چون ابوالفضل پی آب برفت
از دل اهل حرم تاب برفت
حال طفلان حسین در هم بود ـ فتح عباس دگر مبهم بود
چشم زینب بره آن دل غم بود ـ قلب کلثوم پر از ماتم بود
زانکه آبی به لب تشنه لبان
برساند آن علمدار جوان
کای علمدار وفادار! حسین؟(ع) ـ میرساند به لبم آب حسین؟(ع)
آنکه باشدپسر بدر و چنین ـ یاور خوب و سپهدار حسین
اینطرف اهل حرم منتظرش
آنطرف دشمن دون بسته رهش
طفل خشکیده لب از آمدنش ـ شعله دارد عطش اندر بدنش
گاه میپرسد از ابن الحسنش ـ کای رسد ساقی گل پیرهنش
خیمهگه در تب آب آور خود
علقمه در شک از آن باور خود
از چه آبی به لبانش نرسید ـ آنکه کفهای پر از آب بدید
از چه این آن بدید و چو ندید ـ تشنه لب رو سوی خیمه بدوید
مشک پر آب دل غرق امید
ناگهش دشمن دون سر برسید
وای من سوز سه ساله چه کنم ـ اصغر آن نوگل لاله چه کنم
آتش و شور و شراره چه کنم ـ این سپاه سواره چه کنم
یک طرف چشم حسین و علمش
یک طرف دست قلم در قلمش
دست از پیکرش افتاد جدا ـ مشک را دست دگر داد اخا
چون جدا شد دو دست از بدنش ـ برده دندان سوی مشکش زوفا
کای عدو ساقی طفلان منم
یاور عترت و قرآن منم
کردهام عهد که آبی ببرم ـ گردر این عهد خودم جان سپرم
شایق مرگ به عهد و شرفم ـ بهترین مرگ شهادت شمرم
کی مرا واهمه از دست قلم
حق مرا بال دهد بال و پرم
منبع : عبدالله عمیدی