مرحوم علامه طباطبايي از شاگردان مرحوم آسيد علي قاضي است. يکي از اساتيد بنده هم شاگرد مرحوم سيد علي قاضي و مرحوم آشيخ محمد حسين اصفهانی بود. چند سال در قم پيش او درس ميخواندم. نزديک مرگشان در فرصتي خدمتشان رفتم و وقتي که در محضر نوراني و الاهی و ملکوتيشان نشستم، آن جلسه به جلسۀ حال معنوي تبديل شد و گريه کرد، فرمودند: سيد علي قاضي کجاست؟ چرا مملکت ما اين قدر فقير شدهاید؟!
فرمودند: من با چند نفر با مرحوم قاضي شب چهارشنبه، به مسجد سهله رفتيم. مسجد سهله هم آن زمان برق نداشت؛ اصلاً نجف برق نداشت. پياده از نجف به مسجد سهله رفتيم. کارهاي ما تا بعد از نيمه شب طول کشيد. وقتي بلند شديم که به نجف برگرديم تا نماز شب را در حرم اميرالمؤمنين (ع) بخوانيم، ناگهان يک مار کبرا خطرناک رخ نشان داد. همۀ ما به شدت ترسيديم، غير از آقای قاضي كه خيلي آرام به مار کبري نگاه کرد و گفت: بمير! و مار هم مرد.
چند بار خود پروردگار فرموده است: بندۀ من، بندۀ واقعي من باش تا تو را مانند خودم قرار ميدهم که بگويي «کن فيکون».
در تاريکي از مسجد بيرون آمديم. حياط مسجد خيلي تاريک بود. يکي از همراهان شک کرد. گفت: واقعاً مار مرد. برگشت و خيلي با احتياط به مار نزديک شد و ديد مار، نفسي ندارد؛ برگشت. ما داشتيم از در مسجد بيرون ميآمديم، مرحوم قاضي گفت: امتحان كردي!
در فضاي توحيد، چشمي و گوشي به آدم ميدهند كه پروردگار ميفرمايد:
«کنت سمعه الذي يسمع به»
خودم گوش تو ميشوم.
منبع : پایگاه عرفان