كـرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1385
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
فطرت توحيدي انسان
در رابطه با «لااله الا الله» که شعار همه انبياي خدا بود و بيان توحيد و شرح نکات بسيار مهمي که در سه روايت گذشته بود، به اين نتيجه رسيديم که توحيد در فرهنگ اسلام که فرهنگ همة انبياي خدا بود، يک واقعيت قلبي، اعتقادي، عملي و اخلاقي وجود دارد.
اين گونه نيست که کسي بگويد «لا اله الا الله» ولي حقيقت اين کلمه در قلب و باطن، و در اعمال و کردارش تحقق داشته باشد و بتوان گفت: او اهل توحيد است. موحدان واقعي در دنيا بسيار کم بودهاند و الان هم اندک هستند.
نقش انگشتر امام حسين (علیه السلام)
در روايتي آمده است که روي نگين انگشتر حضرت ابي عبدالله الحسين (علیه السلام) ثبت شده بود:
«لا اله الا الله عُدة للقاء الله»[1]
«لا اله الا الله» يعني توحيد. توحيدي که از یک بخش همين «لا اله الا الله» استفاده ميشود، به معناي نفي همه معبودهاي باطل از خيمه حيات است و تکيه بر خواستههاي پروردگار عالم است. اين توحید نیست که كسي همه معبودهاي باطل را نفي کند و بگويد در قلب خدا را قبول دارم ولي کاري به خواسته هاي او ندارم، کاري با امر و نهي و قرآنش ندارم. باور داشتن پروردگار با پذيرفتن خواستههاي او و امر و نهي او در همة موجودات عالم هم هست. البته آنها به طور اجبار در سيطرة امر خدا و فرمان خدايند، ولي همه، آفرينش خدا را باور دارند و میپذیرند.
بانگ توحيدي طبيعت
ما از آيات قرآن استفاده ميکنيم که کل موجودات عالم هستي، تسبيحگوي حق هستند. تا باورش نداشته باشند که اهل تسبيح نميشوند:
(يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ)[2]
يا در آيه ديگر ميفرمايد:
(إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ)[3]
موجودي در اين عالم خلقت نيست که او را باور نداشته باشد. اين باور در همة موجودات هست.[4] آن انتظاري که از ما انسانها دارند، باور همراه با عمل به خواستههاي اوست که اين همه فساد و ظلم در زندگي جامعه نباشد.
موحد چو در پاي ريـزي زرش و گر تيغ هندي نهـي بر سـرش
نباشد اميـد و هـراسش ز کس در اين است آيين توحيد و بس[5]
تولد عيسي مسيح (علیه السلام) از نشانههاي توحيد
توحيد اين است که هم باورش داشته باشند و هم بندة واقعي او باشند. در آيات مربوط به حضرت مسيح به هنگام تولد خداوند متعال به مريم فرمودند:[6] يهوديان ميآيند کنار گهواره و با تو شروع به بحث و جدال و گفتوگو ميكنند. شما در برابر آنچه که به تو ميگويند سکوت کن. اگر جواب خواستند، به گهواره اشاره کن. اين داستان از قرآن است.
يهوديها ميدانستند مريم وقتي به دنيا آمد مادرش نذر کرده بود که او را خادم بيت المقدس قرار دهد تا به خانة خدا خدمت کند. منطقة يهوديان کوچک بود و جمعيت هم همه را ميشناختند. داستان نذر مادر او را همه ميدانستند. حالا ناگهان يهوديان ديدند که مريم بدون شوهر، بچهدار شده است. به کنار گهواره آمدند؛ ولي مريم، مأمور به سکوت بود. پروردگار به مريم فرموده بود، پاسخ آنها را من خواهم داد. آنان به مريم گفتند:
(ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ)[7]
ما پدرت عمران را ميشناختيم. آدم باشخصيت و باتربيتي بود. دامن پدرت به کارهاي بد آلوده نبود.
(وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا)[8]
ما مادرت را هم ميشناختيم. او يک خانم به تمام معنا باعفت و پاکدامن بود. اما حرف يهود اين بود که از خاندان آن پدر نيکوکار و از آن مادر بسيار پاکدامن و باعفت، نبايد فرزندي بدون ازدواج به دنيا بيايد. به نظرشان مريم با مرد بيگانهاي ارتباط نامشروع برقرار کرده بود و اين کودک، محصول آن ارتباط است؛ و اين باورکردني نبود. ريشه و اصالت خانوادگي، بسیار مهم است.
ازدواج بر پايه توحيد
يکي از سفارشهاي پيامبر اكرم (ص) به جوانها اين بود:
«اياکم وخضراء الدمن»[9]
يعني من شما را ميترسانم. به شما هشدار ميدهم از اينکه سراغ خضراء دمن برويد. در مسأله ازدواج و تشکيل خانواده، انتخاب همسر شايسته مهم است. عدهاي از جوانان تعجب کردند و اين کنايه را نفهميدند، به محضر رسول الله (ص) عرض کردند:
«و ما خضراء الدمن؟»
خضراء دمن چيست؟ خضراء دمن در لغت به معنای گياه سبز روي مزبله است، اما منظور پيامبر اکرم (ص) این بود که: «المرأة الحسناء في منبت السوء»
دختر زيبایی كه در يک خانواده آلوده و بيتقوا و لاابالي رشد كرده باشد.
اعدام شيخ فضل الله نوري
وقتي حکم اعدام مرجع تقليد و بزرگواري مانند آيت الله حاج شيخ فضل الله نوري[10] را در روز سيزدهم ماه رجب، روز تولد اميرالمؤمنين صادر كردند. بنا شد همان روز، وی را در ميدان توپخانه اعدام کنند. بر روي سنگ قبرشان هم نوشته شده که ايشان روز ولادت اميرالمؤمنين (علیه السلام) به شهادت رسيدند.
مرحوم جلال آل احمد[11] در کتاب بسيار خوب «غربزدگي»، ـ با اينکه این کتاب چهل سال است نوشته شده، ولي هنوز کتاب جديدي است ـ مينويسد:
«من پرچم استعمار و اسارت ملت ايران را سر دار شيخ فضل الله نوري ميبينم.» يعني آن وقتي که ايشان را دار زدند، دين و مملکت ما را به انگليس و روس فروختند. چون ايشان ايستادگي كرد که اين کشور و دين به غارت انگليس و فرانسه نرود. ولي تعدادي که در مشروطه رخنه کرده بودند، مثل تقيزاده که دادستان همان دادگاه بود، ابراهيم زنجاني که حکم اعدام را داد، از فرماسونرهاي انگليسي بودند، و اعدامکنندة ايشان هم يک مسيحي بود که اصالتاً ايراني نبود، از مأموران رئيس شهرباني به نام يپرم خان ارمني بود. کارگردان کشور هم سفارت انگليس بود که همه کارة کشور بودند و به عبارت روشنتر همه ادارة کشور در دست صهيونيست، اروپا و مسيحيت اروپا و تزار روس بود. يعني کل کشور را دو سفارت خانه (سفارت روس و سفارت انگليس) اداره ميكردند. پادشاهان قاجار هم نوكر بودند که اينها هر کاري که ميخواهند، آنها امضا کنند. رجال مملکت هم در آن زمان همه خائن و رشوهگير و دزد بودند و ملت هم زير چکمههاي آنان نابود ميشدند.
اگر انسان آزادیخواهي در آن فضا مثل قائم مقام فراهاني[12]، سيدجمال الدين اسدآبادي[13]، ميرزا تقي خان اميرکبير[14]، و مثل شيخ فضل الله نوري قيام ميكرد، به حکم سفارت انگليس و روس، به سرعت کشته ميشدند. تمام حرف شيخ فضل الله نوري اين بود که ما مشروطه انگليسي نميخواهيم. مشروطهاي ميخواهيم که متکي به مسائل قرآن و نبوت پيامبر و امامت باشد و مجلس شوراي ملي را قبول نداشت. براي اينکه وکلاي همان دورة اول مجلس و رجال سياسي، قانون اساسي مملکت را از قانون اساسي بلژيک و فرانسه يعني قوانين يهوديت و مسيحيت تدوين کرده بودند. ميفرمود: براي چه اسلام را کنار گذاشتهايد. مگر ما گداي بلژيک و فرانسه هستيم که از آنها قانون را گدايي کنيم. ما بهترين قوانين را داريم. ما مجلس شوراي اسلامي ميخواهيم که قوانيني بر اساس قرآن و فقه ائمه داشته باشد. اين يادگار حاج شيخ فضل الله نوري است.
پرهيز از دختران زيبا ولي آلوده
پيامبر اكرم (ص) به جوانها فرمود: با دختران زيبا که از خانوادههاي پست و بيتربيت هستند، ازدواج نکنيد. ضرر هم ميکنيد. اكنون هم خيلي از جوانان، ضرر اين ازدواجها را ديدهاند. آنهايي که كمي دين دارند، در مجالس به ما ميگويند از ازدواجشان پشيمان هستند؛ خوش و راضي نيستند. وقتي که اين مرجع بزرگ را بالاي دار کشيدند، يکي از كساني که پاي جنازهاش کف زد و خوشحالي کرد يکي از پسرهاي درسخواندة او بود. سه ماه هم جنازهاش در يک اتاق حبس بود که نميتوانستند از ترس مريدهاي روس و انگليس تشييع جنازه کنند. بالاخره بعد از سه ماه وقتي ديوار اتاق را خراب کردند و وارد آن اتاق شدند، ديدند جنازه سالم و پاكيزه است. بعد از خانوادهاش پرسيدند: چرا پسر ايشان پاي دار پدر که مرجع تقليد بود با خوشحالي کف ميزد؟
گفتند: زماني که حاج شيخ فضل الله در سامرا نزد مرحوم ميرزاي شيرازي صاحب فتواي معروف تحريم تنباکو درس ميخواند، اين بچه آنجا به دنيا آمد. وقتی اين بچه به دنيا آمد، شير مادرش خشک شد. آشيخ فضل الله نوري فرمود: خانمي که به بچه شير بدهد، پيدا کنيد و ما حق و مزد او را هم ميدهيم. زني را پيدا کردند كه بچهاش تازه مرده بود. او این بچه را بیش از يک ماه هم شير نداد. بعد شيخ فضل الله فهميد آن زن ناصبي و دشمن سرسخت اميرالمؤمنين (علیه السلام) و امام حسين (علیه السلام) است. همان يک ماه شير نجس، چهل سال بعد کف زدن پاي دار پدر مرجع تقليد را در پي دارد.
ادامة داستان تولد عيسي (علیه السلام)
يهوديانی که تعجب کرده بودند، به مريم گفتند: بچه از کيست و با چه کسي ارتباط نامشروع داشتي؟ خدا فرموده بود سكوت كن و به گهواره اشاره كن و بگو از خود بچه بپرسيد که کيست؟ يهوديان عصباني شدند و گفتند:
(كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا)[15]
ما چگونه با کودکی که دو ساعت است به دنيا آمده، حرف بزنيم که يک مرتبه صداي مسيح از گهواره بلند شد و فرمود:
(إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ)
من مملوک و عبد او هستم.
(قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا * وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا)[16]
من هم خدا، هم نماز و زکاتش و هم فرمانش را به نيکي کردن به مادر قبول دارم.
اينکه بگويي فقط خدا را قبول دارم و کاري به زندگي من نداشته باش، اين توحيد نيست.
توحيد عملي توشة قيامت
روي انگشتر ابي عبدالله نوشته بود:
«لا اله الا الله عدّة للقاء الله»
توحيد توشهای است که با آن، انسان قيامت آبادي پيدا ميکند؛ نه تنها لفظ «لا اله الا الله»، بلكه با توحيد اعتقادي، عملي و اخلاقي است که بعد از دنياي آباد، قيامت آبادي پيدا ميکند. چون با دنياي خراب و فساد، قيامتِ آباد، نميشود پيدا کرد.[17]
از عمق روايت چنين استفاده ميشود که توحيد فقط لفظ «لا اله الا الله» نيست. توحيد، توشه است و توشه در اینجا يعني عمل، يعني حرکت مثبت كه بر اساس خواستة پروردگار است.
روايت ديگر، از امام صادق (علیه السلام) است كه ميفرمايد:
«لا اله الا الله ثمن الجنة»[18]
و در روايت ديگر رسول خدا (ص) ميفرمايد:
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»[19]
که چهار نکته و حقيقت در اين «تفلحوا» است که با لفظ درست نميشود، بلكه با حرکت عملي و با حال مثبت تحقق پيدا ميکند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) الأمالي، شيخ صدوق، 131، حديث 7؛ و بحارالأنوار، 43/ 24، باب 11، حديث 22: «الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ7 قَالَ كَانَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ7 خَاتَمَانِ نَقْشُ أَحَدِهِمَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّهِ وَ نَقْشُ الآْخَرِ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ.»
[2]) جمعه/ 1: «آنچه در آسمانها و در زمين است، خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى] مى ستايند.»
[3]) اسراء/ 44: «و هيچ چيزى نيست مگر اينكه همراه با ستايش تسبيح او مى گويد، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد.»
[4]) نهجالبلاغه، خطبه 1: «ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِكَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَايَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَايَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَايَتَزَايَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لَايَسْأَمُونَ لَايَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْيَان.»
الكافي، 6/538، باب نوادر، حديث 4: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: لَاتَضْرِبُوا الدَّوَابَّ عَلَى وُجُوهِهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ اللَّهِ.»
بحارالأنوار، 61/210، باب 8: «قَالَ عَلِيٌّ7 نَهَى رَسُولُ اللَّهِ9 أَنْ تُوسَمَ الدَّوَابُّ عَلَى وُجُوهِهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّهَا.»
بحارالأنوار، 46/37، باب 3، حديث 33: «قَالَ سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ كَانَ النَّاسُ لَا يَخْرُجُونَ مِنْ مَكَّةَ حَتَّى يَخْرُجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَخَرَجَ وَ خَرَجْتُ مَعَهُ فَنَزَلَ فِي بَعْضِ الْمَنَازِلِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ سَبَّحَ فِي سُجُودِهِ فَلَمْ يَبْقَ شَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ إِلَّا سَبَّحُوا مَعَهُ فَفَزِعْتُ مِنْهُ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ يَا سَعِيدُ أَ فَزِعْتَ قُلْتُ نَعَمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ هَذَا التَّسْبِيحُ الْأَعْظَم.»
تفسير القمي، 2/20، معنى تسبيح كل شي ء؛ و بحارالأنوار، 57/179، باب 34، حديث 10: «فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ فَحَرَكَةُ كُلِّ شَيْ ءٍ تَسْبِيحٌ لِلَّهِU.»
[5]) سعدي شيرازي.
[6]) اشاره به آيات سوره آل عمران، 45- 47: (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ * وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحينَ * قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)، « [ياد كنيد] زمانى كه فرشتگان گفتند: اى مريم! يقيناً خدا تو را به كلمه اى از سوى خود كه نامش مسيح عيسى بن مريم است، مژده مى دهد كه در دنيا و آخرت داراى وجاهت و آبرو و از مقربّان است. * و با مردم در گهواره [به صورت كارى خارق العاده] و در ميان سالى [با زبان وحى] سخن مى گويد و از شايستگان است. * [مريم] گفت: اى پروردگار من! چگونه براى من فرزندى خواهد بود، در حالى كه هيچ بشرى با من تماس نگرفته؟! [خدا] فرمود: چنين است كه مى گويى [ولى كار خدا مُقيّد به علل و اسباب نيست،] خدا هر چه را بخواهد [با مشيّت مطلقه خود] مى آفريند، چون چيزى را اراده كند جز اين نيست كه به آن مى گويد: باش پس بى درنگ مى باشد.»
[7]) مريم/ 28: «نه پدرت مرد بدى بود.»
[8]) مريم/ 28: «و نه مادرت بدكاره بود.»
[9]) بحارالأنوار، 100/ 236، باب 3، حديث 22: «قَالَ الصَّادِقُ7: قَامَ النَّبِيُّ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ9 وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِي مَنْبِتِ السَّوْءِ.»
شرح نهجالبلاغه، 1/252: «الحديث: أن رجلا قال له يا رسول الله إني أحب أن أنكح فلانة إلا أن في أخلاق أهلها دقه فقال له إياك و خضراء الدمن إياك و المرأة الحسناء في منبت السوء.»
[10]) شرح حال ايشان در كتاب مرگ و عالم آخرت، جلسه 9 آمده است.
[11]) جلال آل احمد (1302- 1348. تهران) پدربزرگش حاج آقا سيد محمد طالقانى و پدرش آقا سيد احمد و برادرش سيد محمد تقى همه از عالمان دين بودند. در سال 1322 ش دوره دبيرستان را به پايان برد و در همان سالها به مدرسه مروى مىرفت و نزد مرحوم سيد هادى ورامينى صرف و نحو آموخت. در سال 1325 از دانشكده ادبيات تهران، ليسانس گرفت. در سالهاى پرآشوب جنگ جهانى دوم، وارد سياست شد و به حزب توده پيوست. وى پس از مرداد سال 1332 از اجتماع و سياست فاصله گرفت و به دنبال كار تحقيق، تأليف و تعليم رفت و به نويسندگى پرداخت. از آثار مهم او غربزدگى؛ خسى در ميقات؛ در خدمت و خيانت روشنفكران و تعدادى داستان است. (دايرة المعارف تشيع: 1/141)
[12]) شرح حال ايشان در كتاب مرگ و عالم آخرت، جلسه 9 آمده است.
[13]) شرح حال ايشان در كتاب ارزش عمر و راه هزينه آن، جلسه 11 آمده است.
[14]) شرح حال ايشان در كتاب آثار مثبت عمل، جلسه 2 آمده است.
[15]) مريم/ 29: «گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟!»
[16]) مريم/ 30 ـ 31: «نوزاد [از ميان گهواره] گفت: بى ترديد من بنده خدايم، به من كتاب عطا كرده و مرا پيامبر قرار داده است. * و هر جا كه باشم بسيار پربهره و سودمندم نموده و تا زنده ام به نماز و زكات سفارشم كرده است.»
[17]) بحارالأنوار، 74/190، باب 7، حديث 39: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً وَ الآْخِرَةَ قَدِ احْتَمَلَتْ مُقْبِلَةً أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي يَوْمِ عَمَلٍ لَا حِسَابَ فِيهِ وَ يُوشِكُ أَنْ تَكُونُوا فِي يَوْمِ حِسَابٍ لَيْسَ فِيهِ عَمَلٌ وَ إِنَّ اللَّهَ يُعْطِي الدُّنْيَا مَنْ يُحِبُّ وَ يُبْغِضُ وَ لَايُعْطِي الآْخِرَةَ إِلَّا لِمَنْ يُحِبُّ وَ إِنَّ لِلدُّنْيَا أَبْنَاءً وَ لِلآْخِرَةِ أَبْنَاءً فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الآْخِرَةِ وَ لَاتَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا إِنَّ شَرَّ مَا أَتَخَـوَّفُ عَلَيْكُمُ اتِّبَاعُ الْهَـوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَاتِّبَاعُ الْهَوَى يَصْرِفُ قُلُوبَكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ طُـولُ Û
Ü الْأَمَلِ يَصْرِفُ هِمَمَكُمْ إِلَى الدُّنْيَا وَ مَا بَعْدَهُمَا لِأَحَدٍ مِنْ خَيْرٍ يُرْجَاهُ فِي دُنْيَا وَ لَا آخِرَةٍ.»
إرشاد القلوب، 1/186، باب 51: «قال النبي7: إِنَّ اللَّهَ يُعْطِي الدُّنْيَا عَلَى نِيَّةِ الآْخِرَةِ وَ لَايُعْطِي الآْخِرَةَ عَلَى نِيَّةِ الدُّنْيَا اجْعَلِ الآْخِرَةَ رَأْسَ مَالِكَ فَمَا أَتَاكَ مِنَ الدُّنْيَا فَهُوَ رِبْح.»
مستدرك الوسائل، 6/12، باب 52، حديث 13355: «أَبِيذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: الْخَاسِرُ مَنْ عَمَرَ دُنْيَاهُ بِخَرَابِ آخِرَتِهِ وَ الْخَاسِرُ مَنِ اسْتَصْلَحَ مَعَاشَهُ بِفَسَادِ دِينِهِ.»
غررالحكم، 147، حديث 2674: «مَنْ طَالَ حُزْنُهُ عَلَى نَفْسِهِ فِي الدُّنْيَا أَقَرَّ اللَّهُ عَيْنَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَحَلَّهُ دَارَ الْمُقَامَةِ.»
[18]) بحارالأنوار، 90/196، باب 5، حديث 15: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7: قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثَمَنُ الْجَنَّةِ.»
بحارالأنوار، 3/3، باب 1، حديث 3: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: التَّوْحِيدُ ثَمَنُ الْجَنَّةِ.»
[19]) بحارالأنوار، 18/202، باب 1: «طَارِقٌ الْمُحَارِبِيُّ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ9 فِي سُوَيْقَةِ ذِي الْمَجَازِ عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا.»
منبع : پایگاه عرفان