از اعتراف بالا موقعيت عالى اسلام را در مسئله تربيت دريافتيد و اكنون به ضررهاى جدايى ملتها از آيين خدايى توجه كنيد:
خطاى بزرگ اجتماع امروزى اين است كه از پيروى قانون تعالىبخش روانى سرپيچى كرده، و مستبدّانه روان را به قواى عقلانى منحصر نموده است، و در تربيت قواى فكرى مىكوشد؛ زيرا فكر به كمك علم تسلط بر همه چيز را تأمين مىكند؛ ولى فعاليتهاى ديگر روانى را از ياد برده است، فعاليتهايى كه به زبان عام، جز تصاوير ناقصى از آنان نمىتوان كشيد و جز با عمل و هنر و نمايش قابل بيان نيست، مثل: حس اخلاقى، ايثار، شجاعت، حس جمال و حس مذهبى، در مدارس به شاگردان نظم شخصى و انضباط و ادب و دليرى نمىآموزند. از ياد بردهاند كه تمام تمدنهاى قديم، هنگام حاكميّت خود، حس مذهبى داشتهاند.
مردمِ امروزى هنوز توجه نكردهاند كه سرپيچى از قانون تعالى روانى، تا چه اندازه خطرناك است، و گمان مىبرند كه پرورش فكرى، معادل با تربيت روانى است؛ در حالى كه در كنار عقل، فعاليتهاى معنوى قرار دارند كه براى زندگى صحيح، لازمند.
استيلاى تدريجى، زشتى و پليدى، بىادبى و الكليسم، راحت و امنيتطلبى، حسد و بدگويى، كينه متقابل و معايبى كه به نظر «دانته» پستتر از همه مىآيد (به نظر خدا و انبيا تمام اين عيوب پست مىآيد) يعنى تزوير، دروغگويى و خيانت از آثار اين مشى غلط است.
وقتى كه قانون تعالى روانى پايمال شود، زندگى خود به خود با سوق به سوى سقوط و انحطاط واكنش نشان مىدهد. بديهى است كه تقاضاهاى زندگى از آدمى خيلى بيشتر از امكاناتى است كه در اختيار دارد. روان، يك مجموعه غير قابل تقسيم است و نمىتوان به دلخواه خود، از اين مجموعه جزيى را انتخاب كرد «1».
اين همان راهى است كه اسلام به انسان نشان مىدهد؛ يعنى توجه به مجموعه غير قابل تقسيم، يعنى جوابگويى به تمام تقاضاهاى وجودى در سايه قانون الهى؛ زيرا همانطورى كه بشر نمىتواند بدون عوامل حيات زنده بماند، نمىتواند بدون مذهب نيز حيات اجتماعى داشته باشد.
منبع : پایگاه عرفان