در آسمان ملكى است به نام حزقائيل داراى هيجده هزار بال پر قدرت، ما بين هر بال او تا بال ديگر پانصد سال راه ملكوتى است.
روزى به خاطرش گذشت آيا در فوق عرش چيزى هست، خداوند قادر بالهاى او را دو چندان كرد و به او امر به پرواز فرمود، آن ملك راه پريدن گرفت بيست هزار سال به سالهاى ملكوتى پريد بجايى نرسيد، باز بالها و قدرت او مضاعف شد و به امر حق به پريدن ادامه داد، سى هزار سال ملكوتى ديگر پريد ولى به سر يك ستون از ستونهاى بىشمار عرش نرسيد، خداوند عالم به او وحى كرد اگر تا قيامت دنبال پريدن خود را ادامه دهى به آخر يك قائمه عرش نخواهى رسيد، ناگهان ملك فرياد زد:
سُبْحانَ رَبِّىَ الْأعْلى وَبِحَمْدِهِ .
منبع : پایگاه عرفان