اين مرد بيدار و داراى تربيت الهى، به همة زواياى وجودى فرزندانش نگاه مى كرد. اولاً فرزندانش را از نظر بدنى به طرز شگفتي تربيت ميكرد؛ چنان كه وقتى ديگران گرسنه بودند، دختران و پسران على عليه السلام هم سير نبودند؛ در حالى كه ديگران برهنه بودند، آنها هم پوشيده نبودند. امام زين العابدين عليه السلام در شب دوازدهم محرم، وقتى كه مى خواست بدن أبى عبدالله عليه السلام را دفن كند، بنىاسد هم به ياري او آمده بودند. آنها وقتي در روشنايى ماه ديدند كه قسمتي از شانة أبىعبدالله عليه السلام سياه هست، گريه كردند و به زين العابدين عليه السلام گفتند: در جنگ چه ضربه اى به پدرتان خورده كه پشتش سياه شده است. امام عليه السلام فرمود: اين سياهي بر اثر ضربة جنگ نيست؛ بلكه من از وقتى كه يادم هست، پدرم هر شب آن قدر بار سنگين فقرا، يتيمان و مستمندان را به دوش مى گرفت و به در خانه هايشان مى برد كه از سنگينى آن بارها، پوست بدنش متأثّر و سياه شد.[14]
اگر هم علي عليه السلام به فرزندانش نفقة شكم داد، در عين دادن اين نفقة بدنى، اين پدر داشت اين انسان هايى را كه اولادش بودند، نسبت به مواد طبيعت زاهد، بزرگ مى كرد؛ يعنى دختران و پسرانش در عين اين كه داشتند از پدر نفقه مى خوردند، حاكم بر مواد بار مى آمدند، نه محكوم در برابر آن مواد؛ يعنى اين فرزندان نسبت به پولى كه نصيبشان مى شد، حاكم بودند و اين پول بر آنان حاكم نبود؛ يعنى اين فرزندان نسبت به نانى كه مى گرفتند، حاكم بودند و به عبارتي، آنها زاهد تربيت شدند. بايد اعتراف كرد، واقعاً عقل آدم در خانة على عليه السلام مات مى ماند.
منبع : پایگاه عرفان