير، مار هم بى نفس شد، از مسجد بيرون آمديم، يكى از مريدان قاضى شك كرد كه واقعا با اين جمله آرام و ساده، مار مرد!؟ گفت: بروم ببينم و بيايم، به مرحوم قاضى هم چيزى نگفت. با ترس و لرز آمد جلو، يك پا به مار زد، ديد نه، مار خشك شده است. ده بيست قدم كه آمديم، مرحوم قاضى فرمود: يقين كردى كه مرده است؟

ختم يكى از بزرگان نجف آمده بود. به جاى چايى قهوه مى خورد، يك مقدار هم قهوه خوردن را خيلى دوست داشت. در ختم، قهوه آوردند. ايشان گفت: ميل ندارم.

وقتى از ختم بيرون آمديم، يكى به ايشان گفت: شما در اين نوشيدنى ها به قهوه خيلى علاقه داريد، چرا ميل نكرديد؟ روزه بوديد؟ نخير، امروز ميل نداشتيد؟ فرمود: چرا، خيلى هم ميل داشتم، پس چرا ميل نكرديد؟ گفت: نجس بود.

ختم تمام شد، پيش خادم مسجد آمدم و گفتم: قهوه را تو دم كردى؟ گفت: بله، چطور؟ گفت: آقاى قاضى قهوه را نخورد و گفت نجس است، خادم گفت: ما داشتيم در قهوه خانه كار مى كرديم، حلبى دستمان را بريد و يك قطره خون در قورى قهوه افتاد، گفتم: مهم نيست، نمى شود اين همه قهوه را دور بريزيم.

نمى دانى كه در دنيا هميشه افرادى فهميده به عنوان حجت خدا هست، همه جا هم هست، اما خودشان را نشان نمى دهند با اين كه همه چيز دارند.

 

نماز شب، سرعت دهنده سالك

مرحوم شهيد مطهرى[9] مى فرمايد: صد سال آينده طباطبايى شناخته مى شود، الان نه، صد سال ديگر. علامه مى فرمايد: من اولين كسى را كه در نجف ديدم ايشان بود. من هم يك بچه دوازده ساله بودم، به من گفت: پسر جان! آمدى تا در نجف درس بخوانى؟ گفتم: بله، گفت: مى خواهى به جايى برسى؟ گفتم: استاد! بله. فرمود: من يك نصيحت به تو بيشتر ندارم، همين را انجام بده، به جايى مى رسى. گفتم: چه كار كنم؟ فرمود: نماز شب بخوان، ايشان مى فرمود: من همان يك كلمه را گوش دادم و راه افتادم و شدم علامه طباطبايى. يك ساعت مانده به نماز صبح، يازده ركعت نماز شب بخوان، به هر جا بايد برسى مى رسى.[10] عمل مستحب، انسان را تبديل به علامه طباطبايى مى كند.

اگر رحمت خدا، هر سه واقعيت اسلام را از انسان قبول كند، انسان را تا ديدار وجه الله پيش مى برد. و اين همان چيزى است كه در قرآن آمده است.

 

 چشيدن لقاى الهى پاداش سالكان

 

« فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّه »[11]

 

سالك مى تواند تا لقاى پروردگار پيش برود، لقا يعنى چه؟ به خدا نمى دانيم؟ شما هم نمى دانيد، كسى مى تواند بگويد مى دانم كه لقاى پروردگار را چشيده باشد.

لقاى چشيدنى است، آن هم با ذائقه قلب، نه با ديدن چشم. چشم ما قدرت ندارد كه ميكروب را ببيند، آن وقت خدا را ببيند؟ نه، با ديدن چشم، چشم چيست؟ دو تا پيه كه پروردگار اراده كرده است كه ببيند.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: در حدقه چشم شما، يك ذره پيه گذاشته است، من در تعجبم كه اين پيه چطور همه چيز را مى بيند؟ مى فرمايد: من خودم غرق در حيرتم.[12]

اين همه پيه در دنيا هست، ولى اين پيه كه به بدن ما وصل كرده است، مى بيند. اين همه غضروف در دنيا هست كه نمى شنوند، ولى اين غضروف كه در دو طرف سر ما است، مى شنود. اين همه پوست نازك در دنيا هست كه مزه را نمى فهمند. فقط پوست روى زبان است كه همه مزه ها را مى چشد. بعد اميرالمؤمنين  عليه السلام مى فرمايد: من كه در حيرت و تعجبم، ما هنوز غضروف را نفهميدم كه چگونه مى شنود، آن وقت لقاء الله را مى فهميم؟


اما اين رحمت را بايد به سمت خود جلب كرد. همين طورى، صد سال هم بنشينم، كه اين رحمت به جانب من بيايد، يك سانتى متر هم نمى آيد. فيض هم همين طورى نمى آيد.

 

اسلام، برنامه درست زندگى كردن

اين سه حقيقت چيست؟ اين سه حقيقت در آيات قرآن مطرح است؟ از شما پرسيدند اسلام چيست؟[13] اسلام فرهنگ كامل، جامع، تضمين كننده خير دنيا و آخرت است، در هر زمان، مى خواهد بار علم در آن زمان خيلى بالا باشد، مى خواهد نباشد.

 

 

 پی نوشت ها:

 

 


 

[1] ـ جن 72 : 15؛ «ولى منحرفان هيزم دوزخ اند.»

 

[2] ـ بحار الأنوار:13/427، باب 18؛ قصص لقمان و حكمه: 22؛ «يَا بُنَيَّ امْلِكْ نَفْسَكَ عِنْدَ
الْغَضَبِ حَتَّى لاَ تَكُونَ لِجَهَنَّمَ حَطَباً.»

 

[3] ـ اعلى 87 : 13؛ «آن گاه در آنجا نه مى ميرد و نه به خوشى زندگى مى كند .»

 

[4] ـ مصباح المتهجد: 847، دعاى كميل؛ «و هو بلاء تطول مدته و يدوم مقامه و لا يخفف عن
أهله لأنه لا يكون إلا عن غضبك و انتقامك و سخطك و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض.»

 

[5] ـ انبياء 21 : 69؛ «[ پس او را در آتش افكندند ] گفتيم : اى آتش ! برابر ابراهيم سرد
و بى آسيب باش !»

 

[6] ـ شرح حال ايشان در كتاب عرفان در سوره يوسف، جلسه 6 آمده است.

 

[7] ـ شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 1 آمده است.

 

[8] ـ شرح حال ايشان در كتاب عرفان در سوره يوسف، جلسه 21 آمده است.

 

[9] ـ شرح حال ايشان در كتاب عقل كليد گنج سعادت، جلسه 5 آمده است.

 

[10] ـ من لايحضره الفقيه: 1/472، باب ثواب صلاة الليل، حديث 1363؛ «وَ قَالَ الصَّادِقُ  عليه السلام
عَلَيْكُمْ بِصَلاَةِ اللَّيْلِ فَإِنَّهَا سُنَّةُ نَبِيِّكُمْ وَ أَدَبُ الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ وَ مَطْرَدَةُ الدَّاءِ عَنْ أَجْسَادِكُم.»

من لايحضره الفقيه: 1/484، بَابُ صَلاَةِ اللَّيْلِ، حديث 1399؛ «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ  صلى الله عليه و آله وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً فَصَارَتْ صَلاَةُ اللَّيْلِ فَرِيضَةً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله لِقَوْلِ اللَّهِ  عز و جل فَتَهَجَّدْ وَ هِيَ لِغَيْرِهِ سُنَّةٌ وَ نَافِلَة ٌ، وَ قَالَ النَّبِيُّ  صلى الله عليه و آله فِي وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ  عليه السلام يَا عَلِيُّ عَلَيْكَ بِصَلاَةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلاَةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلاَةِ اللَّيْلِ.»

 

[11] ـ كهف 18 : 110؛ «پس كسى كه ديدار [ پاداش و مقام قرب ] پروردگارش را اميد دارد.»

 

[12] ـ نهج البلاغه: حكمت 8؛ «قَالَ  عليه السلام اعْجَبُوا لِهَذَا الاْءِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ
بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم.»

 

[13] ـ بحار الأنوار: 27/82، باب 4، حديث 22؛ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ  عليه السلام قَالَ لَمَّا قَضَى رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله مَنَاسِكَهُ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ لاَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ مُسْلِماً فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الاْءِسْلاَمُ فَقَالَ  عليه السلام الاْءِسْلاَمُ عُرْيَانٌ وَ لِبَاسُهُ التَّقْوَى وَ زِينَتُهُ الْحَيَاءُ وَ مِلاَكُهُ الْوَرَعُ وَ كَمَالُهُ الدِّينُ وَ ثَمَرَتَهُ الْعَمَلُ وَ لِكُلِّ شَيْءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الاْءِسْلاَمِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.»

الكافى: 2/38، باب في أن الإيمان مبثوث لجوارح، حديث 4؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الاْءِسْلاَمُ فَقَالَ دِينُ اللَّهِ اسْمُهُ الاْءِسْلاَمُ وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَكُونُوا حَيْثُ كُنْتُمْ وَ بَعْدَ أَنْ تَكُونُوا فَمَنْ أَقَرَّ بِدِينِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ  عز و جل بِهِ فَهُوَ مُؤمِن.»

 

ادامه دارد . . .

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

كَرم خدا در حسابرسى
دلبستگى به دنيا، مانع از توبه
معلم قرآن در قيامت
برابرى جريمه گناه با گناه‏
نامعلوم بودن زمان و مكان مرگ‏
روايتى پر‌قيمت از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و ...
تفاوت نعمات دنيايى و بهشتى
ترازوى مفرد و جمع در قرآن
عجله مذموم و ممدوح
حَكَم از دو طرف براى جلوگيرى از طلاق

بیشترین بازدید این مجموعه

معرفت در اسلام - جلسه پانزدهم
بازگشت اهل بیت(ع) به حرم رسول الله، مدینة ...
عزم بر توبه به درگاه غفار
انسان «عزيز الوجود» عالم خلقت‏
منطق زينب كبرى عليها السلام‏
توجه به حسابرسى دقيق قيامت
اسلام آوردن زكريا بن ابراهيم و خدمت او به پدر و ...
5 ـ سلب نعمت بر اثر گناه
رحمت امام زمان عليه‏السلام بر شيعيان
عالم صلب پدر

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^