مرحوم فاضل در كتاب «سخنان على» مى گويد:
«لذّت زندگى در آشوب و غوغاى آن است، دنياى خاموش شده به گورستان شبيه تر است كه هياهوى زندگى از آن شنيده نمى شود. گوشه گيران كه از ترس لغزش و سقوط به كنج عزلت مى نشينند، در حقيقت زندگانى هستند كه پيش از مرگ همچنان زنده دفن شده اند.
اى خوش آن سر كه در او سودايى است و آن دل كه كانون شورش و غوغاست.
جوانان زنده دل و با نشاط هرگز در جهان آسوده و آرام نمى نشينند، آنان پيوسته از آشوب و انقلاب، هياهو و جنجال لذت مى برند؛ زيرا سير تكامل آنها در خانه هستى با فتنه و غوغا همدم و همراز است.
اميرالمؤمنين عليه السلام در بيانيه حكمت آميز خود بر اين مسأله بزرگ حياتى نگران است كه مى فرمايد:
«جان و تن هر دو در زندگى ممكن است كسل و فرسوده شوند، آن از سنگينى اين و اين از پرواز آن به ستوه آيد. جان را به دانش حكمت بياراييد و زنگ اين آيينه را با صيقل اخلاق ستوده و پندار پاك بزداييد، تا مراسم معاشرت را در اجتماع با بردبارى و صبر برگزار كنيد و در محفل همنشينان به حسن مشرب و لطف آميزش معروف گرديد و در نتيجه بار زندگى را آسان به منزل رسانيد.
تن را به كار و كوشش واداريد و هرگز به سستى و خمود نگراييد تا به قوه فعاليّت و عمل همچون روح با نشاط و سبك باشيد و پرنده وار شايسته پرواز و طيران گرديد.
هرگز از خداوند متعال مخواهيد كه شما را از غوغاى زندگى بركنار دارد و با آرامش و سكون از اين جهان بيرون برد. خدا راضى نيست كسى به هنگام مناجات بگويد: خدايا! مرا از فتنه دور بدار؛ زيرا مرد خدا آن كسى است كه قدم در پيكار هستى گذارد و نبرد زندگى را با پيروزى و پاكدامنى برگزار كندو فقط در اين مبارزه لازم است كه مرام حقّ و حقيقت نصب العين باشد و با خلوص عقيده و طهارت وجدان پيكار درگيرد.
خداوند متعال در كتاب مجيد فرموده: «فرزندان و ثروت در زندگانى بشر فتنه است.» بنابراين اگر كسى از فتنه بگريزد به عبارت آشكارترى از هستى و حيات گريزان و بيزار ست.
تيره بخت كه كنج عزلت مى گيرد و از هياهوى محيط فرار كرده، به گوشه خموشى پناه مى برد، نمى داند كه فلسفه آفرينش و راز وجود چيست، او نمى داند كه براى گوشه نشينى و انزوا خلق نشده است بلكه بايد با بقاى ناموس حيات در آشوب جهان شركت كند و همچون زندگان به جنب و جوش برخيزد، قامتى بيارايد و قدمى فراگذارد، از بينوايى دستگيرى كند و نادانى را به دانش و كمال هدايت نمايد.
آرى، در غوغاى زندگى بيش از آنچه شكست و فساد پديد مى آيد، صلاح و عمران صورت مى گيرد. اگر وظيفه آدميزاد در عالم به سكوت و خمود منحصر باشد يكباره خداشناسان بايد از هم پراكنده شده، هر يك به گوشه اى خزند و در گلوى درّه هاى تنگ و غارهاى ژرف فرو روند؛ جهان را همچنان سرگشته و گمراه بگذارند و تنها گليم خود را از آب كشيده، به حفظ جان خويش بشر را به دست غرقاب فنا و امواج نيستى بسپارند.
من نمى گويم كه لجام گسيخته و خيره خيره خود را در ميان جامعه اندازيد و بيهوده آشوب و انقلاب بر پا كنيد، اين عمل را نمى ستايم و بدان اجازه نمى دهم، اما گوشه مگيريد و خموش منشينيد و آسايش خود را بر رفع مظالم بندگان خداى و تصفيه اختلافات مردم ترجيح مدهيد.
ممكن است كه انسان به قسمت خود هم راضى باشد و از تقدير هم خرسند، اما اين رضايت ايجاب نمى كند كه سرافكنده به كنج بخزد و زبان بريده از گفت و شنود و خلط و آميزش آرام و بركنار ماند.
خداوند دانا، مردان نبرد را در فتنه اندازد و بدينوسيله جوهر جانشان را آزمايش كند تا بنگرد بردبار و صبور كيست، تا معلوم شود پرهيزكار و پاكدامن كدام، تا بنده را به روز رستاخيز بر خداى حجّت نباشد و كس در آن باز پرسى نيازموده قدم نگذارد.
پس برخيزيد و دامن همت بر كمر زنيد، بكوشيد و بجوشيد و غوغاى زندگى را بر پا داريد، مرد باشيد و با دامن پاك و پندار عالى در صحنه نبرد قدم گذاريد، تا هم از لذت حقيقى حيات بهره بريد و هم به وظايف انسانيت خويش قيام نماييد، نه همچون زنده به گوران كه بر نفس خود اتّكا و اعتماد ندارند و به همين جهت از غوغاى زندگى كناره مى گيرند.» «1»
دانى كه را سزد صفت پاكى |
آنكو وجود پاك نيالايد |
|
در تنگناى پست تن مسكين |
جان بلند خويش نفرسايد |
|
دزدند خودپرستى و خودكامى |
با اين دو فرقه راه نپيمايد |
|
تا خلق از او رسند به آسايش |
هرگز به عمر خويش نياسايد |
|
آن روز كآسمانش برافرازد |
از توسن غرور به زير آيد |
|
تا ديگران گرسنه و مسكينند |
بر مال و جاه خويش نيفزايد |
|
در محضرى كه مفتى و حاكم شد |
زر بيند و خلاف نفرمايد |
|
تا بر برهنه جامه نپوشاند |
از بهر خويش بام نيفزايد |
|
تا كودكى يتيم همى بيند |
اندام طفل خويش نيارايد |
|
مردم بدين صفت اگر يابى |
گر نام او فرشته نهى شايد |
|
(پروين اعتصامى)
منبع : پایگاه عرفان