در عصر معتضد عباسى مأمور بيت المال از دنيا رفت و قرض بسيارى از خود به جا گذاشت، در حدى كه تمام ما ترك ميت به تمام قرضهايش فراگير نبود!
معتضد، عبداللّه سليمان را نزد ابو حازم قاضى فرستاد كه خليفه چهل هزار دينار از مأمور طلبكار است، طلبش را از ماترك عنايت كن.
عبداللّه پيام معتضد را به ابوحازم رساند، ابوحازم به فكر فرو رفت، سپس سر برداشت و گفت: تأديه اين چهل هزار دينار به يك نفر كمال بىانصافى است، خليفه هم يكى از طلب كارهاست بايد ديد چه مقدار به او مىرسد، انصاف آن است كه ما ترك بين تمام طلبكارها به نسبت تقسيم شود، عبداللّه متحير شد و به قاضى گفت: خونت را هدر منما.
قاضى گفت: من از طريق انصاف دورى نكنم و راه خطا نپيمايم، عبداللّه نزد معتضد آمد و جريان را بيان كرد، معتضد قدرى فكر كرد، سپس گفت: ابوحازم راست گفته است كه من هم يكى از طلبكارانم، او انصاف داده من نيز از طريق انصاف بيرون نروم.
منبع : پایگاه عرفان