فارسی
سه شنبه 06 آذر 1403 - الثلاثاء 23 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

در غبار غروب غمگینی قافله ؛ پر غرور می آمد از محسن رضوی

در غبار غروب غمگینی قافله ؛ پر غرور می آمد
خسته جان و اسیرتاریکی از دیار حضور می آمد
می شد از بوی زخمشان فهمید کربلا رفته اند و حالا هم ...
می شد از چهره های آن ها خواند تا خدا رفته اند و  حالا هم
هر ستاره که می رسید از راه رنگ غربت زیادتر می شد
گونه های نحیف معصومان زرد ، از اشک و ناله تر می شد
کودکان و زنان غمدیده کوچه های خرابه ها در شام
در دل این خرابه ها شیون در دل خانه ها ولی آرام ،
کودکی در میان این غربت داشت با گریه تا ابد می خفت
توی سینی سر پدر اما با جگر گوشه اش سخن می گفت
: ـ دخترم ! مثل غنچه ها وا کن عقده های دل و لبی گل کن
عمر تو مثل عمر گل کوتاه ... آخرین شام را تحمل کن
ناگهان ضجه زد : تویی بابا ؟! کاش می شد تو را بغل گیرم !
تن نداری ولی بیا تا من از سرت بوسه لااقل گیرم !
شب تمام ستاره ها دیدند درد دل ها که با پدر می کرد
از تن کوچکش به آرامی یک پرستو سحر سفر می کرد...


منبع : محسن رضوی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏
خاک مشکبار
این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست از محمد حسین ...
روايت عطش از سودابه مهيجي
اشک گل کرد از علی انسانی
لب باز‌کن که زخم مکرّر رسیده‌ است از محسن حسن ...
خون ریخته شده‏ی خدا از علی خیری
ماه سرخ حسین(علیه السلام) ازغلامرضا عبداللهی
بازتاب حماسه عاشورا در شعر بعضي از شعراي عرب زبان ...

بیشترین بازدید این مجموعه

خاک مشکبار
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏
احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
روايت عطش از سودابه مهيجي
عشق من پائیز آمد مثل پار از احمد عزیزی
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست از محمد حسین ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^