معاويه بن ابى سفيان همواره تلاش مىكرد به شيوههاى گوناگون (با نامه، پيك، ترغيب، تشويق و ...) اولياى خدا و شيعيان ناب امير المؤمنين، عليه السلام، را محاصره كرده و اين بزرگواران را به نحوى فريب دهد، بلكه مردم نيز به تأسى از آنان از وجود مبارك امير المؤمنين، عليه السلام، دست بردارند و خدا را رها كنند و به طرف شيطان بيايند، اما تاريخ شيعه گواه است كه اين بزرگواران نه با نامههاى فدايت شوم و پرعاطفه معاويه گول خوردند، نه با پول فريب خوردند، نه با تشويق و ترغيب، و نه حتى با تهديد. حضرت موسى بن جعفر، عليه السلام، اين فريفته نشدن را از آثار عقل كامل مىداند.
در مقابل آنان، انسانهاى معمولى كه عقل درستى نداشتند و در پول و شهوت و ماديات غوطه مىخوردند، با اولين نامه يا ترغيب و تهديد معاويه به دام او مىافتادند.
در تاريخ شيعه، شخصيتهاى با عظمتى مانند حجر بن عدى وجود دارند كه نشانه عقل كاملاند. معاويه براى به دام انداختن اين انسان والا و يارانش شايد تمام توان خويش را به كار گرفت، ولى كمتر موفقيتى در اين راه نصيبش نشد. در نهايت نيز دستور داد همه را دستگير كنند.
سربازان معاويه آنان را در كوفه دستگير كردند و دست و پايشان را با زنجير بستند و به شام بردند و در آنجا زندانى كردند. در زندان، پيغامها و پيشنهادهاى فراوانى هم به اين بزرگواران داده شد، اما زير بار هيچ يك از آنها نرفتند.
كسى كه خدا را درك كرده و حقانيت نبوت انبيا و ولايت واليان امر را دانسته و حق را از باطل و نور را از ظلمت شناخته است به خود اجازه نمىدهد براى اين چند روز زندگى دنيايى وارد چنين دادوستد خسارتبارى شود. او به سبب عقلى كه در وجودش موج مىزند به زندگى خيلى روشن نگاه مىكند و در چنين شرايطى با خود مىانديشد كه گيرم در سن شصت سالگى با معاويه بسازم و امير المؤمنين، عليه السلام، را كنار بگذارم؛ فرض كه رسالت پيغمبر، صلى اللّه عليه و آله، را هم ناديده بگيرم و با اين مجسمه ظلم و اين شيطان خطرناك بسازم.
مگر قرار است پس از اين چند سال زنده بمانم: ده سال يا بيست سال؟
مگر در اين بيست سال باقى مانده از عمر بدنم چند متر پارچه براى پوشيدن لازم دارد و شكمم چقدر مىخواهد در سايه حكومت معاويه آب و غذا بخورد؟ وانگهى، بعد از اين چند سال، وقتى مرگم فرا برسد، به خاطر پشت كردن به خدا و روى كردن به معاويه بايد الى الابد در آتش جهنم بسوزم ...
با چنين نگاه عاقلانهاى است كه انسان عاقل وارد چنين دادوستدهايى نمىشود. برعكس، انسان جاهل مانند گوسفندى كه علف جلوى دهانش گرفته باشند مىدود و به خوردن مشغول مىشود، چون اخلاقش بهيمى و سبعى است.
منبع : پایگاه عرفان