صدای دسته ی زنجیرزن... غمی در من
و شعله شعله کشانِ جهنمی در من
شب است و از همه سو خیمه می زند اندره
که تا بنا شود از نو محرمی در من
شبیه تکیه دلم بی قرار می لرزد
و شعله می کشد آواز مبهمی در من
صدای شعله ورِ تازیانه می پیچد
و سایه روشنِ تبدارِ آدمی در من
که پابرهنه و لب تشنه می دود در خون
میان دسته ی زنجیر زن... غمی در من...
شب است و از در و دیوار تکیه می بارد
سکوت ممتدِ اندوهِ عالمی در من
منبع : مریم سقلاطونی