یک نفر داشت از ابلیس حمایت می کرد
وَلَدِ کفر ِ بشر ،غصب ولایت می کرد
سایه ی شب زده اش را به جهان می پاشید
زندگی داشت به این فاجعه عادت می کرد
شهر در سلطه ی تاریکی و وحشت می سوخت
ماه،در هیئت خورشید،وصیت می کرد
به خداوند قسم ،معجزه بر شانه ی ما ست
ذهن ِ مسموم ی زمین را پر ِ بعثت می کرد
ذوالفقار از تپش ِ شوق به خود می لرزید
عاشقی باز به این قصه سرایت می کرد
قصدم از عزم سفر،دفع ِخطر،رفع بلاست
روح ِآزادگی از هاویه صحبت می کرد
پرتگاه ست در این فرصت بی نور،سکوت
امر معروف ِخدا،ذکر ِ مصیبت می کرد
حق ِمغصوب خلافت به تن ِ شیطان ست
نهی از منکر ِ بی دین ِ سیاست می کرد
این چه دینی ست که لبریز شراب ست وفساد
نور ،از بیعت تزویر ،برائت می کرد
می روم زنده کنم دین خدا را با خون
طلب ِ تشنگی از جام ِشهادت می کرد
بیرق ِ سبز خدا در کف ِ اولاد ِ علی ست
عزم به رفتن و تبیین رسالت می کرد
بال ِ هفتاد و دو ققنوس به همراهش بود
وخدا داشت بر این صحنه نظارت می کرد
تشنگی از لب ِ عطشان حرم می بارید
و عمو ،علقمه را غرق ِ رشادت می کرد
وعده دادند که شق القمری در راه ست و...
منبع : مریم حقیقت