ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغة» اين گونه آورده است:
مردى نزد عمر بن خطاب بر على عليه السلام اقامه دعوا كرد در حالتى كه على عليه السلام نيز در مجلس حضور داشت.
در اين هنگام عمر رو به على عليه السلام كرد و گفت: يا ابا الحسن! برخيز دوشادوش مدّعى بنشين.
على عليه السلام برخاست و در كنار مدّعى بنشست و طرفين دعوى، دفاع و حجّتهاى خويش را تقرير كردند تا كار محاكمه به پايان رسيد و مدّعى از پى كار خود روان شد و على عليه السلام به جاى نخستين بازگشت.
در اين موقع عمر آثار خشمى در سيماى على عليه السلام ديد و براى كشف علّت گفت: آيا اين پيشآمد را ناگوار داشتى.
على عليه السلام گفت: آرى.
عمر موجب ناگوارى را بجست.
على عليه السلام گفت: موجب ناگوارى آن بود كه تو مرا در حضور مدّعى با كُنيه خطاب كردى در صورتى كه حق آن بود كه مرا به نام مىخواندى و امتيازى ميان من و او قائل نمىشدى!!
عمر چون اين سخن بشنيد، على عليه السلام را در آغوش كشيد و صورتش را بوسهباران كرد و گفت: پدرم به فداى شما كه خدا ما را در پرتو وجودتان هدايت فرمود و از ظلمت به نور آورد.
منبع : پایگاه عرفان