هنگامي که يک جوان بيست و هشت سالهاي مانند قيس بن مسهر صيداوي به دست مأموران ابن زياد گرفتار شد، عبيدالله بن زياد به او گفت: به ما گزارش دادهاند از حسين بن علي (ع) براي تعدادي از چهرههاي قابل توجه عراق نامه آوردهاي؟ گفت: بله، جاسوسان درست گفتهاند، من نامه آوردم. ابن زياد گفت: نامه را بده تا آزادت کنم. قيس گفت: نامه را قبل از اين که گرفتار شوم، ريز ريز کردم و در خاکها ريختم. ابن زياد گفت: ميداني به چه کساني نامه نوشته است. قيس گفت: بله، همه را ميشناسم. ابن زياد گفت: اسمهايشان را بگو تا آزادت کنم. گفت: نه، معلم من امام حسين (ع) به من ياد داده که اگر گرفتار شدي و سرّ تو را خواستند، به دشمن سرت را تقديم كن. اكنون سر من حاضر است، او را از بالاي دارالاماره چهار طبقه پايين انداختند و تمام اسکلت متلاشي شد و شهيد گشت. اين اهل توحيد است.
منبع : پایگاه عرفان