پیامد جهل به نعمتها و مسئولیتها
بسم الله الرحمن الرحیم
محل کاشت درخت وجود انسان
در بحث گذشته بیان شد که بنا به فرمودة بزرگان دین و شخصیتهای الهی، امثال صدرالمتالهین که توانستهاند از آیات قرآن و روایات معصومین: استفاده عمیق بکنند، جَهل به نعمتها و جهل به مسئولیت در برابر نعمتها، نتیجهاش کاشتن درخت وجود انسان در اسفل درکات جهنم است و همچنین علم به نعمتها و آگاهی نسبت به مسئولیت در برابر نعمتها، ثمرهاش کاشتن درخت وجود انسان در بهشت پروردگار عالم است. این دو نوع کاشتن، در دنیا صورت میگیرد ولی در آخرت ظهور پیدا میکند. نمونه عالی این موضوع، وجود مقدس پیامبر عظیمالشان اسلام(ص) است.
مسئولیتشناسی پیامبر(ص) در برابر نعمتها
جملهای در خطبه اول نهجالبلاغه در باره نبوت آن حضرت میباشد که نشان دهندة شخصیت باعظمت این انسان ملکوتی و ربانی است؛ کسی که وجود مقدسش دارای مقام جمع الجمعی بوده، یعنی آنچه که تمام ملائکه عالم و تمام خوبان عالم داشتهاند به تنهایی به ایشان عنایت شده است.
امیرمؤمنان(ع) میفرماید: همه پیامبران از آدم تا حضرت عیسی بن مریم: با این که شایستهترین بندگان خدا بودهاند، ولی پروردگار بزرگ عالم برای امضای پرونده آنها درباره نبوت پیامبر اسلام از آنها اقرار گرفته است.[1] با این جملهای که حضرت در خطبه اول دارند و در کتابهای باعظمتی مثل اصول کافی نیز هست و با هفت مقامی که پروردگار عالم در قرآن مجید برای پیامبر بیان میکند معلوم میشود که این مرد به تنهایی، هم دارندة تمام نعمتهای معنوی بوده و هم مسئولیتش را در برابر تمام نعمتها به طور کامل انجام داده است.
من در گفتار بیداران راه خدا دیدم که این بزرگواران دربارۀ دنیا و نعمتهای دنیا میفرمایند: مجموع نعمتهای دنیا خلاصه شده در سه نعمت است: نعمت خوراک، نعمت پوشاک و نعمت مسکن. تمام کسبها، تجارتها، صنعتها، کشاورزیها، تشکیل دولت و حکومتها، در جنبة مادیشان، در همین سه نعمت خلاصه شدهاند.
کوتاهی مردم در گرفتن حق خود
این نعمتها هم در اختیار همه هست به شرطی که مردم به ستمگران مهلت ندهند که حقشان را بگیرند، اگر مردم به ستمگران مهلت بدهند و از این سه نعمت محروم بمانند، خود مقصر خواهند بود. چراکه خداوند فرموده است:
)اَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً([2]
اکنون آفریقا انبار ثروت است و مردم نان ندارند، خانه ندارند و لباس ندارند، این، محرومیتها از کوتاهیهای خودشان است. آمریکا منبع ثروت است، اما شش میلیون گرسنه دارد که صبحانه و ناهار و شام ندارند؛ یا باید بدزدند یا باید مراکز خیریه کمکشان کنند و این تقصیر خودشان است. اروپا مرکز ثروت است، اما فقط در ایتالیا دو میلیون بیکار زندگی میکنند و گرسنهاند. اگر این دو میلیون به واتیکان بروند و فقط تاج سر پاپ را بگیرند و بفروشند، هم مسکن و هم کسب و کارشان درست میشود، چون صد میلیون دلار قیمت آن تاج است. خدا عنایت کرده است و فقط مظلومان نباید ساکت بنشینند که در این صورت، آنها هم ظالم محسوب میشوند. مظلومان باید فریاد بکشند و اگر تعدادی از آنها هم شهید شوند شامل وعده )عِنْدَ رَبِّهِم یرْزَقُون([3] میشوند، و آنهایی هم که میمانند و پیروز میشوند حقشان را از ظالم میگیرند.
تحقیقات دانشمندان هم نشان میدهد که کره زمین با پنج قارهای که دارد، قدرت دارد پنجاه برابر جمعیت فعلی کره زمین را اداره کند. پس چرا عدهای باید گرسنه و تشنه و بیمسکن باشند؟ مظلومِ ساکت، شریک ظالم است. فریاد برآورنده یا حقش را میگیرد یا در درگیری شهید میشود، که باز هم به خوشبختی میرسد: )عِنْدَ رَبِّهِم یرْزَقُون(.
اصلا سکوت برای بشر معنا ندارد. خداوند متعال بشر را موجود متحرک خلق کرده و همه وسایل را هم در اختیارش گذاشته است و فقط نیاز به یک قیام عمومی و همگانی در کل دنیاست و اگر همه مردم قیام کنند طول نمیکشد و میتوانند تمام مشکلاتشان را با این قیام حل کنند.
الان عربستان، واقعا گرسنه و بیخانمان فراوان دارد. من به یکی از روستاهای عربستان به نام ربذه بین راه مکه و مدینه رفتم که قبر ابوذر غفاری و پسرش در آنجاست. با اهالی آنجا صحبت کردم. بعضی از مردهای روستای ربذه، قدرت خرید لباس دوخته را نداشتند و یک پارچه به خودشان بسته بودند و یک پارچه هم روی شانهشان بود، ولی کاخنشینهای ریاض چقدر پول دارند؟! یکی از خویشان دور خاندان سعودی در سوئیس وقتی که مرد حدود نهصد میلیون دلار پول در بانک سوئیس داشت و چون وارث نداشت، همه را بانک برای خود برداشت. پول و امکانات، مسکن و خوراک در زمین به اندازه کافی هست، ولی اختلال در کار و مال، ظلمِ ظالم است و به عالم ملکوت ارتباط ندارد.
خداوند سفره را پهن میکند و میگوید: مواظب حقت باش، و اینطور نیست که بگوید من سفره را پهن میکنم، تو کنار سفره بخواب و من لقمه را در دهان تو میگذارم و اگر کسی هم آمد حق تو را ببرد پایش را قطع میکنم، نه او عنایت میکند و راهش را هم نشان میدهد. پس بعضیها خدای نکرده کوتاه فکری نکنند و بعد بگویند پس عدالت خدا چه شد؟ عدالت، حکمت، علم، عنایت و رأفت او در همه جای عالم حکومت میکند، و اگر در گوشهای نیز یک مقدار وضع به هم ریخته است آن، هم تقصیر مظلوم است و هم تقصیر ظالم. اینجا اگر مظلوم قیام بکند، ظالم سرش به سنگ میخورد و مشکل حل میشود، ولی اشکال از اینجاست که مظلوم، ساکت است.
لزوم عالم بودن به نعمتها
سر این سفره، هم نعمتهای مادی کامل است و هم نعمتهای معنوی؛ شما هم باید عالم به نعمتها باشید که چه چیزی در اختیار دارید. چون تاجری که نداند چه کالا و سرمایهای دارد نمیتواند تاجر خوبی باشد. یک مسأله مهم در کسب، مشخص بودن موجودی است و وقتی موجودی معلوم شود، راهِ کسب با آن نیز معلوم میگردد. همچنین اگر موجودی معلوم باشد ولی راه کسب برای فرد مجهول باشد، دزدان و قطاع الطریق سر راه هستند و تمام موجودیت شخص را میبرند.
البته در این زمینه چهار بحث هست که در چهار شب برای شما عرض میکنم. مسأله «جهل به موجودی» و «جهل به نحوۀ کار با موجودی» بسیار مهم است. البته موجودی مادی ما از پیامبر خیلی سنگینتر است و پیامبر بسیار کمتر از ما از امکانات مادی بهره برده است.
استفاده کم پیامبر(ص) از دنیا
پیامبر اکرم(ص) 63 سال در این دنیا زندگی کرد و به اندازه بیست سال من و شما نه لباس پوشید، نه خوراک مصرف کرد و نه مسکن داشت. مکه در خانه پدریاش بود و البته بیشتر اوقات را در کوه حرا شبانی میکرد. در آنجا گوسفندان مشغول چرای خودشان بودند و ایشان هم سوار بال اندیشه بود و غرق در عالم ملکوت، و در پی راز و نیاز با صاحب عالم بود. وقتی درباره ابراهیم(ع)میفرماید:
)وَ کَذٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمـُوقِنِينَ([4]
درباره او معلوم است که چه میفرماید:
)ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى([5]
مدتی هم ایشان سفر تجاری میرفتند و کالا از مکه به شام میبردند و در آنجا میفروختند. مدتی هم در شعب ابیطالب محاصره اقتصادی بودند. مدینه هم که وارد شدند جایی را نداشتند و ایشان اولین بار به خانه ابوایوب انصاری آمدند. بعد هم آن حضرت با کمک مسلمانان یک تکه زمین را خریدند و همین مسجدی را که الان هست و قبر خودشان هم آنجاست درست کردند. یک قطعه زمین هم ظاهرا برای خودشان گرفتند که مساحت آن به هفتاد متر نمیرسید و تا روزی که از دنیا رفتند همانجا زندگی میکردند.
انبیا بر سر مسکن و خوراک و پوشاک، برای یکبار هم در دوره عمرشان با مردم دعوا نکردند، چون نیازی نمیدیدند حق کسی را ببرند. میگفتند: دنیا عبارت است از خوراک، مسکن، پوشاک و این هم ارزش ندارد که بر سر کسی بزنیم یا مال کسی را ببریم یا تقلب و حیله و خدعه بکنیم؛ با کسی دعوایی نداریم و با مردم مؤمن نیز برادریم: )إِنَّمَا الْمـُؤْمِنُونَ إِخْوَة([6].
پیامبر(ص)، آگاه به ظاهر و باطن حقایق
با کمک آیات قرآن درباره حضرت رسول(ص) محاسبات جالبی شده و اگر من آنها را برای شما عرض بکنم میبینید برخورد ایشان با نعمتهای الهی چقدر فوقالعاده بوده است. با توجه به آیات کتاب الهی، ایشان به باطن و ظاهر تمام حقایق عالم آگاه بود و در دعاهای خودش هم به پیشگاه مقدس حضرت احدیت عرض مینمود: «رب أرنی الاشیاء کما هی».[7]
خدایا عاشقم که به من بصیرت عنایت کنی که من حقیقت تمام ظاهر و باطن عالم را بفهمم. دعای او نیز مستجاب شد و باطن و ظاهر عالم را به او فهماندند و هر امر و نهیای هم که داشت بر اساس همین معرفتش بود. شما ببینید ایشان شأن بندگی را تا کجا ادا کرد که ما در تاریخ عالم، نهی از عبادت نداریم مگر در مورد آن حضرت که بیش از توانش عبادت میکرد و از جانب پروردگار آیه نازل شد که چرا اینقدر خودت را به زحمت میاندازی!
)ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (؛[8]
مگر من این قرآن را فرستادم که اینقدر برای وجود مقدست ایجاد زحمت کند؟! او مافوق قدرتش عبادت کرد و برخوردش با مردم هم مافوق قدرتش بود. آیهای هم نازل شد که ای مردم بگذارید پیامبر مقداری استراحت کند، شما این همه به او مراجعه میکنید و او با کمال محبت شما را قبول میکند در حالی که او هم مثل شما به خواب و استراحت نیاز دارد.[9]
پیامبر از خودش ظرفیت نشان داد و از خدا خواست تا حقایق عالم را به او نشان دهند تا بتواند باطن و ظاهر عالم را آنگونه که هست ببیند و نشانش هم دادند. از خورشید هم برای او روشنتر بود که اهل بهشت است، ولی یقین به اهل بهشت بودنش به اندازه وزن یک ارزن از عبادت و بندگی او در همه شئون زندگی کم نکرد. او عاشق این هم بود که امتش، امت عالمی باشند. آن حضرت از جهل، بخصوص جهلی که باعث میشد درخت وجود مردم، شجرۀ جهنمی بشود بسیار منزجر بود. ایشان با این علمش رابطه دنیا و آخرت را بیان کرد و فرمود: «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة».[10]
تعجب از جهنمی شدن افراد
پس اگر کسی جاهل به نعمتها و به مسئولیت در برابر نعمتها باشد درخت وجودش را در اسفل السافلین جهنم میکارد. امیرمؤمنان(ع) میفرماید: درختی هم که در جهنم ریشه بگیرد درآوردنی نیست : «لایُفَکُّ اَسیـرُها و لا یَبْـرَءُ ضَـریرُها».[11] و حیف است که آدم درخت جهنم بشود و با آنهمه استعداد به جهنم برود! در قیامت، بهشتیها از جهنمیها تعجب میکنند، اما جهنمیها از بهشتیها تعجب نمیکنند، چون میبینند بهشتیها همگی در مسیر طبیعی و درست حرکت کردهاند و به بهشت رسیدهاند، اما بهشتیها از جهنمیها تعجب میکنند که چگونه راه راست را واگذارده و به جهنم رفتهاند. از این جهت میپرسند: )مٰا سَلَکَکُم فِی سِقَر(؛[12] چه چیزی شما را به دوزخ در آورد؟
شما مردم نباید یک نفرتان جهنمی باشید و اگر به جهنم رفتید جای تعجب است، چون آدمی که نعمت انبیا و ائمه، نعمت انقلاب، نعمت قرآن و نعمت این رهبر بزرگ و نعمت این همه عالم ربانی و نعمت نهجالبلاغه و این همه کتاب عالی را دارد، نباید به جهنم برود. شما که نعمت این مجالس را دارید، نباید درخت وجودتان را در جهنم بکارید. از طرف دیگر انبیا و ائمه طاهرین و عارفان واقعی و اولیای واقعی از دنیا نرفتند مگر این که برای گمراهان گریهها کردند.
امیرمؤمنان(ع) در جنگ جمل وقتی بالای سر بدن طلحه، غرق در تعجب ایستاده بود و جنازه او را نگاه میکرد، گفت: تو که هر روز با پیامبر و با قرآن و منبع وحی بودی و تو که نماز جماعت بسیاری پشت سر پیامبر خواندی! تعجب دارد که چرا در این راه مردی![13] بهشت رفتن که تعجب ندارد و شما را برای بهشت آفریدهاند؛ اما چرا با اعمالتان جهنم را میسازید و به بهشت نمیروید؟ والله اگر به سوی بهشت بروید هیچ چیزی مانع شما نیست، چون خودتان بهترین نعمت هستید و بهشت مسکن شماست و در بهشت برای شما کار میکنند و خیلی هم محترم هستید!
آماده بودن بهشت برای مؤمنان
احترام شما اینقدر بالاست که میفرماید:
)وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ * لِسَعْيِها راضِيَةٌ * في جَنَّةٍ عالِيَةٍ * لا تَسْمَعُ فيها لاغِيَةً * فيها عَيْنٌ جارِيَةٌ * فيها سُـرُرٌ مَرْفُوعَةٌ * وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ * وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ * وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَة(.[14]
خداوند متعال در این آیات میفرماید که قبل از این که بندهام را وارد بهشت کنم چشمهها را جاری کردهام و جامها را برای خوردن از آن چشمهها برای او بهطور خصوصی گذاشتهام: )سُـرُرٌ مَرْفُوعَةٌ( خودم تختها گذاشتهام؛ )وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ( و متکاهای بهشتی بر آن تختها نهادهام؛ )وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَة( و تختها را فرش کردهام و فقط منتظرم که عبدم از محشر وارد بهشت بشود. پس اینها همه مال شماست. بهشت رفتن که تعجب ندارد، بلکه جهنم رفتن تعجب دارد! با بودن پیامبر(ص)، شما چرا به بیراهه میروید؟ با بودن امام حسین(ع) چرا در لشکر یزید هستید؟ با بودن امام صادق و امام باقر(ع) چرا شاگرد لنین هستید؟ با بودن امیرمؤمنان(ع) چرا شاگرد استالین هستید؟ باید چشمه حکمت از شما بجوشد، پس چرا جاهل ماندهاید؟ باید بزرگ باشید، پس چرا به کوچک ماندن رضایت دادهاید؟ باید درخت بهشتی بشوید، چرا زَقّوم جهنم شدهاید؟ باید بوی خدا را بدهید، پس چرا بوی شیطان را میدهید؟ اینها تعجب دارد. با این که هوا خیلی خوب است، چرا دارید خفه میشوید؟ با این که غذا، لباس، مسکن و رفیق هست، چرا گرسنه، برهنه، بیمسکن و بیرفیق هستید؟ اینها تعجب دارد.
شما قدرت دارید که جلوی خواهشهای نفس خودتان را بگیرید، چرا از قدرتتان استفاده نمیکنید؟ گناه میکنید و مدام این در و آن در میزنید و از راه چاره میپرسید؟ راه این است که تا قدرت دارید گناه نکنید! آیا میخواهید پروردگار جبرئیل را بفرستد و او همیشه دنبال شما باشد و تا اراده کردید که گناه کنید شما را از آن گناه نگاه دارد؟ فقط از نعمت قدرتی که به شما داده استفاده کنید! عالم محضر خداست و فریاد انبیا بلند است که نعمت را بیجا مصرف نکنید! علم به نعمت داشته باشید و بدانید که: «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة» اینجا محل کاشتن است، اما شما متاسفانه درخت وجودتان را در اسفل درکات جهنم میکارید!
در این زمینه مسائل مهمی وجود دارد که انشاءالله در شبهای آینده با عزیزان در میان میگذاریم.
[1]. بحار الأنوار: 36/155؛ 38/46.
[2]. لقمان (31): 20؛ ... و نعمتهای آشکار و نهانش را کامل به شما عطا کرده... .
[3]. آل عمران (3): 169؛ نزد پروردگارشان متنعّم به روزی ویژهای هستند.
[4]. انعام (6): 75؛ حقیقت این است که ما فرمانروایی و مالکیت مطلقۀ خود را بر آسمانها و زمین به ابراهیم نشان دادیم تا از یقین کنندگانی شود که دارای یقینی تام و کاملاند.
[5]. نجم (53): 8ـ9؛ تا اینکه فاصلهاش با پیغمبر به اندازه دو کمان یا نزدیکتر گشت.
[6]. حجرات (49): 10.
[7]. شرح اصول کافی «صدرا»: 2 / 110.
[8]. طه (20): 2؛ ما قرآن را به سوی تو نفرستادیم که خود را برای تبلیغ آن به زحمت طاقتفرسا اندازی!
[9]. آل عمران (3): 159.
[10]. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه: 19/86؛ عوالی اللئالی: 66/267، ح 1.
[11]. الکافی: 3 / 546؛ آتشی که اسیرش آزاد نمیشود و بیمارش شفا نمییابد.
[12]. مدثر (74): 42. چه چیز شما را به سقر وارد کرد؟
[13]. شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید: 1/248.
[14]. غاشیه (88): 8 ـ 16. در آن روز چهرههايي شادابند. از تلاششان راضي و خشنودند. در بهشتي بَرين جای دارند. در آنجا سخني بيهوده نميشنوند. چشمهاي روان در آن است، تختهايي با ارزش و برافراشته در آنجاست. و در كنار چشمه جامهايي نهادهاند. و بالشهايي رديفِ هم چيدهاند. و در آنجا فرشهايي زربافت گستردهاند تا بهشتيان از نشستن روی آنها بهرهمند شوند.
منبع : پایگاه عرفان