حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) مى فرماید : امام صادق (علیه السلام) همراه کاروانى در جاده اى میان بیابان حرکت مى کردند . به کاروان خبر رسید که دزدان در این مسیر کمین کرده اند . کاروانیان به لرزه افتادند . حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند : همراه ما اموالى است که مى ترسیم به غارت برود ، آیا شما حاضر هستید از ما تحویل بگیرید ، شاید دزدان بادیدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود : چه مى دانید ، شاید غیر مرا قصد نکنند و جز من را اراده ننمایند ؟ شاید اموالتان را براى تلف شدن به من عرضه کنید ! گفتند : چه کنیم ، آیا این اموال را دفن کنیم ؟ فرمود : نه ، این باعث ضایع شدن آن است ، شاید بیگانه اى به آن دستبرد بزند و شاید پس از این جاى آن را پیدا نکنید . گفتند : پس چه کنیم ؟ فرمود : آنها را نزد کسى به امانت بگذارید که حفظش کند و از آن نگهدارى و جانبدارى نماید و بر آن بیفزاید و یک درهمش را از دنیا بزرگ تر کند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بیش از آنچه به آن نیاز دارید کامل و تمام نماید !!
گفتند : کیست ؟ فرمود : ربّ العالمین . گفتند : چگونه به او بسپاریم ؟ فرمود : به تهى دستان از مسلمانان صدقه دهید . گفتند : در این بیابان تهى دستان نزد ما نیستند . فرمود : یک سوم آن را نیت کنید تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند . گفتند : نیت کردیم ، فرمود :
فَاَنْتُم فِى امانِ اللهِ فَامْضَوْا .
« پس شما در امان خدا هستید ، بنابراین راه خود را طى کنید » .
هنگامى که کاروان حرکت کرد سر و کله دزدان پیدا شد . کاروانیان ترسیدند . حضرت فرمود : چرا مى ترسید ؟ شما در امان خدایید . دزدان سر رسیدند ، دست حضرت را بوسیدند و گفتند : دیشب رسول خدا را خواب دیدیم ، به ما فرمان داد خود را به شما معرفى کنیم ; اکنون در خدمت شما و کاروانیم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانیم . فرمود : نیازى به شما نیست ، کسى که شر شما را از ما دفع کرد ، شر دشمنان و دیگر دزدان را از ما دفع مى کند . کاروان به سلامت به شهر رسید ; 3 /1 مال خود را به تهى دستان دادند ، علاوه تجارتشان برکت کرد ، هر یک درهم آنان ده درهم شد . با تعجب گفتند : چه برکتى ؟! امام صادق (علیه السلام) فرمود :
« اکنون که برکت در معامله با خدا را شناختید ، آن را ادامه دهید ».
منبع : پایگاه عرفان